در مقابل آیات فوق، آیات زیادی نیز متعلقات و موارد کفر را که موجب هلاکت انسان و حبط اعمال میشود بیان کردهاند، نظیر کفر بالله و رسوله،(189) کفر به آخرت و انکار معاد(190).
در مواردی شرک را به عنوان اساس ارزش منفی معرفی کرده که لازمهاش کفر به توحید خواهد بود زیرا اعتقاد به شرک با انکار توحید همراه است.(191)
در بسیاری از آیات، تکذیب آیات الله به عنوان کفر یا تفسیری برای کفر مطرح شده است که در واقع به انکار نبوت باز میگردد.(192)
در بعض موارد کفر به آیات الله و کفر به قیامت تواماً ذکر شده است(193) میتوان گفت: جامعترین آیهای که موارد کفر را ذکر کرده است، در مقابل آیاتی که جامعترین موارد ایمان را ذکر کرده بود و ما در بالا به آنها اشاره کردیم، آیه 136 سوره نساء است که میفرماید:
و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیداً(194).
(و هر کس خداوند و فرشتگان و کتابها و فرستادگان او و روز جزا را منکر شود در گمراهی دوری افتاده است.)
که میتوان گفت: همه اینها در یک حقیقت مشترکند و خداوند بر اساس آن حقیقت مشترک در یک جمله این چنین فرموده است که:
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه(195).
(و هر که غیر از اسلام دین دیگری را جوید هرگز از وی قبول نخواهد شد.)
در واقع میتوان گفت: نفاق چیزی جز کفر باطنی و ایمان ظاهری نیست و از آنجا که سعادت و شقاوت انسان در گرو حقایق باطنی است، منافقین که در باطنشان کفر وجود دارد در زمره کفار به شمار میروند و حتی به یک لحاظ از کفار بدترند، زیرا؛ نقاب بر چهره زده و در پشت اسلام ظاهری سنگر گرفته برای مردم شناخته نمیشوند و ضررشان بر جامعه اسلامی بیشتر است. از این رو، آیات زیادی دلالت میکنند بر اینکه منافقین اهل عذاب هستند، بلکه بدترین عذابها را دارند نظیر:
ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار(196).
(منافقان در پایینترین و پستترین درجات آتشند.)
ان الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعاً(197).
و
(خداوند منافقان و کافران همگی را در جهنم جای میدهد.)
با توجه به نکته فوق، نفاق چیزی جدای از کفر به شمار نمیآید و در حقیقت آنچه هست یا کفر است یا ایمان. چون در واقع، به وجود آورنده ارزش اخلاقی، همان واقعیتهای نفسانی است که در دو حقیقت نامبرده خلاصه میشود و از اینجاست که منافقان هم در زمره کفار بحساب میآیند.
ممکن است گفته شود شرط لازم برای سعادت، شهادت به توحید و نبوت است و به مقتضای روایات زیادی هر کس شهادتین را به زبان جاری کرد مسلمان است، و بعضی گفتهاند: حتی اگر ایمان به مفاد آنها هم نداشته باشد همان شهادت به توحید و رسالت کافی است.
پاسخ ما به سخن فوق این است که گوینده، احکام ظاهری را با مسائل معنوی و ابعاد واقعی اشتباه گرفته است در صورتی که این دو، کاملاً از هم جدا هستند روایاتی که میگویند اگر کسی شهادتین را به زبان جاری کرد مالش محترم است، میتوان با او ازدواج کرد؛ از مسلمان ارث میبرد و در یک جمله، مسلمان است و حکم مسلمان را دارد و احکام ظاهری اسلام بر او جاری میشود؛ این روایات در مقام بیان یک حکم فقهی ظاهری است که فقط به منظور تأمین مصالح مسلمین در این جهان وضع شده است و ارتباطی با جنبههای معنوی و سعادت جاودانی انسان ندارد. البته، در همین جا هم اگر کسی پس از اجرای شهادتین، ضروریات دین را انکار کند مرتد میشود که از کفر اولیهاش هم بدتر و قتلش واجب است. و این حکم نیز به خاطر رعایت مصالح جامعه اسلامی خواهد بود. برای آنکه افراد وارد در جرگه مسلمانان شوند اگر از اول سختگیری شود که حتماً باید معتقداتشان را ثابت و محکم و به همه آنها اعتراف و به همه دستورات اسلام عمل کنند تا مسلمانان به حساب بیایند، این به نفع اسلام نبوده است؛ از این رو، به خاطر تأمین مصالح جامعه اسلامی گفتن شهادتین امارهای قرار داده شده برای اینکه گوینده، همه محتوای اسلام را پذیرفته است. زیرا، اقرار به رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این معناست که محتوای رسالت وی را نیز تصدیق کرده است؛ ولی، همانطور که گفتیم: اینها احکامی ظاهری است صرفاً به منظور رعایت مصالح دنیوی مردم. و از این رو اگر کسی علاوه بر شهادتین حتی به یک یک احکام اسلام اقرار و به تمام دستورات آن عمل کند ولی، در دل خود ایمانی به رسل و کتب و ملائکه نداشته باشد، بدون شک از هر سعادتی محروم خواهد بود گر چه در ظاهر، حکم اسلام بر او جاری میشود و در طهارت و بردن ارث و مسئله ازدواج و حفظ حرمت و مال و جان و ناموس و آبرو، حکم مسلمان را دارد؛ چرا که، اینها احکام فقهی اجتماعی و متضمن مصالح جامعه است و با سعادت و شقاوت حقیقی و اخروی که در اینجا مورد بحث قرار گرفته است ارتباطی ندارد. آری چنین شخصی را که در ظاهر ادعای ایمان دارد و به دستورات اسلام نیز عمل میکند ولی در واقع، ایمان ندارد در اصطلاح دین منافق گویند و همواست که فی الدرک الاسفل من النار در پستترین مراحل آتش جایگزین خواهد بود. پس ملاک سعادت ابدی انسان ایمان قلبی اوست و گفتن لفظ شهادتین تأثیری در آن ندارد. قرآن در این زمینه میفرماید:
قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم(198)....
(اعراب گفتند ما ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاوردهاید بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است.)
آری به اعتراف قرآن اینان از آثار مسلمانی بهرهمندند ولی از ثمرات ایمان، محروم.