اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا وجود چنین اصلی از قرآن کریم استفاده میشود و آیا این هدف نهایی را از این کتاب آسمانی میتوان شناخت؟ در پاسخ به این پرسش فوق، نخست باید منظور از سؤال چیست. آیا منظور این است که عنوان کلی مطلوب نهایی را بشناسیم یا مصداقش را در ارتباط با عنوان کلی؟ تمام نظامهای اخلاقی، در این عقیده مشترکند که باید یک مطلوب نهایی داشته باشند، ولی در تعین مصداق آن با هم اختلاف دارند. تا آن اندازه که مربوط به کل نظامهای اخلاقی میشود و قرآن هم به طور کلی از آن سخن میگوید؛ میتوان گفت: این هدف نهایی همان چیزی است که بالفطره برای انسان مطلوب است و از آن سعادت فلاح، فوز و امثال آن تعبیر میکنیم و چون مطلوبیت آن ذاتی میباشد چون و چرا برادر نیست و نمیتوان آن را به چیزی دیگر تعلیل و در پرتو مطلوبیت هدف دیگری توجیه نمود. کارگری که کار میکند، میتوان از او پرسید چرا کار میکنی؟ و او در پاسخ خواهد گفت: برای گرفتن پول یا پرسید که چرا پول میگیری؟ فی المثل خواهد گفت: برای اینکه غذا بخرم. یا اینکه چرا غذا میخوری؟ برای اینکه بخورم؛ سیر شوم و لذت ببرم. ولی؛ دیگر در اینجا نمیتوان از او پرسید که چرا میخواهد لذت ببرد؟ زیرا لذت خود به خود مطلوب انسان و خواسته اوست و نه تنها انسان بلکه هر موجود ذی شعور، طلب لذت خیش میباشد و انسان با علم حضوری و شهودی، این حقیقت را درک میکند. هیچ کس را به خاطر اینکه طلب لذت و سعادت خویش است نمیتوان سرزنش کرد؛ چون این حقیقت فطری و جبری است، از دائره اختیار انسان خارج خواهد بود و اصولاً هستی او چنین بود و خداوند او را این گونه آفریده است و به خاطر همین ویژگی در حوزه اخلاق نیز قرار نمیگیرد.
ما در بررسی قرآن به این نکته بر میخوریم که برای وادار کردن مردم به انجام کار خوب، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، آنان را اینگونه بشارت داده و تشویقشان میکند که در اثر تزکیه و تهذیب، به فلاح و رستگاری میرسید، ولی نسبت به خود فلاح و رستگاری هیچگاه تشویق و حتی مستقیماً امر نمیکند. بنابراین، در قرآن گر چه ما به تعبیر صریحی درباره هدف نهایی بر نمیخوریم که مثلاً، بگوید: انسان یک مطلوب نهایی دارد و خواه و ناخواه آن را دنبال میکند ولی با توجه به تحلیلی که قبلاً، در این زمینه انجام شد و گفتیم: انجام هر کاری را میشود با ذکر کار دیگری به عنوان هدف آن تعلیل و آن کار دیگر را نیز با ذکر هدف آن توجیه کرد، این تحلیل زنجیروار سرانجام به نقطهای پایان مییابد و به جایی میرسیم که علت بردار و نیست. آری با توجه به این تحلیل میتوان گفت: قرآن نیز چنین مسیری را طی کرده و نهایتاً، چنین مفاهیمی را که علت بردار و واسطه تأمین هدف دیگر نیستند و با هدف نهایی منطبق میشوند مطرح میکند، مفاهیمی چون سعادت، صلاح، فوز و فلاح که خیلی به هم نزدیک هستند. و از آنجا که مفاهیم فوق در زبان فارسی هم رواج دارند و کاملاً با آنها آشنا هستیم، به بررسی لغوی، ریشهیابی و بیان سیر تحول آنها نیازی نیست؛ چرا که، ما هم مفهوم سعادت و گاهی به جای آن، مفاهیم خوشبختی و نیک بختی و نیز مفهوم فلاح و رستگاری و فوز و کامیابی را معمولاً، بکار میبریم که هر یک از آنها از لطافت و ویژگی خاصی برخوردارند. مثلاً در مفهوم فلاح و رستگاری این نکته نهفته است که انسان پیوسته در زندگی خود گرفتار است یا موانعی وی را از رسیدن به هدفش باز میدارد وقتی این موانع را کنار بزند و به مطلوب خویش برسد میگویند: رست یعنی، رها شد. پس رستگاری، یعنی خلاص شدن از گرفتاری، ملازم با سعادت است و هنگامی که انسان با چیز ناملایم و ناخوشایندی برخورد ندارد، خوشبخت خواهد بود.
در توضیح مفهوم سعادت، میتوان گفت: سعادت و لذت خیلی به هم نزدیک و قریب الافق هستند و عمده تفاوت آن دو در این است که لذت در موارد لحظهای و کوتاه مدت نیز بکار میرود ولی، سعادت صرفاً در مورد لذتهای پایدار یا نسبتاً پایدار کاربرد دارد. مثلاً، هیچ گاه درباره کسی که غذای لذیذی را میخورد و برای لحظاتی از آن لذت میبرد مفهوم سعادت را بکار نمیبرند، بلکه میگویند: از خوردن غذا لذت برد ولی، هیچ وقت به خاطر خوردن این غذای لذیذ نمیگویند: او سعادتمند است.
پس در سعادت، لذت پایدار نهفته است و اگر ممکن بود کسی در زندگی همیشه لذت ببرد او کاملاً سعادتمند بود؛ ولی، از آنجا که زندگی خالی از درد و رنج وجود ندارد میتوان گفت: سعادتمند در این جهان کسی است که لذتهای وی از نظر کیفیت یا کمیت نسبت به درد و رنجهایش برتری و فزونی دارد و در آن، دو ویژگی لحاظ میشود: 1 - از جهت کیفی، برتری 2 - از جهت کمی، دوام. قرآن نیز در مقایسه بین لذتهای دنیوی و اخروی به منظور دعوت به سوی آخرت و تشویق ایشان به حرکت در مسیر سعادت معنوی با تعبیراتی نظیر:
والاخرة خیر و ابقی(18).
بر این دو ویژگی تأکید دارد و پیوسته این حقیقت را گوشزد میکند که لذت آخرت از لذت دنیا از نظر کیفی بهتر، و به لحاظ کمی پایدارتر است.