در قلمرو اخلاق، مفاهیم عام و ارزشی دیگری نیز داریم که اخص از مفهوم بر و محدودتر از آن هستند و یکی از آنها مفهوم تقواست. تقوا در قرآن به عنوان عامل سعادت و رستگاری انسان معرفی شده و رعایت آن، مورد تأکید فراوان قرار گرفته است. خداوند در ابتدای سوره بقره میگوید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین(82).
(این کتاب، بدون تردید راهنمای پرهیزگاران است.)
سپس مشخصات و صفات برجسته متقین مثل ایمان، نماز، انفاق، و یقین را یکی پس از دیگری یادآوری کرده و در آخر هم خبر میدهد که فقط آنان رستگار هستند.
اولئک هم المفلحون(83).
در آیات فراوانی، خود تقوا یا مصادیق آن و کارهایی که رنگ تقوا دارند، یا تعابیر مختلف، به عنوان عامل سعادت ابدی و اخروی و مجوز ورود به بهشت، معرفی شده است. آیاتی نظیر:
ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر(84).
(پرهیزگاران در باغها و جویبارهایند در جایگاهی پسندیده نزد سلطانی قدرتمند بسر میبرند.)
و نظیر:
فاصبر ان العاقبة للمتقین(85).
(صبور باش که سرانجام (نیک)، مخصوص پرهیزکاران است.)
یا
والاخرة خیر لمن اتقی(86).
(آخرت برای کسی که تقوی پیشه کند بهتر است.)
ان للمتقین مفازاً حدائق و اعناباً(87).
و
(برای پرهیزکاران جای کامیابی هست باغها و تاکستانها و...)
بنابر آنچه گذشت، تقوا مفهومی است عام که بر بسیاری از افعال خوب و یا حتی بر همه کارهای خوب از جهت مصداقی، اطلاق میشود و از جمله مفاهیم انتزاعی است همانند سایر مفاهیم عامی که در زمینه اخلاق وجود دارند.
و از جهت تحلیل مفهومی و ریشه یابی لغوی کلمه تقوا در اصل وقوی بوده و اسم مصدر از اتقی، یتقی است که از ماده وقایه گرفته میشود. از این ماده سه واژه هست که در زبان عربی مرادف هم بکار میروند و عبارتند از تقوا، تقاة و تقیة کلمه تقیه در قرآن مجید بکار نرفته است و به جای آن در مورد تقیه، اصطلاح تقاة بکار رفته است چنانکه میفرماید:
الا ان تتقوا منهم تقاة(88).
(مگر اینکه (بخواهید از راه دوستی با کفار) حفظ کنید (خود را) از (شر) ایشان با تقیه کردن).
در این آیه تقاة بمعنی همان تقیه است که ما بکار میبریم ولی در کتاب نهج البلاغه، تقیه به معنای تقوی بکار رفته است(89) و پس از زمان حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه تقیه در بین مسلمین معنی خاص و امروزین خود را پیدا کرده و در مفهوم مخفی داشتن مذهب بلحاظ خطری که شخص را تهدید میکند بکار رفته؛ گر چه در اصل لغت همچنانکه در بالا گفتیم فرقی بین تقوا و تقاة نیست.
ماده وقایه (ریشه کلمات فوق) در مواردی بکار میرود که انسان خطری احساس کند و به منظور حفظ خویش از آن، رفتار خاصی را برگزیند که در این صورت گویند: هو اتقی یعنی خود را حفظ کرد؛ یعنی همان رفتار خاص را انجام داد. تقوا به این مفهوم که هر کسی از هر چه ترسید برای حفظ خویش از خطر، کاری انجام دهد یک مفهوم اخلاقی نیست و در مفهوم اخلاقی آن، از نظر قرآن ویژگیهای دیگری لحاظ میشود.
نخستین ویژگی آن است که خطر مورد احتراز، از ناحیه فاعل مختار باشد اما خطری که از آسمان یا دیگر عوامل طبیعت انسان را تهدید میکند و انسان خود را از این خطر حفظ میکند ربطی به اخلاق ندارد. دومین ویژگی آن است که خطر نامبرده متوجه سعادت ابدی انسان و کمال لایق وی باشد؛ چرا که در بینش اسلامی آنچه برای شخص مؤمن شایسته توجه است چنین خطر عظیم و جاودانی خواهد بود. سومین ویژگی این است که شخص تقوا پیشه در حقیقت در برابر خداوند تقوا را پیشه خود ساخته و از او میترسد؛ زیرا بینش توحیدی اقتضا میکند که انسان هر نفع و ضرری را از خدا بداند و اگر چه چندین واسطه در بین باشد، موحد از وراء اسباب و شرایط و معدات، فعل الهی را میبیند. پس اگر خطری متوجه انسان مسلمان شود به نظر او علت اصلی و فاعلی که آن خطر را متوجه وی میکند خداوند است. چرا که، بالاصالة و استقلالا، تأثیر تمام پدیدههای هستی به خداوند منتهی میشود.
با توجه به ویژگیها و بینش فوق، تقوا از دیدگاه اسلام به این معناست که انسان از خطری بترسد که از فعل اختیاری خود یا ترک آن متوجه سعادت ابدی او میشود، و بینش توحیدی میگوید: این خطر در نهایت به دست خداوند به او خواهد رسید، و در برابر این خطر، کاری کند که چنین خطری متوجه او نشود. کسی را که در برابر چنین خطری دست به چنین کاری میزند متقی، و این رفتار ویژه او را تقوا، گویند.
بنابراین، همیشه در مورد تقوا یک خوف قبلی وجود دارد که انسان را وادار به تحفظ میکند و چون مؤثر حقیقی، خداوند است هنگامی که آن را در قالب اسلامیاش بریزیم میشود خوف از خدا. هر کار بدی که از ما سر میزند ممکن است منشأ خطری برای خود ما شود و بخاطر آن کار خداوند ما را عقاب کند یا به معنای لطیفتری که در نظر اولیای خداوند است موجب محروم شدن از رضوان و دوری از لقاءالله شود که این خود برای اولیاخوف است و لازم نیست همیشه ترس انسان از عذاب جهنم باشد حتی، در روحیه دوستداران و اولیاء خداوند اینگونه عوامل تأثیر عمیقتری دارند و منشا خوف بیشتری میشوند. در این صورت تقوا به این معناست که انسان دقت کند دست بکارهایی نزند که باعث این محرومیتها یا آن عذابها شود و طوری رفتار کند و کارهایی را انجام دهد یا ترک کند که اینگونه خطرها مصون و در امان باشد.
تقوا، در یک حد عالیتر حتی علاوه بر فعل یا ترک فعل خارجی شامل فعل و ترک فعل قلبی و باطنی نیز میشود مثل تحفظ و خودداری از افکار و تخیلاتی که برای سعادت انسان خطرناک هستند.
کلمه تقوا، و مشتقات آن در قرآن، دویست و بیست بار بکار رفته است که در اکثر آنها یعنی بیش از حدود صد مورد، متعلق آن ذکر نشده است مثل و العاقبة للتقوی و ان الله یحب المتقین
نظیر لفظ ایمان در بسیاری از موارد در قرآن، بدون متعلق آورده شده است. و در هشتاد و پنج مورد متعلق تقوا، در قرآن خداوند است که با لفظ الله یا رب یا ضمیر و با عباراتی نظیر واتقوالله یا واتقوا ربکم یا واتقون یا واتقوه و... بکار رفته است.
در سه مورد متعلق تقوا روز قیامت و همگی در سوره بقره آمده است که در دو آیه میفرماید:
واتقوا یوماً لا تجزی نفس عن نفس شیئاً(90).
(و از خطر و ضرر آن روز که کسی بکار کسی نیاید خود را حفظ کنید.)
و در یک آیه میفرماید:
و اتقوا یوماً ترجعون فیه الی الله(91).
(و از خطر روزی که در آن به سوی خدا باز میگردید خود را نگهدارید.)
و در بعضی آیات متعلق تقوا عذاب قیامت است نظیر آیات:
افمن یتقی بوجهه سوء العذاب یوم القیامة(92).
(آیا آن کسی که با (سپر کردن) صورتش در برابر عذاب ناگوار روز قیامت خود را حفظ میکند.)
و
فا تقو النار التی وقودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین(93).
(پس (خود را) حفظ کنید از رنج آتشی که هیزمش مردم و سنگ است که برای کفار آماده شده.)
و
و اتقو النار التی اعدت للکافرین(94).
(و بترسید از آن آتشی که برای کافران آماده شده است.)
و
و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة واعلموا ان الله شدید العقاب(95).
(از فتنهای که تنها به ستمکاران نمیرسد (و فراگیر خواهد بود) بترسید و بدانید که خداوند سنگین مجازات است.)
اکنون سوال میشود که با توجه به متعلقات مختلف تقوا آیا مفهوم آن نیز اختلاف پیدا میکند یا اینکه تقوا در همه موارد مختلف و با داشتن متعلقات گوناگون، یک مفهوم بیش ندارد؟ در پاسخ باید بگوییم: چنانکه قبلاً توضیح دادیم تقوا در موارد مختلف و با متعلقات گوناگون، دارای یک مفهوم خواهد بود؛ چرا که، گفتیم: تقوای از روز قیامت و یا از آتش و غیره در حقیقت چیزی جز تقوا از خداوند نیست و در نهایت همگی آنها به همین معنا باز میگردد زیرا، روز قیامت را خداوند قرار داده برای رسیدگی به حساب بندگان، و آتش و عذاب را خداوند به منظور کیفر گنهکاران آماده کرده است. پس تقوا در همه موارد یک چیز است با لحاظهای مختلف، گاهی به واسطههای مختلف نسبت داده شده و گاهی هم به فاعل اصلی.
بنابراین، در مورد تقوا، همیشه یک نوع ترس وجود دارد که دارای عواملی گوناگون است: اندیشه به خطر افتادن سعادت و یا گرفتار شدن به شقاوت و بدبختی و یا عذاب الهی که کمی از نفس دورتر است و یک واسطه میخورد- چرا که عذاب باعث شقاوت نفس و بدبختی انسان میشود- و یا اندیشه روزی که این عذاب در آن روز برای انسان حاصل و باعث بدبختی او میگردد. ولی، همانطور که گفتیم: نهایت همه اینها خوف از خداست که حاکم آن روز و عامل آن عذاب و باعث آن مجازات خواهد بود و از این رو، در نهایت، همه این تقواها که بر اساس این ترسها انجام میگیرد بر میگردد به اتقاءالله. پس مؤمنی با تقواست که در همه کارها خداوند را در نظر داشته و با دقت تمام، طوری رفتار کند که موجب خشنودی خداوند شود و با حواس جمع دست به کارهایی نزند که نارضایتی و ناخشنودی خداوند را به دنبال داشته باشد. یعنی اگر از زاویه دیگری نگاه کنیم در واقع آن عذاب، نتیجه اعمال و رفتار خود انسان است و ترس از خداوند در واقع، ترس از نفس و اعمال و رفتار نفس انسان است ولی، از آنجا که مدبر و مؤثر حقیقی، خداوند است، این ترس به خداوند هم نسبت داده میشود.
نکتهای که از سخنان بالا میتوان استفاده کرد این است که دلالت تقوا بر خوف، یک دلالت الزامی است چون اصل تقوا به معنی خود را نگهداشتن است، ولی این بدیهی است که تا انسان از چیزی نترسد تقوا و حفظ نفس، مفهومی پیدا نمیکند، چرا که ترس، انسان را وا میدارد تا خویشتن را از خطر حفظ کند. بنابراین، کاربرد تقوا در خوف کاربردی است در یک معنای التزامی. و نیز میتوان گفت: مفهوم خوف در تقوا اشراب میشود یعنی حفظ نفس همراه با خوف است