تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

اشکالها و پاسخها

در ارتباط با مطالب فوق اشکالهایی مطرح شده و یا ممکن است طرح شود که در اینجا تعدادی از آنها را پاسخ می‏دهیم:
درباره این که سعادت انسان صرفاً از راه اعمال اختیاری خود او محقق می‏گردد، ممکن است گفته شود که این سخن با اصل شفاعت، متعارض خواهد بود؛ زیرا، انسان هنگامی که مورد شفاعت قرار می‏گیرد، بدون آنکه کاری انجام داده باشد از راه دیگری غیر از اعمال خودش نعمتهایی عاید وی خواهد شد که سعادت و کامیابی اخروی او را کامل می‏کنند و این بدان معناست که غیر از افعال اختیاری انسان عوامل دیگری، خارج از محدوده اختیار، در تأمین سعادت ابدی وی نقش دارند و بر خلاف آنچه در تعدادی از آیات فوق آمده که - لیس للانسان الا ما سعی علاوه بر سعی انسان چیزهای دیگری نیز برای انسان خواهد بود و در این صورت، سؤال این است که با وجود این عوامل چرا خداوند در این آیات فرموده است جز سعی و عمل چیزی برای انسان نیست.؟ و به دیگر سخن این آیات با آیات شفاعت - که عامل دیگری را سوای عمل، در تأمین سعادت وی مؤثر می‏دانند - تعارض آشکار دارند.
در پاسخ به ایراد فوق باید بگوییم: این، یک تعارض ظاهری است که با دقت برطرف می‏شود. یعنی در واقع بین این دو گروه از آیات تعارضی وجود ندارد؛ زیرا، هر کسی مشمول عنایت و توجه شفاعت کنندگان قرار نمی‏گیرد و صرفاً، کسانی که صلاحیت و شایستگی لازم را کسب کرده باشند از آن بهره می‏جویند پس نمی‏توان گفت: شفاعت با عمل اختیاری ما هیچ ربطی ندارد؛ زیرا، انسان شایستگی لازم و استحقاق شفاعت را باید با سعی و تلاش خود بکف آورد.
اینگونه تعارضهای سطحی در موارد دیگری از آیات قرآن نیز به چشم می‏خورد؛ نظیر آنکه خداوند در آیه‏ای می‏فرماید:
من جاء بالحسنه فله عشر امثالها(48).
و بالاتر از این در آیه دیگری می‏فرماید:
و الله یضاعف لمن یشاء(49).
ولی، در مقابل این آیات در آیات دیگری پاداش را تنها و تنها در برابر عمل خود انسان طرح می‏کند مثل:
هل تجزون الا بما کنتم تکسبون(50).
و به ظاهر، میان این آیات تعارض به نظر می‏رسد. زیرا، اگر فقط جزاء عمل انسان به وی داده می‏شود چنانکه آیه اخیر دلالت دارد، پس نه برابر بقیه - از فله عشر امثالها - و یا حتی بیشتر از آن به مقتضای والله یضاعف لمن یشاء که از جانب خداوند تفضلا، و اضافه بر آن مقدار تلاشی که انجام داده است به انسان داده می‏شود، قابل توجیه نیست؛ زیرا، انسان در مقابل آن، سعی و تلاشی نکرده و زحمتی نکشیده است. پاسخ این ایراد همان است که در بالا گفته شد و پس از دقت خواهیم یافت که میان آیات فوق در حقیقت تعارضی وجود ندارد. زیرا، در ارتباط با آن مقدار زیادی باید بدانیم که خداوند به هر کسی تفضل نمی‏کند و صرفاً، کسانی مشمول این مقدار بیشتر از لطف خداوند قرار می‏گیرند که به اختیار خود آن کار خوب را انجام داده و حسنه را آورده باشند - جاء بالحسنه - بنابراین، آن مقدار زیادی نیز در حقیقت، نتیجه عمل خود انسان است که ده برابر و یا حتی بیشتر از آن گردیده.
بنابراین، عملی هست که انسان را مستعد شفاعت یا مستحق تفضل دیگر خداوند می‏سازد و در واقع، خداوند در اینگونه موارد، به فضل خود، نوع دیگری پاداش نیز از راه شفاعت یا راه دیگری به صاحب آن عمل، اعطا می‏کند؛ یعنی، از نتایج غیر مستقیم همان کار نیکی خواهد بود که انسان انجام داده و گزاف و بی حساب نیست.
از مطالب فوق، می‏توان دریافت که آیات شفاعت توضیح دهنده آیه:
و ان لیس للانسان الا ما سعی(51).
و نظایر آن و به اصطلاح، حاکم بر آن هستند؛ یعنی، دایره ما سعی را توسعه می‏دهند و بیان می‏کنند که سعی موجود در آیه اعم است و هر گونه سعی را اعم از اینکه مستقیم به نتیجه برسد یا غیر مستقیم و با واسطه ثمر ببار آورد در بر خواهد گرفت.
درباره اینکه هر کاری اثر خاصی دارد و هر کس کوچکترین کار خوب یا بد انجام دهد آن را خواهد دید چنانکه خداوند می‏فرماید:
فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره(52).
شاید کسی گمان کند که این سخن نیز با تکفیر گناهان و آمرزش و مغفرت آنها از طرف خداوند نمی‏سازد و آیه فوق با آیه‏ای که می‏گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً و یکفر عنکم سیئاتکم(53).
در تعارض خواهد بود، بویژه به مقتضای آیاتی برخی از گناهان در همین دنیا بخشیده شده و آثارشان محو می‏گردد، نظیر آیات توبه و غیره و در این صورت تعارض فوق را نمی‏توان به این شکل حل کرد که شخص گنهکار نخست به مقتضای آیه:
و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.
گناه خویش را در قیامت می‏بیند و سپس به مقتضای آیات دیگر مورد عفو و بخشش قرار می‏گیرد. چرا که، به مقتضای این آیات گناه وی در دنیا بخشیده شده است.
پاسخ ما به این ایراد نیز همان پاسخ به نخستین ایراد خواهد بود؛ یعنی، این قبیل آیات نیز که از بخشش گناه و تکفیر سیئات سخن می‏گویند، در واقع توضیح دهنده آیه فمن یعمل مثقال ذره شرا یره و به اصطلاح، حاکم بر آن هستند ولی بر عکس مورد فوق، این آیات دایره اعمال مورد رویت انسان را محدودتر و کوچکتر می‏کنند و می‏گویند: اعمالی که آثارشان به دست خود انسان محو نمی‏شود و به حال اول خود باقی می‏مانند در قیامت در منظر و مرای خود انسان قرار خواهند گرفت نه آن گناهانی که به وسیله توبه محو شده و نه آن سیئاتی که از راه اجتناب از کبائر، تکفیر گردیده یا از راه دیگری از بین رفته‏اند.
تجسم اعمال در قیامت نیز که از آیات استفاده می‏شود مربوط به کارهایی است که تا دم مرگ باقی بمانند، اما اگر گناهان انسان در همین دنیا به وسیله عوامل دیگری مثل توبه، اجتناب از کبائر(54) یا اعمال خیر(55)، محو و خنثی گردد، در این صورت دیگر عملی باقی نمی‏ماند تا در قیامت تجسم یافته و مورد رویت قرار گیرد.
و نیز در ارتباط با آیه:
لا تزر وازرة وزر اخری(56).
و نظایر آن که مجموعاً، پنج آیه می‏شوند چنانکه گذشت و در آنها این اصل محکم و استثناناپذیر بیان شده که هیچ کس بار کس دیگر را نمی‏کشد ممکن است این گمان پیش آید که اصل نامبرده و محتوای آیات فوق با آیه 25 سوره نحل متعارض خواهد بود که می‏گوید:
لیحملوا اوزارهم کاملة یوم القیامة و من اوزار الذین یضلونهم بغیر علم الاساء ما یزرون.
[یعنی، کسانی که دیگران را گمراه کنند در قیامت علاوه بر بار سنگین خود مقداری از بار گمراه شدگان خویش را نیز باید تحمل کنند.]
در پاسخ به ایراد فوق باید به نکته ظریفی که در آیه آمده توجه کنیم، این آیه نمی‏گوید: هر کسی بار هر کس دیگر را تحمل می‏کند و صرفاً درباره کسانی است که دیگران را گمراه کرده‏اند و حاکی از این حقیقت است که گمراه کننده مقداری از بار گمراه شدگان خویش را به دوش خواهد کشید. و در واقع گویی بار خود را تحمل می‏کند؛ زیرا، این بار نتیجه اضلال خود اوست پس گناهانی که شخص گمراه شده تحت تأثیر اضلال شخص گمراه کننده انجام می‏دهد اثر همان اضلال است و وبال گردن گمراه کننده خواهد بود که با تلاش خود، وی را گمراه کرده و این آثار سوء و بار سنگین را به وجود آورده است. البته، نمی‏خواهیم بگوییم: شخص گمراه شده خودش هیچ نقشی در انجام گناهان خود ندارد و گناهان وی دربست به گمراه کننده مربوط می‏شود؛ چرا که، هر چه باشد او با اختیار خود مرتکب گناه شده، پس سهمی از بار سنگین گناه خویش را خود وی باید تحمل کند؛ از این رو، آیه فوق نیز نمی‏گوید: همه بار او را بلکه، می‏گوید: مقداری از بار گناه وی را تحمل می‏کند، پس بقیه بار به دوش خود او خواهد ماند؛ یعنی، آن مقدار از گناهان وی را که مستند به اضلال است گمراه کننده تحمل خواهد کرد و بقیه را شخص گمراه که فاعل آن است.