تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

منشا ارزش ایمان‏

اکنون که معلوم شد منشأ ارزش در هر کاری ایمان است این پرسش مطرح می‏شود که آیا خود ایمان از کجا ارزش می‏گیرد و منشأ ارزش خود ایمان چیست؟ در پاسخ به این سوال می‏گوییم: ایمان چنانکه از ظواهر آیات استفاده می‏شود، امری قلبی و در عین حال، اختیاری است و با علم و عقیده فرق می‏کند؛ زیرا، علم ممکن است به شکل غیر اختیاری است و با علم و عقیده فرق می‏کند؛ زیرا، علم ممکن است به شکل غیر اختیاری برای انسان حاصل شود ولی، ایمان چنین نیست و چنین علم و عقیده‏ای ایمان نیست و کاملاً امکان پذیر است که عالم به چیزی باشد و در همان حال نسبت به آن کفر ورزد. و بدیهی است این کفر که با علم به حقانیت توام است، خیلی بدتر از کفری است که از روی جهل باشد. به هر حال ایمان عین علم نیست و با آن فرق می‏کند. چنانکه خداوند می‏فرماید:
و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلماً و علوا(160).
(فرعونیان از روی ستم و برتری جویی) به آیات خدا کفر ورزیدند در حالی که در دل به آنها یقین داشتند.)
پس نتیجه می‏گیریم که ایمان، یک عمل اختیاری مربوط به قلب است و خود می‏تواند در دایره اخلاق قرار گیرد؛ زیرا، هر کار اختیاری اعم از اینکه جوارحی باشد یا جوانحی در دایره اخلاق قرار دارد؛ از این رو، جا دارد که از انگیزه آن سوال شود.
در پاسخ به پرسش از اینکه انگیزه ایمان چیست؟ می‏توان گفت: انگیزه‏ای که انسان را به ایمان آوردن وا می‏دارد، می‏تواند یک نوع علم باشد. علم به اینکه خدا حق است و نعمتها و عذابهای ابدی دارد. و نیز ممکن است انگیزه انسان در آوردن ایمان، وصول به کمال باشد در صورتی که پذیرش چیزی را که تشخیص می‏دهد حق است، کمال برای خود بداند.
حال اگر هر کدام از این دو، انگیزه ایمان آوردن انسان باشد اشکالی ندارد. و بعد از اینکه به هر یک از این دو انگیزه، ایمان پیدا کرد، خود ایمان باید انگیزه بقیه کارها باشد و ریشه ارزشهای دیگر اعمال انسان خواهد بود؛ یعنی، آن اعمالی که از ایمان سرچشمه می‏گیرند.
نتیجه می‏گیریم که انگیزه ایمان آوردن انسان یا علم و معرفت است و یا کسب کمال و هر کدام از این دو، انگیزه ایمان باشند منشأ ارزش آن نیز خواهند بود. البته، اگر فرض کنیم کسی را که انگیزه‏ای شیطانی منشأ ایمان آوردنش شده باشد قطعاً، ایمان او بی ارزش است. ولی، چنین امکان ندارد؛ زیرا، ایمان چنان که گفتیم: امری قلبی و از نظر دیگران مخفی است و بنابراین، انگیزه‏های شیطانی و ریا و حقه بازی را در آن راهی نیست. مگر آنکه منظور، اظهار ایمان باشد که آن دیگر ایمان نیست بلکه، نفاق است و خداوند درباره این گونه افراد می‏فرماید:
قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم(161).
(اعراب گفتند ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاورده‏اید بگویید اسلام آورده‏ایم و هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است.)
پس انگیزه مؤمن در ایمان آوردنش یا علمی است که وی نسبت به اهلیت خداوند برای ایمان آوردن پیدا کرده و چنانکه حضرت علی (علیه السلام) در مناجات با خداوند می‏گوید:
وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.
[یافتمت که شایسته پرستش هستی پس ترا پرستیدم‏].
زبان حال شخص مؤمن در برابر خداوند این است که: خدایا ترا شایسته برای ایمان آوردن یافتم و به تو ایمان آوردم. و یا امید به پاداش خداوند است در برابر ایمانش و یا ترس از خداوند است در برابر کفرش. چون می‏داند که اگر ایمان آورد خداوند به وی پاداش می‏دهد و اگر ایمان نیاورد و کفر ورزد خداوند او را کیفر می‏کند که البته، این انگیزه‏ها نیز الهی است. حتی اگر فکر کند این یک کمال برای انسان است که اگر حقیقتی را شناخت به آن ملتزم شود و با چنین انگیزه‏ای ایمان بیاورد، این انگیزه چیزی از ارزش ایمان او نمی‏کاهد و این یک استثنا نیست بلکه، یک قاعده کلی است و چنانکه قبلاً، گفتیم: بطور کلی اگر انسان به واسطه کمال طلبی کاری را انجام دهد فاقد ارزش نخواهد بود. البته، اگر مصداق کمال را که ایمان به خداست نشناخت به بهشت وارد نمی‏شود اما در این مورد، فرض بر این است که انگیزه کمال یابی منشأ ایمان او می‏شود و این ایمان است که او را وارد بهشت می‏کند؛ یعنی، در حقیقت، ارزش مربوط به ایمان است و انگیزه کمال جویی هم ضد ارزش نیست، پس این ایمان است که منشأ سعادت انسان می‏شود.