باید بگوئیم: اختلاف اساسی نظامهای اخلاقی به لحاظ مفاهیم کلی نیست؛ بلکه، بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلی مربوط میشود؛ یعنی، هر انسانی بطور کلی فطرتاً طالب سعادت است و هیچ گاه، این خواست را نمیتواند از خویش سلب کند و میتوان گفت: این حقیقت را همه نظامهای اخلاقی پذیرفته و در آن اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظامهای گوناگون اخلاقی، متوجه تشخیص مصداق سعادت خواهد بود. مشکل اساسی و نقطه درگیری نظامها و نقطه نظرهای متنوع و متضادی که اظهار میدارند در پاسخ دادن به این پرسش خلاصه میشود: آیا آن سعادتی که گمشده انسان است و او با همه تلاش خود به دنبال آن میگردد چیست؟
بدیهی است پاسخ گویی به پرسش فوق، کار آسانی نخواهد بود و میتوان گفت: رمز اشکال و گره کار در اینجاست که سعادت - این گمشده همه انسانها - یک شیء عینی و موجود خارجی و یا حتی، یک حیثیت نفسانی پدیده روحی و روانی خاص نیست تا بتوانیم به آسانی به آن دست یابیم و زمینه اختلافات کم شود.
در پاسخ به این پرسش اصولی باید بگوییم: ما قبلاً، نظر خود را توضیح دادیم و گفتیم (132): سعادت، یک مفهوم انتزاعی است که منشأ انتزاع آن، داوم و شدت لذت است به طور مطلق و اگر میسر نشد دوام و شدت نسبی خواهد بود. بر این اساس، اگر زندگی ما توام با رنج و ناراحتی باشد در آنجا که آلام کمتر است و به حداقل میرسد و در مقابل آنها لذایذ ما در سطح بالایی قرار دارد سعادت صدق میکند.
کوتاه سخن اینکه سعادت خواهی فطری بشر است، همه میخواهند لذایذشان دائمی و در عالیترین کیفیت و شدت و در مقایسه با آلامشان باشد؛ ولی، نمیدانند چگونه باید به آن دست یافت و هر کس در این زمینه، سخنی میگوید. از اینجاست که میتوان گفت: درباره مفهوم سعادت اتفاق نظر وجود دارد ولی در تشخیص مصداق سعادت اختلاف فراوان به چشم میخورد.