تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد اول‏
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

هدف نهایی از دیدگاه قرآن‏

اکنون این سؤال مطرح می‏شود که آیا وجود چنین اصلی از قرآن کریم استفاده می‏شود و آیا این هدف نهایی را از این کتاب آسمانی می‏توان شناخت؟ در پاسخ به این پرسش فوق، نخست باید منظور از سؤال چیست. آیا منظور این است که عنوان کلی مطلوب نهایی را بشناسیم یا مصداقش را در ارتباط با عنوان کلی؟ تمام نظام‏های اخلاقی، در این عقیده مشترکند که باید یک مطلوب نهایی داشته باشند، ولی در تعین مصداق آن با هم اختلاف دارند. تا آن اندازه که مربوط به کل نظامهای اخلاقی می‏شود و قرآن هم به طور کلی از آن سخن می‏گوید؛ می‏توان گفت: این هدف نهایی همان چیزی است که بالفطره برای انسان مطلوب است و از آن سعادت فلاح، فوز و امثال آن تعبیر می‏کنیم و چون مطلوبیت آن ذاتی می‏باشد چون و چرا برادر نیست و نمی‏توان آن را به چیزی دیگر تعلیل و در پرتو مطلوبیت هدف دیگری توجیه نمود. کارگری که کار می‏کند، می‏توان از او پرسید چرا کار می‏کنی؟ و او در پاسخ خواهد گفت: برای گرفتن پول یا پرسید که چرا پول می‏گیری؟ فی المثل خواهد گفت: برای اینکه غذا بخرم. یا اینکه چرا غذا می‏خوری؟ برای اینکه بخورم؛ سیر شوم و لذت ببرم. ولی؛ دیگر در اینجا نمی‏توان از او پرسید که چرا می‏خواهد لذت ببرد؟ زیرا لذت خود به خود مطلوب انسان و خواسته اوست و نه تنها انسان بلکه هر موجود ذی شعور، طلب لذت خیش می‏باشد و انسان با علم حضوری و شهودی، این حقیقت را درک می‏کند. هیچ کس را به خاطر اینکه طلب لذت و سعادت خویش است نمی‏توان سرزنش کرد؛ چون این حقیقت فطری و جبری است، از دائره اختیار انسان خارج خواهد بود و اصولاً هستی او چنین بود و خداوند او را این گونه آفریده است و به خاطر همین ویژگی در حوزه اخلاق نیز قرار نمی‏گیرد.
ما در بررسی قرآن به این نکته بر می‏خوریم که برای وادار کردن مردم به انجام کار خوب، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، آنان را اینگونه بشارت داده و تشویقشان می‏کند که در اثر تزکیه و تهذیب، به فلاح و رستگاری می‏رسید، ولی نسبت به خود فلاح و رستگاری هیچگاه تشویق و حتی مستقیماً امر نمی‏کند. بنابراین، در قرآن گر چه ما به تعبیر صریحی درباره هدف نهایی بر نمی‏خوریم که مثلاً، بگوید: انسان یک مطلوب نهایی دارد و خواه و ناخواه آن را دنبال می‏کند ولی با توجه به تحلیلی که قبلاً، در این زمینه انجام شد و گفتیم: انجام هر کاری را می‏شود با ذکر کار دیگری به عنوان هدف آن تعلیل و آن کار دیگر را نیز با ذکر هدف آن توجیه کرد، این تحلیل زنجیروار سرانجام به نقطه‏ای پایان می‏یابد و به جایی می‏رسیم که علت بردار و نیست. آری با توجه به این تحلیل می‏توان گفت: قرآن نیز چنین مسیری را طی کرده و نهایتاً، چنین مفاهیمی را که علت بردار و واسطه تأمین هدف دیگر نیستند و با هدف نهایی منطبق می‏شوند مطرح می‏کند، مفاهیمی چون سعادت، صلاح، فوز و فلاح که خیلی به هم نزدیک هستند. و از آنجا که مفاهیم فوق در زبان فارسی هم رواج دارند و کاملاً با آنها آشنا هستیم، به بررسی لغوی، ریشه‏یابی و بیان سیر تحول آنها نیازی نیست؛ چرا که، ما هم مفهوم سعادت و گاهی به جای آن، مفاهیم خوشبختی و نیک بختی و نیز مفهوم فلاح و رستگاری و فوز و کامیابی را معمولاً، بکار می‏بریم که هر یک از آنها از لطافت و ویژگی خاصی برخوردارند. مثلاً در مفهوم فلاح و رستگاری این نکته نهفته است که انسان پیوسته در زندگی خود گرفتار است یا موانعی وی را از رسیدن به هدفش باز می‏دارد وقتی این موانع را کنار بزند و به مطلوب خویش برسد می‏گویند: رست یعنی، رها شد. پس رستگاری، یعنی خلاص شدن از گرفتاری، ملازم با سعادت است و هنگامی که انسان با چیز ناملایم و ناخوشایندی برخورد ندارد، خوشبخت خواهد بود.
در توضیح مفهوم سعادت، می‏توان گفت: سعادت و لذت خیلی به هم نزدیک و قریب الافق هستند و عمده تفاوت آن دو در این است که لذت در موارد لحظه‏ای و کوتاه مدت نیز بکار می‏رود ولی، سعادت صرفاً در مورد لذتهای پایدار یا نسبتاً پایدار کاربرد دارد. مثلاً، هیچ گاه درباره کسی که غذای لذیذی را می‏خورد و برای لحظاتی از آن لذت می‏برد مفهوم سعادت را بکار نمی‏برند، بلکه می‏گویند: از خوردن غذا لذت برد ولی، هیچ وقت به خاطر خوردن این غذای لذیذ نمی‏گویند: او سعادتمند است.
پس در سعادت، لذت پایدار نهفته است و اگر ممکن بود کسی در زندگی همیشه لذت ببرد او کاملاً سعادتمند بود؛ ولی، از آنجا که زندگی خالی از درد و رنج وجود ندارد می‏توان گفت: سعادتمند در این جهان کسی است که لذتهای وی از نظر کیفیت یا کمیت نسبت به درد و رنجهایش برتری و فزونی دارد و در آن، دو ویژگی لحاظ می‏شود: 1 - از جهت کیفی، برتری 2 - از جهت کمی، دوام. قرآن نیز در مقایسه بین لذتهای دنیوی و اخروی به منظور دعوت به سوی آخرت و تشویق ایشان به حرکت در مسیر سعادت معنوی با تعبیراتی نظیر:
والاخرة خیر و ابقی(18).
بر این دو ویژگی تأکید دارد و پیوسته این حقیقت را گوشزد می‏کند که لذت آخرت از لذت دنیا از نظر کیفی بهتر، و به لحاظ کمی پایدارتر است.