صفت بیست و یکم، ریا است، که عبارت است از طلب کردن اعتبار و منزلت در نزد مردم بوسیله افعال پسندیده و یا آثاری که دلالت بر صفات نیک کند.
(مراد از آثار داله بر خیر افعالی است که خود آن فعل خیر نباشد و لکن از آن پی به امور خیریه توان برد مثل اظهار ضعف و بیحالی بجهت فهمانیدن کم خوراکی و روزه بودن یا بیداری شب و مثل آه بیاختیار کشیدن بجهت اظهار آنکه بفکر خدا یا یاد روز جزا افتاده است و امثال اینها)
و ریا یا در اصل ایمان است چون اظهار شهادتین و اظهار اعتقاد ببعضی از ضروریات دین با انکار در دل و یا در عبادات است و آنهم یا در واجبات است مثل اظهار نماز و روزه واجبی و امثال آن در حضور مردم و حال آنکه اگر در خلوت باشد ترک آن میکند، و یا در مستحبات است مثل بجا آوردن نوافل شبانه روزی و بلند گفتن تسبیح و تهلیل و صلوات و نحو اینها در مجالس و حال آنکه تارک آن است در خلوت و یا ریا در وصف عبادات است، مثل بهتر بجا آوردن رکوع و سجود و سایر افعال نماز را در حضور مردم، مثل همین است پاک نکردن اشک چشم خود و بقصد اظهار بر مردم اگر گریه کرده باشد در مجالس تعزیه و ذکر حدیث و نحو اینها و غیر این اقسام از اقسام دیگر و همه اقسام ریا شرعاً مذموم بلکه از مهلکات عظیمه و گناهان کبیره است و آیات و اخبار در مذمت آن بسیار است، و در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم است که ریا شرک اصغر است و در روز قیامت ریاکار را بچهار اسم میخوانند و میگویند ای کافر ای فاجر، ای غادر، ای خاسر، عمل تو فاسد و اجر تو باطل شد تو را امروز پیش ما نصیبی نیست، بگیر مزد خود را از آنکه عمل برای او میکردی.
آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت - حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
و بدان که ماده مرض ریا طمع در مال و منافع مردمان یا محبت مدح و ستایش ایشان است، و علاج آن قطع اصل ماده و تفکر در ضرر و مفاسد آن است، پس از آن خطاب بنفس است به اینکه گوید ای احمق جاهل دعوی ایمان میکنی و شرم نداری که طاعت و عبادت حق سبحانه را بطمع در مال یا مدح بندگان میفروشی و حیاء نمیکنی که با حضرت باریتعالی به این افعال استهزاء میکنی و تحصیل رضای مردم را بوسیله طاعت ربانی مینمائی و از سخط الهی و فساد عمل خود باک نداری و حضرت اله در نزد تو بیاعتبارتر از مشتی بندگان بیچاره است و حال آنکه زمام اختیار همه امور در قبضه قدرت اوست.
کلید در دوزخ است آن نماز - که در چشم مردم گذاری دراز
اگر جز بحق میرود جادهات - بر آتش فشانند سجادهات
علاوه بر اینکه فاسد شدن عبادت به ریاء یقین و معلوم و آنچه از مردمان منظور است حصول آن احتمالی موهوم است و بسا باشد که ریای تو را حقتعالی بر او ظاهر سازد و تو رسوا و خوار شوی. حافظ:
تزکیه نفس کن که در ره عشق - گاه بود رهرویت در نظر آید
تفصیل این صفت را با علاج آن مبسوطاً در کتاب مقالید النجاح ایراد نمودهام و این مختصر را گنجایش بیش از این نیست.
اخلاص
و ضد ریا اخلاص است، و آن مقامی است رفیع از مقامات مقربین و کبریت احمر و اکسیر اعظم و سبب تکلیف بنی نوع آدم است، بلکه صفت اخلاص سر همه اخلاق فاضله و بالاترین ملکات حسنه است قبول عمل به آن منوط و مربوط است و آیات و اخبار در فضیلت و فوائد آن بسیار است. حافظ:
غلام همت آن نازنینم - که کار خیر بیروی و ریا کرد
و در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله است که: هیچ بنده نیست که چهل روز عمل را از برای خدا به اخلاص بجا آورد مگر اینکه چشمههای حکمت از دلش بر زبانش جاری میگردد، و از جناب امیر (علیه السلام) مروی است که چندان در قید بسیاری عمل نباشید، در قید آن باشید که بدرجه قبول برسد، پس از این حدیث شریف ظاهر شد که:
عبادت به اخلاص نیت نکوست - و گرنه چه آید ز بیمغز پوست
(حافظ:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن - که دوست خود روش بندهپروری داند
لشیخنا البهایی:
طاعت از بهر عمل مزدوری است - چشم بر اجر عمل از کوری است
عابدی کو اجرت طاعات خواست - گر تو ناعابد نهی نامش رواست
رو حدیث ما عبدناک ای فقیر - از کلام شاه مردان یاد گیر(180))
و چه مناسب است این دو بیت در این مقام:
خلاف طریقت بود کاولیاء - تمنا کند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست - تو در بند خویشی نه در بند دوست
و بس است در مدح این صفت آنکه حقتعالی از زبان شیطان پلید در قرآن مجید حکایت فرموده که آن لعین قسم بعزت رب العالمین یاد کرده که جمیع بندگان را گمراه کند مگر اهل اخلاص را.