در اینجا لازم است یادآوری کنیم هنگامی که مفاهیم تقوا و نیکی را با یکدیگر میسنجیم متوجه میشویم که کاملاً متفاوت هستند و این دو واژه دارای دو مفهوم جداگانه میباشند، مع الوصف در آیاتی از قرآن کلمه بر و کلمه تقوا بجای یکدیگر بکار میروند چنانکه در آیاتی چند ابرار در مقابل فجار قرار داده شده است نظیر:
کلا ان کتاب الابرار لفی علیین(96).
(هرگز... مؤکداً نامه عمل نیکوکاران در کتاب بلند رتبگان بهشت است.)
و عدل آن:
کلا ان کتاب الفجار لفی سجین(97).
(هرگز...مؤکداً نامه بدکاران در زندان جهنم است.)
و نظیر:
ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم(98).
(مؤکداً نیکوکاران در نعمتاند و بدکاران در جهنم.)
و در آیات دیگری تقوا و فجور با تعابیر مختلف در مقابل یکدیگر قرار گرفته و بکار رفتهاند. در یک آیه متقین در مقابل بکار رفته و میفرماید:
ام نجعل المتقین کالفجار(99).
(آیا پرهیزکاران را همانند بدکاران قرار میدهیم.)
در آیه دیگر تقوا و فجور مقابل هم قرار داده شده و میفرماید:
فالهمها فجورها و تقواها(100).
(سپس بدکاری و پرهیزکاریش را به وی (نفس) الهام کرد.)
از تشابه این واژه از جهت تقابل با فجور به این نتیجه میرسیم که بر و تقوا گر چه در مفهوم یکی نیستند و با هم فرق میکنند، در مصداق متساوی و متحد هستند، و هر چیزی که مصداق بر باشد مصداق تقوا نیز هست و بر عکس. و یکی از آیات به روشنی دلالت میکند بر اینکه بر اصلاً همان تقوا است که میفرماید:
و لیس البر بان تأتوا البیوت من ظهورها ولکن البر من اتقی و اءتوا البیوت من ابوابها و اتقوا الله لعلکم تفلحون(101).
(نیکی آن نیست که به خانهها از پشت بام یا دیوار آنها داخل شوید بلکه نیک آن کس است که تقوا کند و به خانهها از درهایشان وارد شود و تقوا کنید تا رستگار شوید.)
چنانکه این حقیقت را از آیه دیگری نیز میتوان دریافت که آن نیز دلالت بر وحدت مصداقی بر و تقوا دارد و میفرماید:
لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین وفی الرقاب و اقام الصلوة و اتی الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون(102).
(نیکی آن نیست که صورتهایتان را به سمت مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیک آن کس است که به خدا و روز جزا و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و به خویشان و یتیمان و تنگدستان و به راهماندهگان و کمک خواهان و در راه آزادی بردگان از مال خویش با اینکه دوستش دارد اعطاء کند و نماز را بپا دارد و زکات بدهد و آنانکه چون پیمان بندند به آن وفا کنند و صبر پیشهگان در سختی و مرض و هنگام جنگ. آنان هستند کسانی که راستی پیشه کرده و همانان پرهیزکارانند.)
خداوند در آیه فوق نخست مصادق بر را ذکر میکند سپس خبر میدهد که تنها آنان راستی را پیشه خود کرده و پرهیزکارند و نتیجه میگیریم هر کس بر را بجای آورد متقی خواهد بود و بر و تقوا در مصداق یکی هستند.
البته، خداوند در یک آیه میفرماید:
و تعاونوا علی البر و التقوی(103).
(و بر نیکی و پرهیزکاری همدستی کنید.)
و تقوا را عطف بر کلمه بر کرده و بر این اساس ممکن است آنچه که ما گفتیم مورد تردید قرار گیرد و این اشکال پیش آید که ظاهر عطف، مباینت معطوف با معطوف علیه است و اگر این دو واژه مصداقاً یکی بودند نمیبایستی بهم عطف میشدند.
از اشکال فوق به دو شکل میتوان پاسخ داد: نخست آنکه بر و تقوا اگر چه در مصداق یکی هستند ولی، مفهوم بر، عام است و جز مطلق نیکی چیزی را در بر ندارد و در تعیین مصداق نمیتواند ما را راهنمایی کند که چه کارهایی خوب است.
ولی، مفهوم تقوا غنیتر است و اضافه بر معنای مستفاد از کلمه بر، خوف از خدا و قیامت و رضایت خداوند نیز از آن فهمیده میشود. بنابراین، مفهوم تقوا مشتمل بر اطاعت از خداوند است و از آنجا که این قید اطاعت از خداوند در مفهوم نیکی وجود ندارد نتیجه میگیریم که مفهوم تقوا غنیتر است و خصوصیات و قیود بیشتری را واجد خواهد بود پس میتواند مفسر کلمه بر قرار گیرد چنانکه در آیه قبل نیز چنین آمده بود و لکن البر من اتقی که دلالت دارد بر روشنتر بودن تقوا از بر و اینکه مردم میدانند تقوا چیست و چه خصوصیتی دارد. بر عکس، مصادیق بر برای مردم معلوم نبود از این جهت، رو به طرف مغرب یا مشرق میکردند و از پشت خانه وارد آن میشدند و خداوند میفرماید: اینها بر نیست؛ بر آنست که تقوا داشته باشید و چون تقوا مفهومش روشنتر است، بهتر میتواند مصادیق را تعیین و خصوصیات و قیود بیشتری را تبیین کند.
دوم آنکه تقوا دو نوع کاربرد دارد: اولین آن، یک مفهوم وسیع است که شامل هر نوع فعل و ترکی که مورد رضای خداوند باشد خواهد بود و دومین کاربردش، مفهومی محدودتر است که صرفاً به جنبه منفی توجه دارد: به استقبال خطر نرفتن و از آن پرهیز کردن و دوری گزیدن. اینکه معمولاً تقوا را به پرهیزگاری ترجمه میکنند به لحاظ همین مفهوم دوم است. در مفهوم نخست، جهت مثبت و منفی آن به طور مطلق مورد نظر است و مفهومی مساوی با مفهوم بر دارد ولی در مفهوم دوم جنبه منفی و سلبی آن بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. بنابراین، مفهوم تقوا در ارتباط با مفهوم بر نظیر مفاهیمی هستند که هر گاه با هم باشند دو معنای متفاوت دارند و اگر جدا جدا بکار روند مفهومشان یکی است و به اصطلاح ادبی میگویند: اذا اجتمعا افترقا واذا افترقا اجتمعا. آری تقوا اگر خود به تنهایی بکار رود شامل همه موارد بر میشود ولی هر گاه کنار کلمه بر قرار گیرد بر به جنبه ایجابی و تقوا بر جنبه سلبی دلالت میکنند، آن به معنی انجام کارهای خوب، و این به معنی ترک کارهای بد خواهد بود. و به همین لحاظ نیز در آیه فوق در مقابل هم قرار گرفته و یکی بر دیگری عطف شده است.
به هر حال با توجه به موارد آیات در این تردیدی باقی نمیماند که بر و تقوی مصداقاً یکی هستند. پس میتوان گفت: عنوان عامی که در مورد اخلاق اسلامی بکار میرود و به این لحاظ میتوان روی آن تکیه کرد، مفهوم تقوی است که کاربرد آن در قرآن از کلمه بر بیشتر است. کلمه بر در حدود بیست بار و کلمه تقوا حدود دویست و بیست بار در آن بکار رفتهاند. چنانکه قرآن خود نیز معیار بودن آن را تأیید کرده و در آیه:
ان اکرمکم عندالله اتقیکم(104).
(بطور حتم گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.)
تأکید دارد بر اینکه تنها ارزشی که برای افعال اختیاری ملحوظ شده تقواست و هر فعلی تحت این عنوان، ارزش مییابد. حتی تحصیل علم در صورتی ارزشمند است که مصداق تقوا باشد و برای خدا تحصیل شود. کسب ثروت و صرف آن نیز نباید خارج از تقوا باشد.
تقوا مفهومی است که مبادی نفسانی فعل هم در آن ملحوظ میشود و خود به خود نشان میدهد که کار اختیاری انسان از چه مبدا یا مبادی نفسانی باید سرچشمه بگیرد آن مبادی که در آن هم اعتقاد به خدا و هم اعتقاد به قیامت و حتی میتوان گفت: اعتقاد به نبوت، لازم است. زیرا کسی که میترسد خداوند در روز قیامت وی را کیفر دهد به فکر میافتد که چه کاری مطلوب اوست تا انجام دهد و کدام رفتار مورد غضب اوست تا ترک کند و حتی در این جهت، دقت و وسوسه از خود نشان میدهد؛ ولی از آنجا که عقل خود وی در این زمینه بجایی قد نمیدهد خود به خود به سوی وحی و انبیا هدایت خواهد شد. اگر برایش ثابت شد خدا کسی را فرستاده به این منظور که مردم بدانند چه کاری را باید بکنند و چه کار را نکنند چون تلاش دارد که خود را از خطر برهاند حتماً به او ایمان میآورد و برای آنکه سعادتش تأمین شود از وی پیروی میکند. بنابراین، تقوا هم اصول اخلاق اسلامی را در بر دارد و هم جهت حرکت را نشان میدهد و میتوان آنرا به عنوان تنها ملاک ارزش در فعال اختیاری انسان مطرح کرد.
پس تقوا مقدماتی دارد: نخستین آنها اعتقاد به خداست چون در تقوا ترس از خدا اشراب شده و ترس از خدا بدون شناخت و اعتقاد به او امکان ندارد. دومین آنها اعتقاد به قیامت و کیفر و پاداش است زیرا اگر کسی معتقد به خدا باشد ولی فکر کند که خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهکاری را کیفر نمیکند طبعاً، از انجام کارهای دلخواه خود، بدون آنکه ببیند حکم خداوند نسبت به آن کارها چیست باکی ندارد.
اکنون معلوم میشود که چرا قرآن به هنگام معرفی با تقوایان از ایمان نیز به عنوان یکی از اوصاف ایشان نام میبرد. در ابتدای سوره بقره میفرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم و الذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون.
(این کتاب، بی گمان، هدایتی برای با تقوایان است کسانی که غیب را باور دارند و نماز را بپا میکنند و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق مینمایند و کسانی که به آنچه از وحی بر تو ای پیامبر اسلام و نیز آنچه از وحی قبل از تو بر دیگر انبیا فرود آمده ایمان آورده به آخرت یقین آورند.
در آیات فوق، ایمان به مبدا و معاد و نبوت نیز در زمره بقیه اوصاف متقین ذکر شده؛ ولی، باید توجه داشته باشیم در واقع منظور این نیست که تقوا منشا این ایمانها میشود؛ بلکه این ایمانها پایه تقوا را تشکیل میدهند و بدون ایمان، تقوا تحقق نخواهد یافت.
البته، برای این آیه تفسیر دیگری هم ذکر شده که تقوا دو نوع داریم: تقوای فطری، و تقوای شرعی. تحقق تقوای فطری قبل از ایمان به خدا نیز برای انسان ممکن است که در این نوع تقوا انسان با تشخیص عقل از کارهای بد پرهیز میکند و کارهای خوب را انجام میدهد. و همان تقوای فطری سبب میشود که انسان به خدا ایمان بیاورد و در این صورت تقوا منشأ ایمان است؛ ولی، این حقیقت روشن است که تقوی الله به عنوان یک ارزش اخلاقی عام، متوقف بر ایمان، به مبدا و معاد و ملازم با ایمان به وحی و نبوت خواهد بود. این مساله تأکید دیگری است بر آنکه اخلاق اسلامی برخاسته از عقاید اسلامی است. بین رفتار و عقاید انسان رابطه ناگسستنی وجود دارد و این اعتقاد است که به رفتار انسان، شکل میدهد. آری بین اعمال و اعتقادات یا آنچه را که لازم میدانیم انجام دهیم و شناختی که از جهان هستی داریم رابطه ناگسستنی وجود دارد؛ تا آن اعتقادات نباشد این بایدها پدید نمیآید.