صفت سیام، بیاعتمادی در امور خود به پروردگار و اطمینان و خاطر جمعی به وسائل و وسائط است، و این صفت خبیثه از جمله مهلکات عظیمه و منافی با ایمان است، بلکه شعبهای است از شرک، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که طلب عزت کند بواسطه بندگان خدا او را ذلیل میسازد، منقول است که در توریة نوشته است: ملعون است هر کسیکه اعتماد او به انسان مثل خود باشد، پس سزاوار مؤمن آن است که دامن همت بر میان زند و نفس خود را از این صفت خبیثه خلاص سازد، و به تحصیل ضد آن پردازد.
توکل
و ضد آن توکل است که اعتماد کردن بنده در جمیع امور خود بخدا، و حواله کردن همه کارهای خود بپروردگار و بیزار شدن از هر حول و قوه جز حول و قوه الهی و حصول این صفت شریفه موقوف است به اعتقاد جازم بر آنکه هر کاری که روی میدهد همه از جانب پروردگار است و هیچکس را جز او قدرت بر هیچ امری نیست مگر بواسطه او و تمام علم و قدرت بر کفایت امور بندگان از برای اوست و عنایت و رحمت و عطوفت بر هر فردی از افراد بندگان خود دارد، پس کسی که این اعتقاد را داشته باشد البته دل او اعتماد بخدا دارد و بس؛ بلکه در امور خود نیز ملتفت بخود نمیباشد، و توکل تمام نمیشود مگر بقوت یقین و قوت نفس مرد.
و بدانکه - توکل یکی از منازل راه سعادت و افضل درجات ایمان است، بلکه بمقتضای آیات قرآنیه از جمله واجبات بر مؤمنان است، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: هر که بخدا منقطع شود و امر خود را به او واگذارد خدا او را از هر امری کفایت میکند و روزی او از جائی برسد که بگمان او نرسد، و هر که بدنیا منقطع شود خدا او را بدنیا وامیگذارد، و مروی است که حقتعالی وحی فرستاد که هیچ بندهای از بندگان دست به دامن من نزد و دست از مخلوقات برنداشت که بشناسم نیت او بر این است مگر آنکه او را از میان آنها بسلامت بیرون میبرم، و راه بیرون شدن را بر او مینمایم. و نیز روایت شده که: هر بندهای که رو آورد به آنچه خدا دوست دارد خدا به او رو آورد، هر که طلب نگاهداری از او کند خدا او را نگاه میدارد، و کسیکه خدا به او رو آورد و او را نگاه دارد باکی از برای او نیست اگر آسمان بر زمین افتد یا بلائی نازل شود که همه اهل زمین را فرو گیرد. و آیات و احادیث در این باب بسیار است، و باید دانست که کارهای بندگان و اموری که بر ایشان وارد میگردد بر دو قسم است، یکی امری که از قدرت ایشان بیرون است، و دیگر امری که از قدرت ایشان بیرون نیست، پس آنچه از قسم اول است مقتضای توکل آن است که آنرا حواله بخدا نمائی و تدبر و سعی بیجا در خصوص آن نکنی، و اگر از قسم دویم باشد پس سعی در خصوص آن با توکل منافات ندارد بشرط آنکه اعتماد او بسعی خود و اسباب و وسائط نباشد، بلکه وثوق او بخدا باشد، پس هر که چنان گمان کند که توکل ترک کسب و عمل و ترک فکر و تدبر در امور خود است مطلقاً و خود را مهمل و بیکار دارد بسیار خطا کرده است، چه این عمل در شریعت مقدسه حرام است، و شارع امر فرموده بطلب روزی به اسبابی که حقتعالی از برای آن مقدر و امر فرموده مردمان را که رفع اذیت از خود کنند و خود را از چیزهای موذی محافظت نمایند. و مخفی نماند که اسبابی که تحصیل آنها منافاتی با توکل ندارد آن اسبابی است که وصول به مطلوب یا دفع ضرر بواسطه آنها مقطوع یا مظنون باشد و اکثر اوقات تخلف واقع نشود.
گفت پیغمبر به آواز بلند - با توکل زانوی اشتر ببند
گر توکل میکنی در کار کن - کشف کن پس تکیه بر جبار کن
مانند دست دراز کردن بطعام از برای گذاردن بدهان و توشه برداشتن برای سفر و سرمایه اندوختن بجهت تجارت و ذخیره کردن برای حال اضطرار و مداوا نمودن بجهت دفع مرض و امثال اینها و اما اسبابی که بمحض توهم و احتمال هستند؛ مثل بعضی افسونها احتراز از فال بد و تدبیرات دقیقه کردن و مکرها انگیختن و امثال اینها پس منافی با توکل است چه امثال اینها در نزد عقلا اسبابی نیستند که حقتعالی امر بتحصیل آنها کرده باشد بلکه آنچه در طلب روزی وارد شده سهلانگاری در طلب است که بالاتر از عمل شخص بیکار و کمتر از طلب حریص باشد، چنانچه در روایت صادقی (علیه السلام) مروی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که روح الأمین در دل من دمید که هیچ نفسی نمیمیرد تا روزی خود نخورد، پس بپرهیزید از خدا و در طلب روزی اجمال کنید یعنی فی الجمله سعی کنید. و بدانکه از برای توکل در ضعف و قوه سه درجه است، اول آنکه حال او در وثوق بخدا مثل حال او باشد نسبت به کسی که وکیل او باشد و این ضعیفترین درجات توکل است.
دوم آنکه حال او با خدا باشد مثل حال طفل نسبت به مادر خود چه او جز مادر نمیشناسد و در هر امری رو به مادر آورد، و اول چیزی که بر زبان او گذرد ای مادر است. سوم آنکه حال او در نزد خدا مانند میت در نزد غسال باشد یعنی خود را در نزد قدرت حق مثل میت بیند! و این اشرف درجات است، و از این قسم است توکل حضرت خلیل در هنگامی که او را در منجنیق نهادند که به آتش افکنند و حضرت روح الأمین به او گفت آیا حاجتی داری؟ گفت با تو نه، جبرئیل گفت: پس بآنکه حاجت داری او را بخواه و نجات خود را از او طلب کن! گفت حسبی عن مقالی علمه بحالی یعنی علم خدا بحال من کفایت سؤال مرا میکند.
عرض حاجت در حریم حرمتت محتاج نیست - راز کس مخفی نماند بر فروغ رأی تو
و این مرتبه از توکل بسیار عزیز و نادرالوجود است، و طریقه تحصیل توکل آن است که آدمی سعی در قوت اعتقاد خود نماید و متذکر شود که حقتعالی بیسابقه سعی و تدبر او، او را از عالم نیستی به فضای هستی آورد و در صلب پدر و رحم مادر که آن بیچاره از همه جا بیخبر بود او را حفظ و حراست فرمود و آنچه در هر حالی ضرور او بود از برای او آماده ساخت، و با وجود این مرحمتها تعهد کفایت اهل توکل را نموده و ضامن مطلب ایشان گردیده، و در کتاب کریم خود از آن خبر داده، قال تعالی: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا.(196) و محال است که از آنچه فرموده تخلف کند، و باید ملاحظه نمود حالات کسانی را که امر خود را بخدا واگذار نمودند چگونه امر ایشان بانجام رسید و متذکر قصصی گردد که متضمن عجایب صنع خدا است در روزی دادن بسیاری از مخلوقات خود را از جاهائی که اصلا گمان نمیرود و همچنین دفع بلاها و آفات از جمع کثیری که مظنه خلاصی در آن نبوده است و ملاحظه کند حکایاتی را که مشتمل است بر بیان هلاکت اموال اغنیا و ذلیل شدن اقویا پس تأمل کند در آنکه آیات و اخبار و تجربه شاهدند بر اینکه هر که توکل به خدا کرد البته خدا کفایت او را میکند، و چگونه چنین نباشد و حال آنکه خود را میبینی که اگر کسی تو را وکیل خود در امری کند تو بقدر قوه در مصلحت بینی و انجام امر او کوتاهی نمیکنی آیا خدا را العیاذ بالله از خود عاجزتر و جاهلتر میدانی؟ یا لطف او را به بندگان کمتر از محبت تو نسبت به موکلت میبینی؟ تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً