تربیت
Tarbiat.Org

مقامات العلیه (مختصر معراج السعاده نوشته ملا احمد نراقی)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

17- غیبت‏

صفت هفدهم، غیبت است که عبارت است از گفتن چیزی در غیاب شخص معینی که اگر بگوش او برسد او را ناخوش آید، و به آن راضی نباشد بشرط آنکه مردم آنچه را نقصان شمرند و در او حاصل باشد و به قصد نقصان او ذکر کرده شود خواه آنکه گفته می‏شود نقص در بدن یا در نسب یا در صفات و افعال و اقوال او باشد، یا در چیزهائیکه متعلق و منسوب است به او بوده باشد.
(در تعریف غیبت شخص معین ذکر کردیم تا آنکه مبهم - مثل یکی از اهل بلد یا یکی از علمای آن - بیرون رود و گفتیم که در او حاصل باشد تا بهتان بیرون رود. و گفتیم بقصد نقصان تا مثل ذکر عیب از برای طبیب مثلاً یا ذکر آن در نزد سلطان که بجهت ترحم بر حال او ذکر می‏شود از تعریف بیرون رود و نقص در بدن مثل کری و کوری و سیاهی و کوتاهی و بلندی و غیره است، و نقص در نسب مثل گفتن آنکه او حمال زاده یا پسر فلان فاسق یا نانجیب و غیره است، و در صفات و افعال و اقوال مثل آنکه گوئی بد خلق یا بخیل یا متکبر یا جبار یا دزد و یا ظالم یا پرگو یا قبیح یا پرخور یا بی‏ادب و نحو اینها است. و در چیزهائی که متعلق و منسوب است به او از جامه یا خانه یا مرکب چنانکه گوئی عمامه او مثل گنبد است یا مثل گردو است یا جامه‏اش چرک است یا خانه او مثل خانه یهودان است و امثال اینها.)
چنانچه در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند: آیا میدانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند خدا و رسول داناترند، فرمود: آن است که یاد کنی برادر خود را بچیزی که او را ناخوش آید، شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است والا بهتان است، و فرقی نیست در میان غیبت به کنایه(165) یا تصریح بلکه بسا باشد کنایه بدتر باشد.
(غیبت به کنایه مثل آنکه بگویی الحمد لله که ما مبتلا به همنشینی ظلمه یا به حب ریاست نیستیم. یا آنکه گویی نعوذ بالله از بی‏شرمی یا خدا ما را محافظت کند از بی‏حیایی و امثال اینها؛ و غرض کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد.)(166)
و غیبت شنونده هم در حکم غیبت‏کننده است. و بدانکه، غیبت اعظم مهلکات است و به اجماع جمیع امت و صریح کتاب و سنت، حرمت آن ثابت است، و از احادیث کثیره مستفاد شده که غیبت بدتر از زنا است، و می‏خورد حسنات را همچنانکه آتش هیزم را، و آنکه دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلالزاده است و حال آنکه گوشت مردم را بغیبت میخورد و شیطان شریک است در نطفه کسی که غیبت کند بدون آنکه عداوتی باشد میان او و برادر مؤمن خود که غیبت او را مینماید، و حقتعالی چهل شبانه روز نماز و روزه غیبت‏کننده را قبول نمی‏فرماید، و آنکه غیبت‏کننده اگر توبه‏اش قبول شد آخر کسی است که بهشت میرود، و اگر نه اول کسی است که بجهنم میرود، و احادیث در مذمت این صفت خبیثه که فاکهه غالب مجالس است از حد افزون است. و علاج آن رجوعست بآیات و اخباریکه در این باب وارد شده، و بعد از آن تفکر در مفاسد دنیویه آن پس از تأمل کردن در اینکه اگر کسی غیبت تو را در نزد کسی گوید چگونه آزرده و خشمناک میشوی و مقتضای شرف ذات آن است که نپسندی از برای غیر آنچه را که برای خود نمی‏پسندی، و بعد از آنها متوجه زبان شدن و تأمل در سخنان است، و عمده علاج سعی در قطع کردن مایه و منشأ غیبت است که غالباً یا غضب است یا عداوت و کینه و یا حسد است و یا محض مزاح و مطایبه و یا قصد سخریه و استهزاء و یا فخریه و مباهات و امثال اینها.
پس ای جان برادر تا توانی عیب دیگران مگوی و از عیب خود غافل مشو، و چون خواهی که عیب دیگران گوئی اول عیب خود یاد کن، و در صدد اصلاح آن برآ، چه بسیار قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده و در صدد اظهار عیوب مردمان برآید، خاری را در چشم دیگران ملاحظه کند و شاخ درختی را بر دیده خود برنخورد.
همه حمال عیب خویشتنند - طعنه بر عیب دیگران چه زنند
و بدانکه از اعظم مفاسد غیبت آن است که باعث آن می‏شود که اعمال خیر غیبت‏کننده در نامه عمل غیبت شده ثبت می‏شود، و گناه او بدیوان اعمال آن نقل شود چه احمق کسی است که بواسطه یک سخن در روز قیامت وزر و وبال دیگران را متحمل گردد و طاعات خود را در کفه ترازوی او بیند. و از اینجهت است که بعضی دانایان گفته‏اند.
من ار نام مردم بزشتی برم - نگویم بجز غیبت مادرم‏
که دانند پروردگان خرد - که طاعت همان به که مادر برد(167)
و بدانکه، غیبت تجویز شده در چند مقام.
1. در مقام استغاثه و تظلم (استغاثه بشرط آنکه در شکایت اکتفا نماید بخصوص همان ظلمی که بر او شده و زبان باظهار عیب دیگر از آن ظالم نگشاید) 2. مقام امر بمعروف و نهی از منکر، 3. در مقام نصیحت کسی که با تو مشورت کند در خصوص معامله یا شرکت یا رفاقت با کسی، 4. در مقام ارشاد و نصیحت مؤمنی هرگاه با فاسقی مصاحبت کند، 5. در مقام اظهار عیوب خفیه مریض نزد طبیب، 6. در مقام تجریح و تعدیل شاهد و راوی، 7. در مقام لقب گفتن آنکه مشهور به آن لقب باشد، که دلالت بر عیب آن کند، لکن در صورتیکه اکراه نداشته باشد، و ممکن نباشد شناسانیدن او را به عبارت دیگر، 8. و در مقام هاتک جلباب حیا(168) یعنی متجاهر بفسق لکن در خصوص همان فسق آشکار او،(169) 9. و در مقام اظهار عیب عالم یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد و متصدی آنها شده و از برای رد فتوی و حکم او هرگاه خلاف حق از او صادر شده باشد، 10. و در مقام شهادت دادن و 11. در مقامی که غیبت غیر معینی باشد که کسی نفهمد، و نیز بدانکه کفاره غیبت اول توبه است و بعد از آن استحلال از غیبت کرده شده است اگر زنده و دسترسی به او باشد و شنیده باشد غیبت خود را و همچنین اگر نشنیده لکن در اظهار آن مظنه فساد و عداوتی نباشد، و اگر مظنه فساد باشد یا دسترس به او نباشد از برای او استغفار و طلب آمرزش و اعمال صالحه کند تا روز قیامت، عوض غیبت او شود.
مدح و ستایش
و ضد غیبت مدح و ستایش است، و آن صفتی است خوب و مرغوب و باعث حصول محبت و دوستی و الفت و موجب ادخال سرور است در دل مؤمن و ثواب آن بسیار است، منقول است که جمعی ستایش بعضی از مردگان را کردند حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بهشت از برای شما واجب شد، و لکن مخفی نماند که هر مدحی ممدوح و هر ستایشی مرغوب نیست، بلکه آن خوب است در صورتیکه آنچه مدح می‏کند راست باشد، و از روی نفاق و ریا و مدح ظلمه، و فاسقین نباشد، و موجب عجب و تکبر ممدوح نشود، و اگر متضمن یکی از اینها باشد مذموم است، و اخباری که در ذم مدح وارد شده است محمول بر همین است.