در بینش الهی، زندگی انسان دو مرحله دارد: مرحله دنیا و مرحله آخرت. زندگی دنیوی انسان نسبت به زندگی اخروی وی حکم چشم بهم زدن را دارد که با آن، قابل مقایسه نیست و در مجموع زندگی بیپایان وی چیزی به حساب نمیآید. بنابراین، اگر دنیای انسان همهاش همراه با آلام بوده و پر از درد و رنج باشد باز هم در مقایسه با لذتهای پایدار، ابدی و بهتر و شدیدتر وی در جهان دیگر چیزی به حساب نمیآید و هر گاه بتواند در ازای آلام دنیوی آخرت را به کف آورد سعادتمند خواهد بود. و بر عکس، اگر زندگی دنیویش غرق در لذت باشد ولی به قیمت بدبختی و عذاب اخروی او تمام شود، به هیچ وجه نمیتوان وی را سعادتمند نامید مگر به طور کلی آخرت و زندگی ابدی را فراموش کنیم که در این صورت مردم دنیا به دو دسته تقسیم میشوند: سعادتمند و شقی. سعادتمند کسی است که بالنسبه از لذت بیشتری برخوردار باشد، و شقی آن کس که رنجش در دنیا بیشتر از لذت وی باشد.
مفهوم سعادت فقط در یک مورد از قرآن به شکلی مناسب با بینش وسیع الهی درباره انسان بکار رفته است. خداوند در این باره میفرماید:
فمنهم شقی و سعید فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لما یرید و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها ما دامت السموات والارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ(19).
[مردم دو دسته هستند بدبخت و خوشبخت: شقاوتمندان تا آسمان و زمین هست در آتش جاودان بمانند مگر آنچه پروردگار تو خواهد که او هر چه خواهد میکند. و سعاتمندان مادام که آسمان و زمین هست در بهشت جاودان بمانند مگر آنچه خدای تو خواهد که این، بخششی قطع نشدنی است.]
بنابراین، اگر بر اساس بینش الهی و از دریچه معارف قرآنی، زندگی انسان را مورد توجه قرار دهیم زندگی دنیوی او در کل چیزی به حساب نمیآید. کسی که الی الابد در آتش خواهد بود - بر فرض که همه عمر را در این دنیای زودگذر غرق در لذت باشد - چگونه میتوان گفت: چنین شخصی سعادتمند است؟ و بر عکس هر گاه کسی در جهان ابدی خوشبخت باشد و به گفته قرآن جاودانه در بهشت زندگی کند حتی اگر تمام لحظات عمر کوتاه دنیا را در شکنجه به سر برد سعادتمند خواهد بود و در کل، آن رنج دنیوی، چیزی به حساب نمیآید.
بنابراین، ملاک سعادت و شقاوت در بینش انسانی اسلامی، لذت و رنج ابدی است، به این معنا که اسلام در معنای سعادت و شقاوت تغییری نمیدهد و در این زمینه مفهوم جدیدی مطرح نمیکند که از دسترس درک و فهم مردم به دور باشد؛ بلکه، سعادت را به همان معنی رایج لذت پایدارتر و شقاوت را به معنی عرفی رنج و الم بیشتر میداند ولی در مصداق آن دو، تغییر میدهد و چون لذایذ و آلام دنیوی دوام و ثباتی ندارد لذایذ و آلام ابدی جهان آخرت را به عنوان مصادیق صحیح و حقیقی سعادت و شقاوت مطرح میکند.
واژه فلاح به معنای رستگاری به کار میرود: رستن از گرفتاریها و رنجها و موانع و رسیدن به هدف و مطلوب. انسان در راه رسیدن به مقصد و هدف خود، پیوسته با موانع و گرفتاریها و دشمنانی درگیر است ولی با تلاش و جهاد میتواند این گرفتاریها را برطرف سازد و موانع را از سر راه برداشته به هدف و مطلوب خویش نایل شود که در این صورت میگویند: رستگار شد، یعنی رست و رها شد یا راحت شد و بر دشمن چیره گردید. در چنین مواردی از واژه فلاح استفاده میشود.
قرآن نیز در مواردی واژه فلاح را بکار برده است. از آن جمله، روزی که بنا بود ساحران فرعون به دستور وی در برابر موسی خودنمایی و عرض اندام کنند، قرآن نقل میکند که فرعون برای تشویق و دلگرمی به آنان گفت:
و قد افلح الیوم من استعلی(20).
[امروز آن کس که چیره شود رستگار خواهد شد.]
و به جای پیروزی و چیره شدن بر خصم واژه افلح را بکار میبرد چنانکه در زمینه معنوی نیز درباره کسانی که از رنج و گرفتاری دنیا رهیده و در صحنه دیگری به آسودگی وارد میشوند از همین واژه افلح استفاده شده و به آیاتی بر میخوریم مثل این آیه که میگوید:
قد افلح من تزکی(21).
و آیهای که میگوید:
قد افلح من زکیها(22).
و در آیه اول سوره مؤمنون میگوید:
قد افلح المؤمنون(23).
آری تزکیه و تهذیب نفس برای رسیدن انسان به فلاح و رستگاری نه تنها مؤثر است بلکه راه منحصر به فرد خواهد بود. چنانکه در آیات دیگری به عنوان نتیجه عبادات و غایت کارهای شایسته انسان مطرح شده و همراه با کلمه لعل بکار برده شده است، مثل آنجا که میفرماید:
و اذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون(24).
و آیهای که میفرماید:
و اتقوالله لعلکم تفلحون(25).
در اینگونه موارد که خداوند میخواهد مردم را وادار به تقوا، به ذکر خدا، به اجتناب از معاصی کند، با استفاده از جمله لعلکم تفلحون بیان میکند که هدف نهایی انسان فلاح است و به انسان میآموزد که برای رسیدن به آن باید این کارهای خوب را انجام دهد و آن کارهای زشت را ترک کند.
قرآن فلاح و رستگاری را به عنوان هدف از انجام کارهای خوب مطرح میکند که همه کارهای عبادی و افعال شایسته را برای رسیدن به آن باید انجام داد؛ ولی، هیچ گاه برای خود فلاح، هدف و غایت دیگری بیان نمیکند و نمیگوید: که اگر کسی به فلاح رسید چه میشود چون در ورای فلاح و رستگاری هدف دیگری و غایت گرانبهاتر و پرارزشتری وجود ندارد. فی المثل؛ در قرآن به آیاتی بر میخوریم نظیر:
فاعبدنی و اقم الصلوة لذکری(26).
و نظیر
ان الصلوة تنهی الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر(27).
که در آنها ذکر خدا و دوری گزیدن از فحشا و منکر به عنوان هدف نماز مطرح گردیده است و آیه:
و اذکرو الله کثیراً لعلکم تفلحون(28).
که برای ذکر خداوند - که در آیات گذشته به عنوان هدف نماز مطرح شده بود - به نوبه خود رسیدن به فلاح و رستگار شدن را به عنوان هدف مطرح میکند؛ ولی، در هیچ یک از آیات قرآن نمیتوان جملهای را پیدا کرد که برای خود فلاح چیز دیگری به عنوان هدف آن معرفی شده و مثلاً بگوید: افلحوا لعلکم کذا به فلاح برسید تا چنین و چنان شود. و ما از این برخورد، نتیجه میگیریم که فلاح، هدف نهایی و مطلوب ذاتی است مثل سعادت که تعبیر دیگری از هدف است.
کلمه فوز هم به معنای کامیابی و رسیدن به مطلوب است اعم از مطلوب مادی و معنوی. گمشده انسان در دنیا زندگی ابدی و لذت جاودانی است و مشکلات موقت را برای رسیدن به آن تحمل میکند و هنگامی که به آن زندگی ابدی و لذت همیشگی رسید کامیاب شده و به فوز و فلاح رسیده است. قرآن کریم در آیاتی واژه فوز را با تعابیر مختلف بکار برده است در جایی میگوید:
لهم جنات تجری من تحتها الانهار ذلک الفوز الکبیر(29).
و در جایی دیگری میگوید:
من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه و ذلک الفوز المبین(30).
و در آیه دیگری چنین آمده است که:
رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم(31).
همچنین در برخی آیات تعبیری دیگر را بکار برده و میفرماید:
و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً(32).
و در برخی دیگر از آیات، تعبیری متفاوت با دو تعبیر فوق را مورد استفاده قرار داده و میگوید:
الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم مقیم خالدین فیها(33)....
[کسانی که ایمان آوردند و در راه خدا هجرت و با اموال و جانهاشان جهاد کردند در برتری در پیشگاه خدا بزرگترند و آنان خود رستگارانند پروردگارشان به رحمتی از (جانب) خویش و خرسندی و باغهائی برایشان که در آنها نعمتهای ماندگار است در آنها جاودان شوند مژدهشان دهد.]