تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

رابطه تقوا و نیکی‏

در اینجا لازم است یادآوری کنیم هنگامی که مفاهیم تقوا و نیکی را با یکدیگر می‏سنجیم متوجه می‏شویم که کاملاً متفاوت هستند و این دو واژه دارای دو مفهوم جداگانه می‏باشند، مع الوصف در آیاتی از قرآن کلمه بر و کلمه تقوا بجای یکدیگر بکار می‏روند چنانکه در آیاتی چند ابرار در مقابل فجار قرار داده شده است نظیر:
کلا ان کتاب الابرار لفی علیین(96).
(هرگز... مؤکداً نامه عمل نیکوکاران در کتاب بلند رتبگان بهشت است.)
و عدل آن:
کلا ان کتاب الفجار لفی سجین(97).
(هرگز...مؤکداً نامه بدکاران در زندان جهنم است.)
و نظیر:
ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم(98).
(مؤکداً نیکوکاران در نعمت‏اند و بدکاران در جهنم.)
و در آیات دیگری تقوا و فجور با تعابیر مختلف در مقابل یکدیگر قرار گرفته و بکار رفته‏اند. در یک آیه متقین در مقابل بکار رفته و می‏فرماید:
ام نجعل المتقین کالفجار(99).
(آیا پرهیزکاران را همانند بدکاران قرار می‏دهیم.)
در آیه دیگر تقوا و فجور مقابل هم قرار داده شده و می‏فرماید:
فالهمها فجورها و تقواها(100).
(سپس بدکاری و پرهیزکاریش را به وی (نفس) الهام کرد.)
از تشابه این واژه از جهت تقابل با فجور به این نتیجه می‏رسیم که بر و تقوا گر چه در مفهوم یکی نیستند و با هم فرق می‏کنند، در مصداق متساوی و متحد هستند، و هر چیزی که مصداق بر باشد مصداق تقوا نیز هست و بر عکس. و یکی از آیات به روشنی دلالت می‏کند بر اینکه بر اصلاً همان تقوا است که می‏فرماید:
و لیس البر بان تأتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقی و اءتوا البیوت من ابوابها و اتقوا الله لعلکم تفلحون(101).
(نیکی آن نیست که به خانه‏ها از پشت بام یا دیوار آنها داخل شوید بلکه نیک آن کس است که تقوا کند و به خانه‏ها از درهایشان وارد شود و تقوا کنید تا رستگار شوید.)
چنانکه این حقیقت را از آیه دیگری نیز می‏توان دریافت که آن نیز دلالت بر وحدت مصداقی بر و تقوا دارد و می‏فرماید:
لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین وفی الرقاب و اقام الصلوة و اتی الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون(102).
(نیکی آن نیست که صورتهایتان را به سمت مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیک آن کس است که به خدا و روز جزا و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و به خویشان و یتیمان و تنگدستان و به راهمانده‏گان و کمک خواهان و در راه آزادی بردگان از مال خویش با اینکه دوستش دارد اعطاء کند و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و آنانکه چون پیمان بندند به آن وفا کنند و صبر پیشه‏گان در سختی و مرض و هنگام جنگ. آنان هستند کسانی که راستی پیشه کرده و همانان پرهیزکارانند.)
خداوند در آیه فوق نخست مصادق بر را ذکر می‏کند سپس خبر می‏دهد که تنها آنان راستی را پیشه خود کرده و پرهیزکارند و نتیجه می‏گیریم هر کس بر را بجای آورد متقی خواهد بود و بر و تقوا در مصداق یکی هستند.
البته، خداوند در یک آیه می‏فرماید:
و تعاونوا علی البر و التقوی(103).
(و بر نیکی و پرهیزکاری همدستی کنید.)
و تقوا را عطف بر کلمه بر کرده و بر این اساس ممکن است آنچه که ما گفتیم مورد تردید قرار گیرد و این اشکال پیش آید که ظاهر عطف، مباینت معطوف با معطوف علیه است و اگر این دو واژه مصداقاً یکی بودند نمی‏بایستی بهم عطف می‏شدند.
از اشکال فوق به دو شکل می‏توان پاسخ داد: نخست آنکه بر و تقوا اگر چه در مصداق یکی هستند ولی، مفهوم بر، عام است و جز مطلق نیکی چیزی را در بر ندارد و در تعیین مصداق نمی‏تواند ما را راهنمایی کند که چه کارهایی خوب است.
ولی، مفهوم تقوا غنی‏تر است و اضافه بر معنای مستفاد از کلمه بر، خوف از خدا و قیامت و رضایت خداوند نیز از آن فهمیده می‏شود. بنابراین، مفهوم تقوا مشتمل بر اطاعت از خداوند است و از آنجا که این قید اطاعت از خداوند در مفهوم نیکی وجود ندارد نتیجه می‏گیریم که مفهوم تقوا غنی‏تر است و خصوصیات و قیود بیشتری را واجد خواهد بود پس می‏تواند مفسر کلمه بر قرار گیرد چنانکه در آیه قبل نیز چنین آمده بود و لکن البر من اتقی که دلالت دارد بر روشنتر بودن تقوا از بر و اینکه مردم می‏دانند تقوا چیست و چه خصوصیتی دارد. بر عکس، مصادیق بر برای مردم معلوم نبود از این جهت، رو به طرف مغرب یا مشرق می‏کردند و از پشت خانه وارد آن می‏شدند و خداوند می‏فرماید: اینها بر نیست؛ بر آنست که تقوا داشته باشید و چون تقوا مفهومش روشنتر است، بهتر می‏تواند مصادیق را تعیین و خصوصیات و قیود بیشتری را تبیین کند.
دوم آنکه تقوا دو نوع کاربرد دارد: اولین آن، یک مفهوم وسیع است که شامل هر نوع فعل و ترکی که مورد رضای خداوند باشد خواهد بود و دومین کاربردش، مفهومی محدودتر است که صرفاً به جنبه منفی توجه دارد: به استقبال خطر نرفتن و از آن پرهیز کردن و دوری گزیدن. اینکه معمولاً تقوا را به پرهیزگاری ترجمه می‏کنند به لحاظ همین مفهوم دوم است. در مفهوم نخست، جهت مثبت و منفی آن به طور مطلق مورد نظر است و مفهومی مساوی با مفهوم بر دارد ولی در مفهوم دوم جنبه منفی و سلبی آن بیشتر مورد توجه قرار می‏گیرد. بنابراین، مفهوم تقوا در ارتباط با مفهوم بر نظیر مفاهیمی هستند که هر گاه با هم باشند دو معنای متفاوت دارند و اگر جدا جدا بکار روند مفهومشان یکی است و به اصطلاح ادبی می‏گویند: اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا. آری تقوا اگر خود به تنهایی بکار رود شامل همه موارد بر می‏شود ولی هر گاه کنار کلمه بر قرار گیرد بر به جنبه ایجابی و تقوا بر جنبه سلبی دلالت می‏کنند، آن به معنی انجام کارهای خوب، و این به معنی ترک کارهای بد خواهد بود. و به همین لحاظ نیز در آیه فوق در مقابل هم قرار گرفته و یکی بر دیگری عطف شده است.
به هر حال با توجه به موارد آیات در این تردیدی باقی نمی‏ماند که بر و تقوی مصداقاً یکی هستند. پس می‏توان گفت: عنوان عامی که در مورد اخلاق اسلامی بکار می‏رود و به این لحاظ می‏توان روی آن تکیه کرد، مفهوم تقوی است که کاربرد آن در قرآن از کلمه بر بیشتر است. کلمه بر در حدود بیست بار و کلمه تقوا حدود دویست و بیست بار در آن بکار رفته‏اند. چنانکه قرآن خود نیز معیار بودن آن را تأیید کرده و در آیه:
ان اکرمکم عندالله اتقیکم(104).
(بطور حتم گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.)
تأکید دارد بر اینکه تنها ارزشی که برای افعال اختیاری ملحوظ شده تقواست و هر فعلی تحت این عنوان، ارزش می‏یابد. حتی تحصیل علم در صورتی ارزشمند است که مصداق تقوا باشد و برای خدا تحصیل شود. کسب ثروت و صرف آن نیز نباید خارج از تقوا باشد.
تقوا مفهومی است که مبادی نفسانی فعل هم در آن ملحوظ می‏شود و خود به خود نشان می‏دهد که کار اختیاری انسان از چه مبدا یا مبادی نفسانی باید سرچشمه بگیرد آن مبادی که در آن هم اعتقاد به خدا و هم اعتقاد به قیامت و حتی می‏توان گفت: اعتقاد به نبوت، لازم است. زیرا کسی که می‏ترسد خداوند در روز قیامت وی را کیفر دهد به فکر می‏افتد که چه کاری مطلوب اوست تا انجام دهد و کدام رفتار مورد غضب اوست تا ترک کند و حتی در این جهت، دقت و وسوسه از خود نشان می‏دهد؛ ولی از آنجا که عقل خود وی در این زمینه بجایی قد نمی‏دهد خود به خود به سوی وحی و انبیا هدایت خواهد شد. اگر برایش ثابت شد خدا کسی را فرستاده به این منظور که مردم بدانند چه کاری را باید بکنند و چه کار را نکنند چون تلاش دارد که خود را از خطر برهاند حتماً به او ایمان می‏آورد و برای آنکه سعادتش تأمین شود از وی پیروی می‏کند. بنابراین، تقوا هم اصول اخلاق اسلامی را در بر دارد و هم جهت حرکت را نشان می‏دهد و می‏توان آنرا به عنوان تنها ملاک ارزش در فعال اختیاری انسان مطرح کرد.
پس تقوا مقدماتی دارد: نخستین آنها اعتقاد به خداست چون در تقوا ترس از خدا اشراب شده و ترس از خدا بدون شناخت و اعتقاد به او امکان ندارد. دومین آنها اعتقاد به قیامت و کیفر و پاداش است زیرا اگر کسی معتقد به خدا باشد ولی فکر کند که خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهکاری را کیفر نمی‏کند طبعاً، از انجام کارهای دلخواه خود، بدون آنکه ببیند حکم خداوند نسبت به آن کارها چیست باکی ندارد.
اکنون معلوم می‏شود که چرا قرآن به هنگام معرفی با تقوایان از ایمان نیز به عنوان یکی از اوصاف ایشان نام می‏برد. در ابتدای سوره بقره می‏فرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم و الذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون.
(این کتاب، بی گمان، هدایتی برای با تقوایان است کسانی که غیب را باور دارند و نماز را بپا می‏کنند و از آنچه روزیشان کرده‏ایم انفاق می‏نمایند و کسانی که به آنچه از وحی بر تو ای پیامبر اسلام و نیز آنچه از وحی قبل از تو بر دیگر انبیا فرود آمده ایمان آورده به آخرت یقین آورند.
در آیات فوق، ایمان به مبدا و معاد و نبوت نیز در زمره بقیه اوصاف متقین ذکر شده؛ ولی، باید توجه داشته باشیم در واقع منظور این نیست که تقوا منشا این ایمانها می‏شود؛ بلکه این ایمانها پایه تقوا را تشکیل می‏دهند و بدون ایمان، تقوا تحقق نخواهد یافت.
البته، برای این آیه تفسیر دیگری هم ذکر شده که تقوا دو نوع داریم: تقوای فطری، و تقوای شرعی. تحقق تقوای فطری قبل از ایمان به خدا نیز برای انسان ممکن است که در این نوع تقوا انسان با تشخیص عقل از کارهای بد پرهیز می‏کند و کارهای خوب را انجام می‏دهد. و همان تقوای فطری سبب می‏شود که انسان به خدا ایمان بیاورد و در این صورت تقوا منشأ ایمان است؛ ولی، این حقیقت روشن است که تقوی الله به عنوان یک ارزش اخلاقی عام، متوقف بر ایمان، به مبدا و معاد و ملازم با ایمان به وحی و نبوت خواهد بود. این مساله تأکید دیگری است بر آنکه اخلاق اسلامی برخاسته از عقاید اسلامی است. بین رفتار و عقاید انسان رابطه ناگسستنی وجود دارد و این اعتقاد است که به رفتار انسان، شکل می‏دهد. آری بین اعمال و اعتقادات یا آنچه را که لازم می‏دانیم انجام دهیم و شناختی که از جهان هستی داریم رابطه ناگسستنی وجود دارد؛ تا آن اعتقادات نباشد این بایدها پدید نمی‏آید.