صفت ششم، مال حرام خوردن و از آن اجتناب نکردن است، و آن از نتایج حب دنیا و حرص است، و از اشد مهلکات است، و اعظم موانع وصول به سعادات است، و اکثر مردمی که از فیوضات محروم ماندند بواسطه آن شد، آری دلی که از لقمه حرام روئیده شد کجا، و قابلیت انوار عالم قدس کجا؟ پس هر که طالب نجات است باید فرار کند از مال حرام، همچنان که از شیر درنده و مار گزنده فرار مینماید، لکن افسوس و آه که در امثال این زمان کجا حلال جز آب باران و علف بیابان یافت میشود، و آنچه را میبینیم همه را دست عدوان حرام و معاملات فاسده آن را فاسد نموده بلکه ظاهر این است که حال اکثر زمانها چنین بوده، و لهذا جناب امام صادق (علیه السلام) فرمود: خوراک بنده مؤمن در دنیا خوراک مضطرین است، و طالب نجات باید مأیوس نباشد از تحصیل حلال و دست و شکم خود را به هر غذایی نیالاید.
و بدان که اموال حرام از سه قسم بیرون نیست، اول آنکه ذات آن حرام است مثل سگ و خوک و خاک و غیره، دوم آنکه به جهت عارضی حرام شده چون طعام مسموم و متجنس و غیره، سوم آنکه به جهت نقص و خللی که در آن پیدا شده و از برای آن انواع بسیار است مثل اموالی که گرفته میشود، به ظلم و عدوان و غصب و دزدی و خیانت و مکر و حیله و کم فروشی و رشوه و ربا و غیر اینها از آنچه در کتب فقه به شرح رفته، و در خصوص هر یک ذم شدید وارد شده و مقام ذکر آنها اینجا نیست.
اجتناب از مال حرام
و ضد این صفت اجتناب از مال حرام است که یک معنای ورع است (معنی دیگر ورع نگاه داشتن خود است از مطلق معاصی و تقوی نیز قریب با ورع است در معنا.(141)) و ورع از فضایل صفات و مایه سعادات است، و از حضرت باقر (علیه السلام) مروی است که فرمودند نیست شیعه ما مگر کسی که پرهیزکاری را شعار خود کند و خدا را اطاعت نماید، پس بپرهیزید و عمل کنید به جهت امید آنچه در نزد خداست. نیست در میان خدا و میان کسی خویشی و قرابتی. دوستترین بندگان در نزد خدا آنهایند که پرهیزکارترند و مطیعتر میباشند، و از حضرت رسول خدا مروی است که هر که چهل روز حلال بخورد خدای تعالی دل او را روشن میکند، و چشمههای حکمت را از دل او بر زبانش جاری میسازد، و نقل شده که روزی یکی از صحابه از حضرت رسول (ص) طلب کرد که از خدا بخواهد که او را مستجاب الدعوه کند، حضرت به او فرمود که خوراک خود را پاک و حلال کن تا خدا دعایت را مستجاب کند.
و بدان که مداخل حلال از پنج قسم بیرون نیست و ذکر تفصیلش را مقام نیست، و کسی که طالب سعادت باشد باید از برای خود کسب حرفه قرار دهد که معاش او از آن بشود، یا مستغلی یا مایهای داشته باشد که دیگری در آنها عمل نموده گذران او از آنجا شود، و اخبار بسیار در تحصیل مال از کسب حلال وارد شده بلکه در حدیث نبوی (ص) است که طلب حلال واجب است بر هر مرد مسلم و زن مسلمه، و نیز روایت شده که عبادت ده جزء است و نه جزء آن طلب حلال است. مخفی نماند بعضی از مردم را که مایه و مستغلی نیست و از آموختن صنعت و کسب هم تغافل مینمایند یا بعد از آموختن در تحصیل معاش بر وجه حلال از آن تکاهل میورزند، و محتاج میشوند به اینکه از آنچه دیگران کسب کردهاند بگیرند و صرف خود کنند این فرقه غالباً یکی از دو حرفه خسیسه را اختیار میکنند که یکی را لصوصیت یعنی دزدی و دیگری را گدائی مینامند، و هر یک از این دو نوع را اصناف مختلفه میباشد. اما نوع اول بعضی قطاع الطریقند که راهزنی میکنند، و بعضی دیگر به انواع تدبیرات از نقب کندن و کمند انداختن و امثال اینها داخل خانهها میشوند و دزدی میکنند، و برخی متوسل میشوند به سلاطین و وزراء و حکام و ملازمت اعاظم را وسیله تعدی و ظلم بر رعایا میسازند و از مال ایشان میخورند، اما نوع دوم یعنی گدایان نیز اصناف بسیارند بعضی خود را کور یا مفلوج و یا مریض مینمایند یا اینکه طفلی را بر سر راهها به طریق میت میخوابانند و بعضی گریه و زاری را شعار خود میکنند و طایفه اصرار و ابرام را پیشنهاد خود میکنند، و جمعی بسخنان غریبه و کارهای عجیبه بازار گدائی خود را رونق میدهند، چنانچه بعضی به مسخرهگی و تقلید کردن و سخنان خندهآمیز و برخی به خوش آمدگوئی و تملق و چرب زبانی، و گروهی به شعبده بازی، و طایفهای به قصه خوانی و قلندری، و جمعی دیگر به پهن کردن بساط مار و عقرب و دم دادن، و طایفهای بخواندن شعرهای موضوع(142) یا کلام مسجع بصوت حسن. و بعضی دیگر به ریا و شید(143) و تسبیح بزرگ دانه یا هزار دانه و لباس پشمینه و ذکر، و صنفی دیگر خود را طبیب یا جراح یا کحال نامیده و پاره شیشهها و گیاهان بیفایده را بر دور خود فراهم آورده و معجونها ساخته و زنان و بیعقلان را با آن فریب دهند، و نوعی دیگر خود را در معرض رمالی و منجمی و فالگیری و طلسم و دعانویسی و تعبیر خواب کردن درآوردهاند و غیر اینها از طوایف دیگر که بیحد و حصرند و هر یک طوری را وسیله خوردن مال مردم ساخته تمام زندگانی خود را صرف نوعی از تکدی نموده. بعضی خرگدا و بعضی نرگدا گشته غافل از مبداء و معاد و ذاهل(144) از غرض آفرینش و ایجاد.