شاید دیده باشید کسان و یا نوشتههایی را بر این باور که معیار ارزش اخلاقی مثبت را حق و معیار ارزش اخلاق منفی را باطل معرفی کرده و گمان میکنند: از دیدگاه اسلام، کاری ارزشمند است که حق باشد و کاری بی ارزش است که باطل باشد؛ ولی، با دقت در آیات قرآن، میتوان دریافت که مفاهیم حق و باطل از مفاهیم عام هستند و اختصاص به امور اخلاقی ندارند و ما قبلاً(71) توضیح دادیم که حق و باطل، مشترک لفظی هستند و آنچنان کاربردهای متفاوت و متعددی دارند که پیدا کردن یک مفهوم مشترک در میان آنها مشکل خواهد بود. و حداکثر تلاشها در این زمینه، صرفاً، به بیان مناسبت میان این مفاهیم گوناگون و علت این اشتراک لفظی منتهی خواهد شد نه بیشتر.
حق در قرآن گاهی در مورد ذات خدا بکار رفته است و گاهی نیز در افعال خداوند، چنانکه در مواردی نیز به مفهوم اعتباری محض مورد استفاده قرار گرفته و مثلاً، میفرماید:
و الذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم(72).
[و آن کسان که در میان اموال خود حقی مشخص، برای درخواست کننده و محروم، در نظر میگیرند.]
و یا نظیر: حق شفعه و حق خیار و سرانجام، در کنار موارد نامبرده، کاربرد دیگری نیز برای این واژه در زمینه افعال اختیاری وجود دارد: هر کاری اختیاری که دارای هدفی مناسب باشد کاری حق است چنانکه، اگر کاری فاقد هدف عقلایی باشد و به یک غایت مطلوبی منتهی نشود کاری باطل خواهد بود. بنابراین، افعال اخلاقی نیز که بخشی از افعال اختیاری انسان را تشکیل میدهند در زمره موارد متعدد و مصادیق گوناگون مفاهیم حق و باطل به شمار میروند.
ذالک بان الله هو الحق(73).
یا به اینکه خلقت آسمان و زمین حق است.
خلق السموات و الارض بالحق.
ولی، در حقیقت، نه این استدلال درست است و نه آن مدعا. استدلال درست نیست؛ زیرا، اگر دقت کنیم، متوجه میشویم که مفهوم حق و باطل در قلمرو اخلاق، ویژگی خود را دارد و با مفهوم آن در آنجا که با خدا یا به خلقت زمین و آسمان اطلاق شده است کاملاً، متفاوت میباشد و در حقیقت، این استدلال یک مغالطه بیش نیست. نیز کاربرد حق در قلمرو خلقت و تکوین هم، هیچ ربطی به کاربرد ارزشی و اخلاقی آن ندارد و نمیتواند معیار آن باشد. مدعا هم درست نیست چون حق و باطل نمیتواند ملاک و معیار اخلاق و ارزش اخلاقی باشند و مفاهیم حق و باطل که در مورد افعال اختیاری بکار میرود چیزی جز مفاهیم خوب و بد نیست و همانطور که نمیتوان گفت: ملاک خوب بودن افعال، خوب بودن آنهاست یا ملاک بد بودن افعال، بد بودن آنهاست، همچنین نمیتوان گفت: ملاک خوب بودن یا بد بودن افعال، حق بودن یا باطل بودن آنهاست.
سخن فوق نظیر گفتاری است که به زرتشت نسبت میدهند، میگویند: زرتشت توصیه کرده است به گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. و این را از کلمات قصار و سخنان مهم وی به شمار میآورند. ولی، اصولاً، کار خوب یعنی، کاری که باید انجام داد و خودبخود متضمن لزوم انجام خویش است. بنابراین، توصیه به لزوم انجام کار خوب، متضمن مفهوم بیشتری نسبت به خود مفهوم خوب نخواهد بود.
مهم این است که ببینیم خوب یعنی چه، کار خوب چه کاری است و چه معیاری دارد؟ در زمینه این پرسش نمیتوان گفت: معیار خوب بودن کار، حق بودن آن کار است؛ زیرا مجدداً، سئوال فوق به شکل دیگری مطرح میشود که حق یعنی چه؟ و با کمی دقت به این نتیجه میرسیم که واژه حق در زمینه افعال اخلاقی، مفهومی جز مفهوم خوب ندارد. پس هنگامی که میگوئیم: ملاک در افعال اخلاقی، حق بودن و باطل بودن آن است مثل این است که بگوئیم: ملاک کار اخلاقی، خوب بودن و بد بودن کار است. بنابراین، متضمن مفهوم زایدی نیست و چیزی را اثبات نمی کند.
بنابراین، حق و باطل به طور مطلق، دارای مفاهیمی عام هستند و نمیتوانند معیار اخلاق و ملاک خیر و شر باشند و هنگامی که در مورد افعال اخلاقی بکار میروند، مساوی با خیر و شر هستند و چیز زائدی را اثبات نمیکنند.
البته، در صورتی که حق را تحلیل کنیم به چیزی که در وصول انسان به مطلوب نهایی وی تأثیر مثبت دارد، متضمن یک مفهوم زائد خواهد بود وقتی میگوئیم: کار باید حق باشد، بدین معناست که باید دارای نتیجه مطلوب باشد که این هم اگر دقت کنیم، مطلب جدیدی نیست؛ چرا که، در بخش نخست گفتیم: یکی از اصول موضوعه در هر نظام اخلاقی، داشتن هدف است و در همه قواعد اخلاقی، این اصل، مثل اصول موضوعه دیگر، ملحوظ خواهید بود. بنابراین، از مفهوم حق و باطل در زمینه کشف ملاک خیر و شر و حسن و قبح اخلاقی، نمیتوانیم به نتیجهای نایل شویم.