تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله در خواب‏

از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: هر کس در خواب مرا ببیند، (واقعاً) مرا دیده است؛ چرا که شیطان به صورت من مجسم نمی‏شود.
از انس نیز روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که مرا در خواب بیند (واقعاً) مرا دیده است؛ چرا که شیطان به چهره من در نمی‏آید.
و فرمود: رؤیای مؤمن یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است.

تدوین این نسخه شریف در جوار روضه رضوی که سلام خدا بر ساکنش باد پایان یافت و به دست آلوده گردآورنده‏اش، عباس قمی فرزند محمد رضا که خداوند از هر دو خشنود باد، در پایان روز غدیر سال 1332 که بر شرافت بخش آن روز درود باد نوشته شد. و سپاس خدای را در آغاز و انجام کار و درود حق بر پیامبر و آل.
پایان‏

...................) Anotates (.................
1) به نوشته عالم متتبع شیخ محمد حسین ناصرالشریعه قمی در کتاب مختارالبلاد.

2) به نوشته عالم بزرگوار مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر.

3) مرحوم حاج ملاعلی واعظ خیابانی تبریزی در کتاب علمای معاصرین (صفحه 181) به نقل از شرح حال مرحوم محدث بقلم خودش چنین نقل می‏کند:
در خلال استفاده من از آن بزرگوار، استجاره نمودم که مرا به روایت مؤلفات اصحاب - رضی الله عنهم - اجازه مرحمت فرماید. پس به من منت گذارده، و در اواخر ایام حیاتش مسألت مرا قبول فرموده اجازه دادند که مؤلفات اصحاب را قدیماً و حدیثاً در تفسیر و حدیث و فقه و اصولین و غیرها از آنچه اجازه دارد روایت آنها را به طرق معهوده او از مشایخ عظام - که در خاتمه مستدرک مشروحاً مذکور است و برای او صحیح است - روایت کنم.

4) حاج شیخ عباس قمی، مرد تقوا و فضیلت، علی دوانی، صص 44 و 45.

5) الفوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمی، ج 1، ص 220.

6) طبقات اعلام الشیعه، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر 3: 998 و 999.

7) الفوائد الرضویه، مقدمه استاد محمود شهابی.

8) الفوائد الرضویه 1: 150 و 151.

9) علمای معاصرین، حاج ملاعلی واعظ خیابانی تبریزی، ص 181.

10) فیض العلام فی عمل الشهور و وقایع الایام: 8.

11) طبقات أعلام الشیعه، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر 3: 999.

12) این کتابخانه از بزرگترین کتابخانه‏های نجف است. کتابهای بسیاری در حدیث و رجال دارد و تصنیفات ارزنده‏ای در دیگر علوم. برخی از اصول اربعماءه دانشمندان ما نیز در این کتابخانه هست که پیش از محدث نوری کسی آن را کشف نکرده بود.
او ولعی فراوان به جمع آوری کتاب داشت چندانکه در این مورد داستانها نقل شده؛ از جمله گویند: روزی در بازار می‏گذشت. یکی از اصول اربعمائه را در دست زنی دید که می‏خواست آن را بفروشد! اتفاقاً هیچ پول نداشت. لباسی از لباسهای خود را در همانجا فروخت و با پول آن کتاب را خرید.
به برکت این گنجینه، آثار فراوانی تألیف کرد که بیشتر آنها چاپ شده است. (ترجمه از ماضی النجف و حاضرها، شیخ جعفر آل محبوبة 1: 159 - 160.)

13) در ابتدای این رساله آمده است: چون این داعی، عباس قمی، در سنه 1340 از ارض اقدس خراسان به عتبات عالیات مشرف گشتم، در دامغان به زیارت جناب بکیر بن اعین مشرف شدم؛ دیدم قبرش مهجور و متروک است. با خود قرار دادم که هر گاه از سفر مراجعت کردم، مختصری در حال او بنویسم که مردم مطلع به حال او شوند و به زیارتش مشرف شوند و چون خواستم شروع در آن کنم، به خاطرم رسید که مختصری نیز از حال جناب فضل بن شاذان - که قبرش نزدیک نیشابور است - و هم مختصری از حال جناب احمد بن اسحاق قمی نگاشته شود - که قبرش در پل ذهاب است - که این دو بزرگوار نیز قبرشان مهجور است.

14) از مقدمه مرحوم میرزا علی اکبر نوغانی بر مفاتیح الجنان. به نقل از حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت، ص 102.

15) شادروان میرزا محمد علی انصاری نیز ماده تاریخ وفات آن مرحوم (1319 ش) را در پایان قصیده‏ای چنین به نظم آورده است:
سرود منطق انصاری از پی تاریخ: مهین محدث اسلام شد مکین بجنان

16) از میان آثار جدید می‏توان اشاره کرد به الصحیح من سیرة النبی الاعظم از سید جعفر مرتضی عاملی و آثار پژوهشگر رهیافته دکتر محمد تیجانی سماوی تونسی و تألیفات سید مرتضی عسکری؛ به ویژه برای فارسی زبانان، دوره نقش ائمه علیهم السلام در احیاء دین مفید تواند بود.

17) مؤلف الجامع الصحیح معروف به سنن، یکی از صحاح معروف حدیثی عامه. این کتاب به الشمایل المحمدیه نیز مشهور است. از این رو مرحوم حاج شیخ عباس قمی اثر خود را مختصر الشمایل المحمدیه نامیده است.

18) معجم ما کتب عن الرسول و اهل البیت صلوات الله علیهم، المجلد الاول، ص 114 و المجلد الثانی، صص 257 - 262 و 266 و صص 258 - 287 و المجلد الثالث، ص 386. با افزودن چاپ موسسة الکتب الثقافیة در بیروت به تحقیق سید بن عباس الجلیمی تعداد چاپها به 7 می‏رسد. عارف نوشاهی در مقدمه رساله حلیه رسول الله صلی الله علیه و آله از محمد هاشم کشمی بدخشانی به موارد دیگری نیز اشاره می‏کند. (رک. نامه شهیدی، انتشارات طرح نو - تهران، 1374 ش، صص 586 - 591)

19) همچون ملا محسن فیض کاشانی که تفسیر صافی خود را خلاصه کرد و آن را الأصفی نامید.

20) به فهرست آثار آن مرحوم در مقدمه همین کتاب (سخن ناشر) مراجعه فرمایید.

21) و عموم محدثان و مورخان سنی و حتی برخی از تاریخ نویسان شیعی.%%

22) اصل این نسخه نزد بزرگترین نواده مؤلف فقید جناب آقای حسین محدث زاده و تصویر آن در دفتر تحقیقاتی نشر آفاق موجود است.

23) در نسخه متن عمرو آمده است که نادرست می‏نماید. (رک. اعلام الوری: 15؛ الکامل 1: 566، جمهرة النسب: 29).

24) کنز الفوائد، فصل فی ذکر مولد سیدنا رسول الله صلی الله علیه و آله... و گنجینه معارف شیعه امامیه (ترجمه کنز الفوائد) 1: 192.

25) کنز الفوائد، فصل فی ذکر مولد سیدنا رسول الله صلی الله علیه و آله... و گنجینه معارف شیعه امامیه (ترجمه کنز الفوائد) 1: 192.

26) از امام رضا علیه السلام در مورد این حدیث سؤال شد. امام علیه السلام پاسخی فرمودند که خلاصه قسمتی از آن را در زیر می‏آوریم:
دو قربانی، اسماعیل بن ابراهیم خلیل علیهما السلام وعبدالله بن عبدالمطلب می‏باشند... اما داستان عبدالله: عبدالمطلب کنار در کعبه ایستاد و از خداوند 10 فرزند پسر درخواست کدر و نذر کرد که هر گاه دعایش مستجاب شد، یکی را قربانی نماید. پس از دارا شدن این تعداد، به اجرای نذر خود تصمیم گرفت. فرزندانش را در کعبه جمع نمود و بین آنها قرعه انداخت. سه بار تکرار کرد و هر بار به نام عبدالله - که او را از همه بیشتر دوست می‏داشت - درآمد. به قربانی کردن او تصمیم گرفت. قریش و زنان او از این کار مانع شدند. عاتکه دخترش پیشنهاد کرد که بین عبدالله و شتران قرعه بیندازد. این کار را پسندید و از ده شتر آغاز کرد و به صد شتر که رسید به نام شتران درآمد. سه بار قرعه را تکرار کرد و هر بار چنین شد. شتران را در حزوره قربانی کرد. (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1: باب 18).

27) أزهار بستان الناظرین (نسخه خطی کتابخانه ملک)، صص 354 و 357 - 358 به نقل از الخمیس فی أنفس نفیس؛ الخرائج و الجرائح 1: 129.

28) الکامل 1: 548.

29) در مناقب آل ابی طالب 1: 154 آمده: عبدالمطلب، اسمه: شیبة الحمل‏بن هاشم، لبیاض کان فی شعره بعد ما تولد شاب: مویش سپید شد.

30) شهری بوده است در دورترین نقطه شام آن روزگار.

31) سقایت وظیفه آب دادن به حاجیان بود و رفادت رسیدگی به ایشان و پذیرایی از آنها.

32) مؤلف محترم در همین کتاب در بخش ویرانی و بازسازی کعبه به دست قریشیان توضیحات مفصلی بیان می‏دارند.

33) نام این بت را اساف نیز گفته‏اند.

34) در الکامل (ص 551)، به جای اعظم، أعصم آمده است؛ یعنی کلاغی که در بالهایش سپیدی دارد.

35) ایرانیان اموال و جواهراتی را برای کعبه هدیه می‏فرستادند. ساسان فرزند بابک - و به قولی اسفندیار - دو آهوی طلایی و جواهرات و زره‏ها و شمشیرها و طلاهای زیادی را هدیه کرد و عمرو بن حارث بن مضاض، بزرگ جرهمیان در آن زمان، آنها را در زمزم دفن نمود. زمانی که فرزندان اسماعیل علیه السلام جرهمیان را از مکه بیرون کردند سر چاه زمزم را نیز بستند... عبدالمطلب چاه زمزم را حفر و دفینه‏های آن را بیرون آورد و دو آهو را در چاه داخل کعبه قرار داد - هر چه برای کعبه هدیه آورده می‏شد در این چاه می‏گذاردند - تا اینکه این دو آهو به سرقت رفت. داستان آن چنین بود که: جماعتی از قریش همراه با آوازه‏خوانان در یکی از شبها باده‏خواری می‏کردند. یک شب پس از به پایان رسیدن اسباب عیش و خوشی، به کعبه روی آورده دو آهو را دزدیدند و آنها را به بازرگانانی که شراب و غیره به مکه آورده بودند فروخته همه سرمایه آنها را خریدند و دوباره به مدت یک ماه سرگرم خوشی خود شدند. کسی نمی‏دانست که این دو آهو را چه کسی دزدیده است تا اینکه عباس بن عبدالمطلب شبی از شبها از نزدیک آن خانه گذر کرد و شنید که آوازه خوانان داستان سرقت دو آهو و فروختن آنها را به غنا می‏خوانند. قریشیان را خبر کرد. آنان را دستگیر نمودند. سارق دو آهو دویک جندل نام داشت که غلام بنی ملیح بود. قریش دست او را (به کیفر) بریدند. (مؤلف به نقل از ازهار بستان الناظرین: 457 - 458). نیز رک. بحارالأنوار 15: 411؛ السیرة النبویة ابن کثیر 1: 276؛ جمهرة النسب: 200 - 201).

36) السیرة النبویة 1: 131 - 136.

37) گیاهی است شبیه مورد که پس از رسیدن سیاه می‏گردد و برای خضاب مورد استفاده قرار می‏گیرد. (لغتنامه فارسی، دهخدا).

38) در جاهلیت مرسوم بود که چیزی را به وسیله تیر انداختن قسمت می‏کردند. در قرآن هم آمده: حرمت علیکم... و أن تستقسموا بالأزلام، ذلکم فسق (مائده: 4) (حرام شد بر شما... که چیزی را با تیرها قسمت کنید و آن فسق است) (برای اطلاع بیشتر به تفاسیر مراجعه شود.)

39) الخصال، باب پنجم، ح 90.

40) هشم به معنای خرد کردن چیز خشک است. او را چون در ایام قحطی نان خرد می‏کرد و با آبگوشت مخلوط کرده به مردم می‏داد هاشم گفتند. (به مخلوط آبگوشت و نان ثرید گفته می‏شد. در فارسی آن را ترید می‏گویند.)

41) این سخن را احمد بن علی مقریزی مورخ قرن نهم در التنازع و التخاصم: 18 آورده، اما ظاهراً اسطوره‏ای است که دست خیانتکار سیاست در دوران بنی امیه وضع کرد تا عذری باشد برای خصومت و دشمنی واقع بین بنی هاشم و بنی امیه. بعضی از مورخان می‏گویند بنی امیه - این شجره ملعونه در قرآن - از عرب نبودند. امیه جوانی از جوانان رومی بود که عبد شمس - بر عادت اعراب که اسرا را به فرزندی می‏گرفتند - او را به فرزندی گرفت. این سخن را گفتار پیشوای پرهیزگاران و امیر مؤمنان علیه السلام تأیید می‏نماید که در نامه‏ای (نهج البلاغه، کتاب 17) به معاویه نوشت:
و لا ابوسفیان کأبی طالب و لا المهاجر کالطلیق و لا الصریح کاللصیق.
ابوسفیان چون ابوطالب، و مهاجران چون آزادشدگان، و فرزندان صحیح النسب چون فرزندان منسوب به پدر نیستند.
برای اطلاع بیشتر رک. رد علی رد السقیفة: 140 و تفسیر لوامع التنزیل 15: 211 و نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام: 866 و ترجمه میرزا حبیب الله خویی: 686 و هاشم و امیه فی التاریخ.

42) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 15: 210.

43) مطرود خزاعی با این اشعار برای هاشم مرثیه خوانده:
مات الندی بالشام لما ان ثوی اودی بغزة هاشم لا یبعد
آنگاه که هاشم در غزه درگذشت، کرم و سخاوت در شام مرد؛ و دور مباد.
فجفانه رذم لمن ینتابه و النصر ادنی باللسان و بالید
ظرفهای او برای آنکس که بر او وراد شود لبالب است. ساده‏ترین (مرحله) یاری، یاری کردن با دست و زبان است (مؤلف).
قافیه بیت آخر در متن (عجاف) مرفوع است در صورتی که بر اساس قوافی ابیات پیشین می‏بایست مجرور می‏شد. این در شعر اقواء نام دارد که از عیوب شعر شمرده می‏شود. بخاری این بیت را بدینگونه آورده:
عمرو العلی هشم الثرید لقومه وقریش فی سنة و فی اعجاف
و به شاعر دیگری نسبت داده است (رک. التاریخ الکبیر 1: 4 - 5).
44) شرح نهج البلاغه 15: 210.

45) شرح نهج البلاغه 15: 211.

46) ثبیر کوهی است در مکه مجمع البحرین 3: 235).

47) در نسخه اصل، به جای ردمان در یمن، رومان در عراق آمده است که به استناد معجم البلدان تصحیح شد.

48) حبشی نام کوهی در مکه بود. گروههایی با قریش پیمان بستند که تا دنیا باقی است و تا حبشی برپاست ما با هم متحدیم. از این رو به احابیش شهرت یافتند. احابیش را جمع احبوش و احبوشه دانسته‏اند؛ به معنی گروهی از قبایل گوناگون. تصور حبشی بودن گروه یا پیمان با حبشیان نادرست است. در ضمن بتی به نام مناف شناخته نشده است. (رک. ترجمه کتاب الاصنام: 127).

49) قاموس فیروزآبادی و العقد الفرید 3: 326. معجم قبائل العرب رزاح آورده است. این ضبط و نیز زراح (نسخه متن) درست به نظر نمی‏آید.

50) الکامل و به دنبال او مؤلف فقید، بنابر غلط مشهور عبد بن قصی آورده است.

51) درباره تحریف شدن این داستان رک. سردار کربلا، سید عبدالرزاق موسوی مقرم: 52 - 53.

52) الکامل 1: 557.

53) در مأخذ آمده است: تاکنون در فرزندان اوست. علت تغییر مؤلف دانسته نشد. عثمان پدر شیبه روز احد در سپاه مشرکان بود و کشته شد (جمهرة النسب: 64) بنابراین فرزندان شیبه (نوادگان عثمان) هنوز به دنیا نیامده بودند!

54) مؤلف، تیم را نسخه بدل تمیم آورده‏اند. اما چون صحیحتر است در متن ثبت گردید.

55) الکامل 1: 557 - 558.

56) الکامل 1: 558.

57) مکانی است بین عرفات و منی که حاجیان پس از کوچ از عرفات در آنجا بیتوته می‏کنند. نام اصلی آن المشعر الحرام است (مجمع البحرین، ماده ز ل ف).

58) در نسخه خطی، جاریه آمده است که با مراجعه به مدارک تغییر داده شد.

59) مجشیه و محشیه و وحشیه نیز آورده‏اند.

60) ماویه نیز گفته‏اند.

61) مؤلف من غیر امه الکامل را، من غیر أبیه نوشته‏اند که نادرست و تناقض‏آور است.

62) الکامل 1: 560.

63) الکامل 1: 559 - 560.

64) در سلسله نسب رسول خدا صلی الله علیه و آله دوازده عاتکه نام وجود دارند. برای اطلاع بیشتر رک. الکامل 1: 565.

65) این قصه را ابن الجوزی در الاذکیاء و دمیر در حیاة الحیوان (در الافعی) و ابن اثیر در الکامل 1: 563 - 564 نقل نموده‏اند. أفعی، ظاهراً دانای مردم نجران بود که برای حل مشکلات به او مراجعه می‏کردند.

66) قال صلی الله علیه و آله:
لا تسبوا مضر و ربیعة فانهما مسلمان.
مضر و ربیعه را ناسزا نگویید؛ چرا که آنها مسلمان بودند. (الکامل 1: 565).

67) گفته‏اند نزار نامی فارسی است و چون مردی لاغر اندام بوده به این نام نامیده شده است. (مؤلف)

68) مؤلف محترم به نقل از الکامل چنین آورده‏اند. ظاهراً درست آن، مهدد دختر لهم بوده است. (تاریخ طبری 2: 270؛ جمهرة النسب: 18)

69) در کتب تاریخ و انساب نامهای دیگری‏نیز آمده است. عک را برادر زاده او نیز دانسته‏اند. گفته‏اند که در حمله نبوکد نصر (بخت نصر) به عرب، خداوند ارمیای پیامبر را به یاری او فرستاد. (رک. السیرة الحلبیة: 17 - 18).

70) مناقب آل ابی طالب 1: 155.

71) در نسخه متن استطال آمده است.

72) در نسخه متن تبق آمده است.%%

73) امالی صدوق: 235 - 239 (مجلس 48، ح 1)؛ بحارالأنوار 15: 257 - 259؛ الخرائج و الجرائح 1: 69 - 70.

74) محلی بین کوفه و شام.

75) مؤبدان یا مؤبذان (معرب موبد)، پیشوای آیین زرتشتی و موبدان موبد یا موبد موبدان بزرگترین رهبر دینی ایشان است.

76) طریق به دست آوردن علم بوسیله پیشگویان (کاهنان) مختلف بود؛ گروهی از افعال و احوال اشخاص استفاده می‏کردند و برخی از عوامل خارجی بهره می‏بردند. اکثریت آنان رابطهایی از جن - که به آنان رأی (بر وزن غنی) گفته می‏شد - داشتند و از آنان کسب اخبار می‏نمودند. ظاهراً مراد روایت از بریده شدن از یار و صاحبش، اینان باشند. والله العالم.

77) ابلیس نام شیطانی است که تکبر نموده بر آدم سجده نکرد. اما لفظ شیطان اسم عامی است که بر هر متمردی اطلاق می‏گردد؛ اعم از جن و انس. ظاهراً اطلاق أبالسه در روایت به علت آن باشد که آنان پیروان ابلیس هستند و در تحت اطاعت او قرار دارند که گاه افراد گروه را به نام فرمانده آنان می‏خوانند. و الله العالم.

78) صر: مرغی است زرد رنگ کوچک مثل گنجشک (منتهی الارب، لغتنامه دهخدا)

79) اسراء: 82.

80) مناقب آل ابی طالب 1: 31 - 32.

81) مناقب آل ابی طالب 1: 31 - 32.

82) در نسخه متن، أبو دخرة خوانده می‏شود. نامش را تمیم گفته‏اند.

83) شهری است در شام که پیامبر صلی الله علیه و آله برای تجارت به آنجا سفر کردند.

84) در مصدر به جای مضر لفظ مصر می‏باشد و معنا چنین خواهد شد: او به شهر خود خواهد تاخت. ظاهراً سخن او بر سبیل تمسخر و انکار بوده یعنی چگونه قادر است که بر شهر خود بتازد؟! یا چگونه بر قوم و بستگانش می‏تازد؟!
85) روضه کافی، حدیث 300 - 301 (ح 459)؛ امالی شیخ، جزء پنجم، ح 52 با اختلاف جزئی. این روایت به شکل دیگر در کشف الغمه 1: 21 آمده است.

86) مرفوع، حدیثی است که از وسط سلسله یا آخر آن یک یا چند نفر از راویان افتاده باشد و راوی به رفع آن تصریح کند.

87) جن: 9 - 10.

88) تهامه سرزمینی است در حجاز که مکه بخشی از آن است. معمولا مکه مکرمه را از باب تسمیه جزء به کل بدین نام می‏نامند.

89) علم الیقین 1: 435 - 437.

90) اصول کافی 1: 448.

91) الکامل 1: 356.

92) مغلطای بن قلیچ مورخ و محدث ترک مصری در قرن هشتم هجری. از آثار اوست الزهر الباسم فی سیرة أبی القاسم صلی الله علیه و آله که آن را با نام الاشاره‏خلاصه کرده است. (الأعلام)

93) ازهار بستان الناظرین: 320 - 321 با اندکی اختلاف.

94) حدیث مرسل حدیثی است که یک راوی از سند اول یا وسط یا آخر آن ساقط شده باشد یا کسی که معصوم علیه السلام را درک نکرده، بدون واسطه یا با واسطه مبهمی مانند عن رجل یا عن بعض اصحابنا از معصوم علیه السلام حدیث نقل کند و به عبارت دیگر سند حدیث متصل نباشد.

95) در نسخه متن حفلاء است.

96) الخرائج و الجرائح 1: 81 - 82 با کمی اختلاف؛ بحارالأنوار 15: 331 - 332؛ السیرة النبویة 1: 150؛ الکامل 1: 356 - 357؛ سیره ابن اسحاق: 49 - 50؛ الوفا بأحوال المصطفی صلی الله علیه و آله 1: 108.

97) بحارالأنوار 15: 401.

98) رک. اعلام الوری: 126 - 127.

99) ظاهراً عاصم بن عمر است.

100) این ابیات طولانی است لکن نظر به وضع این کتاب مختصراً آورده شد. (مؤلف)%%

101) الحدائق لاهل الحقایق.

102) احتمالا منظور المنتقی فی أخبار أم القری از محمد بن اسحاق فاکهی (درگذشته به سال 272) است یا المنتقی فی مولد المصطفی صلی الله علیه و آله از محمد بن مسعود کازرونی (درگذشته به سال 758).

103) أزهار بستان الناظرین: 3 - 332.

104) بداء در لغت به معنای حدوث و ظهور امر یا حکمی است؛ مثلا: بدالهم سیئات ما کسبوا ای ظهر لهم و گاه به علم یا ظنی که قبلا موجود بوده سپس تغییر داده می‏شود نیز اطلاق می‏شود. اگر این لفظ به خدای تعالی اضافه گردد - از آنجا که از افعال الاهی محسوب می‏شود - نشانگر قدرت و اختیار کامل و مطلق پروردگار است. او به عنوان ذات قادر مختار فعلی را به فعلی دیگر تبدیل می‏کند؛ بی‏آنکه تغییر در علم الاهی صورت گیرد؛ زیرا حصول علم برای مکلفین است و وقتی امری نسخ می‏شود امری ظاهر می‏گردد که قبلاً مکلفین علم آن را نداشته‏اند و لذا تغییر در علم آنان صورت گرفته است و امری بر ایشان ظاهر گشته که قبلاً علمی بدان نداشته‏اند.

105) رک. اصول کافی 1: 447 (کتاب الحجة، باب مولد النبی صلی الله علیه و آله، ح 23 و 24).

106) چون در زمان خودش تنها خداپرست بوده در قیامت - زمانی که مردم گروه گروه می‏آیند - او به تنهایی برانگیخته می‏شود.

107) رک. اصول کافی 1: 446 - 447.
108) کمال الدین 1: 5 - 174.

109) برای آگاهی بیشتر در این مورد، رک. بحارالأنوار 15: 130 - 153 و کمال الدین 1: 177 - 180.

110) کمال الدین 1: 2 - 171. قسمتی از آن را ابن هشام در السیرة النبویة 1: 156 آورده است و نیز ابن اسحاق در سیره: 66.

111) مسیب) فرزند حزن بن ابی وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بود. (مؤلف).

112) السیرة النبویة 1: 156 - 160.

113) شرح نهج البلاغه 15: 218.

114) ظاهراً حذافة بن نصر بن غانم عدوی درست است. ابن ابی الحدید عذری آورده است. در بالا ضبط مرحوم مؤلف ثبت گردید.

115) شرح نهج البلاغه 15: 214 و 215.

116) شرح نهج البلاغه 15: 214 و 200 و 201.

117) مقصود زبیر بن بکار است که با پنج واسطه به زبیر بن عوام نسب می‏رساند. به سال 256 درگذشت (کشف الظنون 5: 372 و سیر أعلام النبلاء 12: 311 - 312).

118) شرح نهج البلاغه 15: 218.

119) ابوطالب رضی الله عنه - زمانی که عبد شمس و نوفل در برابر او و پیامبر صلی الله علیه و آله متحد شده ایشان را در شعب ابی‏طالب محاصره نمودند - به این بندگی اشاره کرده است:
توالی علینا مولیانا کلاهما اذا سئلا قالا الی غیرنا الامر
غلامان ما به جنگ ما همداستان شدند (حال آنکه) هر گاه از آنان سوال شود، گویند کار به دست دیگران است.
تا آنجا که گوید:
قدیماً ابوهم کان عبداً لجدنا بنی أمة شهلاء جاش بها البحر
پدرشان در گذشته بنده جد ما بود؛ زادگان کنیزی سرخ چشم که دریا را می‏آشفت.
لقد سفهوا احلامهم فی محمد فکانوا کجعر بئس ما ضفطت جعر
در مورد حضرت محمد صلی الله علیه و آله بی‏خردانه پندارها کردند. آنان چون پلیدی خشک شده بودند و سرین بد چیزی از خود بیرون می‏آورد! (شرح نهج البلاغه 15: 233 و 234. پاورقی از مؤلف)
120) شرح نهج البلاغه 15: 231 - 229.

121) دغفل بن حنظلة بن زید ذهلی (درگذشته به سال 65) به نسب‏شناسی در عرب مشهور بود. در متن به اشتباه دعبل آمده است. (رک. الاعلام)

122) شرح نهج البلاغه: 15: 229 - 231 نقل از الاغانی 1: 15 (خبر أبی قطیفة و نسبه).

123) عبدالرحمان بن عبدالله بن احمد اندلسی سهیلی، محدث و لغوی و مفسر قرن ششم (الکنی و الالقاب).

124) حجل به معنای خلخال پاست. برخی او را حجل دانسته‏اند.(مؤلف)

125) نتیله دختر جناب بن کلیب درست‏تر است. (رک. جمهرة النسب: 28 و السیرة النبویة 1: 100 و تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی 1: 326). الاعلام خباب آورده است. در تراجم اعلام النساء و اعلام النساء یافت نشد.

126) ازهار بستان الناظرین: 361 - 362.

127) جمهرة النسب مغیرة را نام ابوسفیان دانسته و عبدالله و امیه را افزوده است.

128) گویند نام و کنیه او یکی بوده است. برخی این را کنیه و نامش را مغیرة دانسته‏اند. (مؤلف).

129) مجمع البیان، تفسیر سوره نصر. این روایت در تفسیر قمی (ذیل آیه اسراء 82) به عبارت دیگری نقل شده است و نیز در بحارالأنوار 21: 115.

130) اسراء: 91.

131) یوسف: 92.

132) یوسف: 93.

133) الاستیعاب: ابوسفیان؛ با اندکی تغییر.

134) ازهار بستان الناظرین: 362.

135) ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی تألیف احمد بن عبدالله طبری (615 - 694) عالم شافعی مکه. (رک. الذریعة، الاعلام 1: 159)

136) به جای عبد نوفل، عبد یزید و به جای عبدالمطلب، مطلب گفته‏اند که درست‏تر است. رک. جمهرة النسب: 61 و تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی 1: 515. نامهای دیگری نیز گفته شده است.

137) ازهار بستان الناظرین: 362 - 363.

138) در فلاح السائل آمده است: در جزء چهارم کتاب استیعاب دیدم که سفیان بن الحارث بن عبدالمطلب سه‏روز پیش از مرگش گور خودش را حفر کرد. او برادر رضاعی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. (مؤلف - رک. فلاح السائل: 74.)

139) ازهار بستان الناظرین: 363 با اندکی اختلاف. محمد بن سعد، کاتب واقدی فرزندان ابوسفیان را دو پسر و پنج دختر آورده و ابوالهیاج را کنیه عبدالله دانسته است. (رک. الطبقات الکبری 4: 49)

140) ببه را لقب عبدالله بن حارث فرزند او گفته‏اند این اشتباه از صاحب ازهار است. رک. القاموس المحیط، واژه ببه و جمهرة النسب: 35 و الاصابه فی تمییز الصحابه 1: 292 و 3: 58.

141) محمد بن اشعث بن قیس.

142) عَمان یا عُمان (؟) روشن نشد.

143) این لقب و سرگذشت را برای فرزند او عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب آورده‏اند نه خودش. (برای نمونه رک. الطبقات الکبری 5: 24 - 26 و 7: 100 - 101)

144) از عبدالله بن عمر روایت شده که سوره (اذا جاء نصر الله و الفتح) در اواسط ایام تشریق بر پیامبر نازل گردید. دانست که این آخرین سال زندگی می‏باشد پس بر مرکب غضباء خود سوار شد و خداوند را حمد گفت و بر او ثنا فرستاد. سپس فرمود: ای مردم، هر خونی که در جاهلیت ریخته شده هدر است؛ اولین خونی که هدر است خون حارث بن ربیعة بن حارث است. او کودکی شیرخوار در هذیل بود که بنولیث او را کشتند؛ یا فرمود: کودکی شیرخوار در بنولیث بود که هذیل او را کشتند. (مؤلف)

145) ابوالفرج اصفهانی این بیت را با کمی تغییر نقل کرده و آن را به اعشی شاعر جاهلی نسبت داده است. (الاغانی 9: 131 - 132 اخبار الاعشی و نسبه)

146) توبه: 14 - 15.

147) این عباس فرزند ربیعة بن الحارث بن عبدالمطلب و ربیعه عموزاده آن حضرت بود. عموزاده از نظر نسب و همسالی تقریبی، برادر خوانده می‏شود. مرحوم مؤلف در حاشیه هذا ابن اخیکم، هذا ابن شیخکم را نیز آورده‏اند. در این عبارت نیز مراد از شیخ ( بزرگ) حضرت عبدالمطلب می‏نماید.

148) تفسیر عیاشی: ذیل آیه یاد شده.

149) در نسخه شرح نهج البلاغه به جای مبلغ جایزه، کذا ( چنین و چنان) آمده است.

150) توبه: 32. در متن و در شرح نهج البلاغه المشرکون آمده است.

151) حج: 40.

152) بقره: 195.

153) از محمد بن طلحه نصیبی شافعی (رک. معجم ما کتب... 3: 249 و الاعلام 6: 175).

154) ترجمه قبح الله اللجاج! اینکه لجاج را نام شتری دانسته‏اند بی‏اساس است. این یک استعاره است که در عربی معمول است. مولا علیه السلام در نامه بلند وصیتی خود به حضرت مجتبی علیه السلام می‏فرمایند و ایاک أن تجمح بک مطیة اللجاج. (نهج البلاغه: نامه 31).
155) ابن ابی الحدید جمله اخیر را که حاکی از حقانیت امام علی علیه السلام از زبان دشمن ایشان است حذف کرده و نقل ننموده؛ چرا که با اعتقاد او منافات دارد یا بهتر بگوییم: رشادت بیان اینگونه حقایق تاریخی را ندارد. آنان برای هدم و نابودی مواردی که به مصلحت خود نمی‏بینند کمر همت بسته‏اند ولی چه باک؟! که شرق و غرب از ذکر مکارم ایشان و مثالب پیشوایان آنان انباشته است و چه زیباست فرموده پیشوای پرهیزگاران علیه السلام: حب الشی‏ء یعمی و یصم: محبت به چیزی انسان را کور و کر می‏کند.

156) شرح نهج البلاغه 5: 219 - 221. عیون الاخبار 1: 179 - 181 (الجزء الثانی، کتاب الحرب، باب من أخبار الشجعاء و الفرسان و أشعارهم).

157) مروج الذهب 3: 27 - 29.

158) حقی که از آن او نبود خلافت و امارت بود که همچون پیشینیانش آن را ستانده بود و نیز نام و سمت فرمانروایی اهل ایمان را که به قول صائب تبریزی:
چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین

159) ابن ابی الحدید عراق گفته است.

160) آزادشدگان اصطلاحی است که به افرادی گفته می‏شود که در فتح مکه با آنکه دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله بودند حضرتش آنان را بخشود و فرمود: اذهبوا؛ انتم الطلقاء زینب کبری سلام الله علیها نیز در مجلس یزید او را با این عنوان مخاطب قرار داد.

161) شرح نهج البلاغه 2: 118 - 119.

162) شرح نهج البلاغه 2: 120.

163) شرح نهج البلاغه 11: 250 - 251.

164) پیامبر صلی الله علیه و آله در بازگشت از غزوه تبوک به مدینه به محلی رسیدند. گروهی از منافقان با هم شور کردند و تصمیم گرفتند شتر پیامبر را رم داده ایشان را به قتل برسانند. حضرت به وسیله وحی از ماجرا باخبر شد. بدین جهت فرمود: هر که می‏خواهد از پایین کوه برود و هر که مایل است از بالای کوه به همراه من بیاید. منافقین برای اجرای مقصد شوم خود به همراه حضرت رفتند و در محلی کمین نمودند. زمام شتر حضرت به دست عمار بود. حذیفه نیز شتر را می‏راند. قبل از رسیدن به محل، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حذیفه فرمود: گروهی در آنجا کمین کرده‏اند. او به آنجا رفت. آنها که چهره‏های خود را پوشانده بودند فرار کردند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، حذیفه را از نامهای ایشان آگاه ساخت.

165) جزار، کسی است که پس از کشتن حیوانات به قطعه قطعه کردن گوشت آنها می‏پردازد. این لقب و شغل عاص بن وائل بود که نابغه (مادر عمرو) او را بر دیگر مدعیان پدر بودن برای عمرو ترجیح داد. (رک. الغارات 2: 513 و شرح نهج البلاغه 6: 283 - 285)
166) در شرح نهج البلاغه به جای خسیس النفس، لعسب التیوس و در الغارات لعسب التیس آمده است؛ یعنی در آمیزش دادن حیوان نر با ماده مهارت داشت.%%

167) مرحوم مؤلف المراقه را بر اساس متن الغارات اصل آورده است که معنایی برای آن یافت نشد. عبارت فوق ترجمه السراقه است.

168) شرح نهج البلاغه 2: 125 به نقل از الغارات (صص 64 و 65). در دنباله خبر آمده است: معاویه به اطرافیان گفت: من هم مثل شما شدم و از شما هم بیشتر؛ پس خشمگین نشوید

169) بحارالأنوار 42: 114 - 115 و شرح نهج البلاغة 4: 93. بخشی از آن در 11: 252.

170) تفصیل آن در بحارالأنوار 42: 116 و شرح نهج البلاغه 11: 251 - 252 آمده است. با توجه به سال وفات عقیل و شهادت حضرت مسلم، داستان علی بن محمد مدائنی بصری (135 - 225) نادرست به نظر می‏رسد. (رک. جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ترجمه و تحشیه دکتر محمود مهدوی دامغانی، ج 5، پاورقی صص 179 - 180)

171) شرح نهج البلاغه 11: 253 و بحارالأنوار 42: 117.

172) بحارالأنوار 22: 228 و المجدی: 8.

173) مؤلف گرانقدر در مورد جنگ مؤته سخنی ابراز نفرموده‏اند؛ شاید بخاطر رعایت اختصار. ما در این خصوص توضیحاتی بعد از جنگ خیبر می‏آوریم.

174) الارشاد 1: 137.

175) ازهار بستان الناظرین: 368 با تغییر.

176) الکنی و الالقاب، و الاعلام (4: 314) و کشف الظنون (683 - 684) این کتاب را در شمار تألیفات علی بن عمر بن احمد دار قطنی (306 - 385 ق) نیاورده‏اند.

177) در تاریخ یعقوبی، ابوطاهر آمده است (ترجمه آیتی، ج 1، ص 364. و همچنین السیرة النبویة ج 1، ص 99، پاورقی).

178) در متن: ضیاعه. در فرزندان زبیر، عموی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نامهای دیگر نیز گفته‏اند. رک. جمهرة النسب: 34.

179) عاتکه درست‏تر می‏نماید. رک. جمهرة النسب: 34.

180) در متن: ضیاعه.

181) ازهار بستان الناظرین: 369.

182) جمهرة النسب، قیس بن قهد آورده است (ص 34) و تراجم أعلام النساء، قیس بن فهد (ج 2، ص 65).

183) رک. امالی شیخ طوسی: 407 (ج 14، ح 22)، بحارالأنوار 22: 285 - 286.

184) حاشیه بر الشمایل المحمدیه محمد بن عیسای ترمذی است از ابراهیم بن محمد باجوری (1198 - 1277 ق).

185) مرحوم مؤلف حرب آورده‏اند.

186) ابوالقاسم عبدالله (یا عبیدالله) بن محمد بغوی (213 - 317 ق) صاحب المعجم الکبیر للصحابه.

187) شعب بنی هاشم یا شعب ابی طالب تنگه‏ای بود واقع در بخشی از شهر مکه که خانه‏های بنی هاشم در آن قرار داشت. تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله در این محله بوده است. بنی هاشم در حدود سه سال و نیم (اول محرم سال هفتم بعثت تا نیمه رجب سال دهم گفته شده) در این منطقه در محاصره شدید بودند.%%

188) تَرجمان یا تُرجمان به معنای مترجم است.

189) رک. تاریخ بغداد 1: 61. اگر این روایت درست باشد - و نه ساخته یا پرداخته دوره عباسیان! - تنها بیانگر یک پیشگویی است و نه تأیید درستی کار.

190) ازهار بستان الناظرین: 372.

191) ازهار بستان الناظرین: 373. حدیث عطا در بحارالأنوار (36: 287 - 288) به نقل از کفایة الاثر آمده است. عطا ظاهراً عطاء بن أسلم أبی رباح (27 - 114 یا 115) مفتی مکه است (رک. تنقیح المقال و سیر أعلام النبلاء 5: 78 - 88 و معجم رجال الحدیث 11: 143 - 144 و الاعلام).

192) ازهار بستان الناظرین: 373. حدیث عطا در بحارالأنوار (36: 287 - 288) به نقل از کفایة الاثر آمده است. عطا ظاهراً عطاء بن أسلم أبی رباح (27 - 114 یا 115) مفتی مکه است (رک. تنقیح المقال و سیر أعلام النبلاء 5: 78 - 88 و معجم رجال الحدیث 11: 143 - 144 و الاعلام).
193) یا أبی أرطاة.

194) در نسخه خطی فارط آمده است که درست نمی‏نماید.

195) بر اساس ضبط مروج الذهب. در تاریخ طبری (5: 140) و الکامل (3: 251) و تاریخ یعقوبی (ترجمه آیتی 2: 106 و 109) جاریه آمده است.

196) مروج الذهب 3: 30 - 31؛ الکامل 3: 251 - 252.

197) مروج الذهب 3: 172. بحارالأنوار 44: 138.

198) کنیه جویریه یاد شده. الکامل ام حکم آورده است. در نسخه خطی: دختر فارط.

199) در نسخه اصل، حری مولهة آمده است.

200) ابیات در الکامل 3: 251 و بحارالأنوار 44: 128 و مروج الذهب 3: 31 با اختلافاتی آمده است.

201) اوطاس سرزمین قبیله هوازن بود که جنگ حنین در آن اتفاق افتاد.

202) برای آگاهی از جنایات تکان دهنده بسر، این کارگزار خلافت، رک. ترجمه فارسی الغارات: 207 و 215 - 237 و تاریخ یعقوبی (ترجمه آیتی) 2: 104 - 108 و الفتوح (ترجمه طباطبایی): 717 - 731.

203) ابو تراب کنیه حضرت مولی الموحدین امیر مؤمنان علیه السلام است.

204) مروج الذهب 3: 171.

205) آل عمران: 170. نقل با اندکی تصرف از ازهار بستان الناظرین: 373 - 374.

206) در اصل: سعید.

207) الاستیعاب، عبدالرحمان بن العباس. عبدالله برادر رضاعی عثمان بود که در فتح مکه بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله عثمان او را پناه داد و بعدها به حکومت مصر و فرماندهی فتوحات گماشت. او تا زمان امیر مؤمنان علیه السلام بود ولی آن حضرت را یاری نکرد. یاد شده ابن عبدالبر را نقل‏های دیگر نقض می‏کند (رک. سیر أعلام النبلاء، الاصابه، اسد الغابه).

208) شرح نهج البلاغه: رحمه الله تعالی.
209) شرح نهج البلاغه 1: 341.

210) مناقب آل ابی طالب 2: 280 - 281. الطبقات الکبری 4: 6.

211) ازهار بستان الناظرین: 374. به نظر می‏آید این سخن از ابن عبدالبر در الاستیعاب آمده است که ظاهراً درست نیست. چنانکه ابن حجر در الاصابه گوید: ثابت نشده است که کثیر در سال 10 زاده شده باشد و همو در تهذیب التهذیب نقل می‏کند که: وی از طبقه اول اصحاب در مدینه شناخته می‏شود؛ در شمار کسانی که در زمان آن حضرت به دنیا آمده‏اند. بنابراین سخن صاحب تهذیب و الاصابه پس از چهار قرن نقل صاحب الاستیعاب را تصحیح می‏کند.

212) این روایت را علامه مجلسی به نقل از مصباح الأنوار آورده است (بحار الأنوار 81: 335). در صورت درستی نقل تأیید دیگری است بر نادرستی سخن صاحب الاستیعاب؛ چه کثیر، بنابر نقل وی، در آن هنگام حداکثر یکساله بوده است.

213) الاستیعاب، تمام بن العباس. نیم نخست این حدیث در مأخذ آمده است و نیز در بحارالأنوار 76: 132. نیم دیگر حدیث نیز از طریق شیعه در روایات مختلف آمده است؛ برای نمونه بحارالأنوار: 80: 340.

214) الاستیعاب، تمام بن العباس. نیم نخست این حدیث در مأخذ آمده است و نیز در بحارالأنوار 76: 132. نیم دیگر حدیث نیز از طریق شیعه در روایات مختلف آمده است؛ برای نمونه بحارالأنوار: 80: 340.
215) الاستیعاب، هفت آورده است؛ شش پسر و یک دختر.

216) لبابه کبری. مؤلف فقید، امامة آورده‏اند.

217) مؤلف الاستیعاب.

218) الاستیعاب، تمام بن العباس؛ با اختلاف ثمره به جای شجره.

219) پیشتر دیدیم که کثیر پیش از تولد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا آمد و تمام از آن حضرت روایت نقل کرده است یعنی از او بزرگتر بوده است. پس چگونه کوچکترین تواند بود؟!

220) این روایت را احمد بن حنبل در مسند خود آورده است.

221) علامه قطب راوندی، عتبه گفته است. رک. الخرائج و الجرائح، الباب الرابع عشر، فصل فی أعلام رسول الله صلی الله علیه و آله، ح 29 (ج 2، صص 521 - 522).

222) تاریخ طبری 4: 264.

223) نام ابو امیه را حذیفة یا سهل یا سهیل گفته‏اند (الاصابة، عبدالله بن ابی امیه، ام سلمه).

224) اسراء: 91.

225) غلام فاخته بنت عمرو بن عائذ بن عمران، خاله رسول اکرم صلی الله علیه و آله (کتاب المغازی 3: 933).

226) الاستیعاب، عبدالله بن ابی امیه. عبارت اخیر کنایه از فربهی و پرگوشت بودن است که حسن زن دانسته می‏شده است. این روایت را تفاسیر عامه آورده‏اند؛ از جمله: جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابن جریر طبری و غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدین نیشابوری ذیل آیه نور: 32 و فتح الباری 9: 274 - 276.

227) یکی از گروههایی است که به آنان زکات تعلق می‏گیرد. آنان انگیزه معنوی نیرومندی برای پیشبرد اهداف اسلامی ندارند و با تشویق مالی می‏توان محبت آنان را جلب کرد تا بدین وسیله ایمانشان تقویت گردد. (رک. توبه: 60)

228) بیعتی است که مردم مدینه در محل عقبه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انجام دادند و شرط کردند که اگر آن حضرت به آنجا بیاید مانند تن و جان خویش ایشان را حفظ و حراست نمایند و... هجرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پس از این بیعت انجام گرفت.

229) در نسخه متن ریان آمده است. بنابر تاریخ یعقوبی (ترجمه آیتی) 1: 453 و الاعلام 3: 66 رئاب درست است. الاصابة و الاستیعاب، ریاب آورده‏اند.

230) در نسخه متن آمده است: تمیم بن داود که درست نیست (رک. جمهرة النسب: 186 و معجم قبائل العرب 3: 894 و الاستیعاب، عبدالله بن جحش).

231) در نسخه متن قارعه آمده است.
232) مؤلف محترم عبدری را احتمالاً به اشتباه عدری آورده‏اند. عبدری منسوب به عبدالدار است و آوردن آن در این جمله با ذکر نام عبدالدار ضروری نمی‏باشد. واضح است که هاشم بن عبد مناف یاد شده در اینجا فرزند برادرزاده جناب هاشم بن عبد مناف بن قصی نیای رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله می‏باشد نه خود او.

233) نام درست نیست. الاصابة، عمیر (یا عمرو) بن وهب بن أبی کثیر بن عبد بن قصی و جمهرة النسب، عمیر بن وهب بن عبد قصی آورده‏اند که درست‏تر و ظاهراً هر دو یکی است.

234) عمرو بن جرموز بن ذیال از بنی تمیم.

235) رک. سیرة ابن اسحاق: 73 - 75 و السیرة النبویة 1: 165 - 167 و الکامل 1: 567 - 568 و نیز بحار الأنوار 15: 408 - 410. صومعه در پناه ابر نوشته سعید آل رسول بیان داستانی این دیدار است.

236) عمر آن بانوی بزرگ را از 25 تا 45 سال گفته‏اند. برخی از محققان نظر اول را ترجیح می‏دهند. (رک. الصحیح من سیرة النبی الاعظم 1: 126 و 127 و نیز صص 121 - 123).
237) در نسخه متن ابو عبدالله بن غنم آمده است. در هر صورت شناخته نشد.%%

238) در نسخه متن، تزوجت من خیر آمده است.

239) فروع کافی 5: 374 - 375.

240) الخرائج و الجرائح، باب اول، معجزه 226.

241) الخصال 1: 206.

242) بحار الأنوار 16: 12.

243) بحار الأنوار 16: 18.

244) تفسیر عیاشی، سوره اسراء، ح 12؛ بحارالأنوار 16: 7.

245) بحار الأنوار 16: 2 - 1 و 7 و 10 و 13.

246) نهج البلاغه، خطبه 192؛ بحار الأنوار 16: 16.

247) رک. بحار الأنوار 21: 350 - 352.

248) الکامل 1: 571.

249) ظاهراً عمرو درست است.

250) حجون کوهی است نزدیک مکه که اهل مکه کنار آن دفن می‏شدند (معجم البلدان 2: 225).

251) یاقوت حموی ابیات را به مضاض بن عمرو نسبت داده است (معجم البلدان 2: 225) و ابوالفرج اصفهانی یک جا به عمرو نسبت می‏دهد و در جای دیگر به مضاض (رک. الاغانی 15: به ترتیب 19 و 16).

252) در وجه نامگذاری به صوفه گفته‏اند که مادرش به هنگام ولادت او تکه‏ای پشمین بر سر نوزادش بست. (رک. القاموس المحیط).

253) در نسخه متن‏مقلس آمده است.

254) توبه: 37.
انما النسی‏ء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا...
(تغییر دادن ماههای حرام فزونی کفر است؛ کافران بدان گمراه می شوند...)

255) این جنگ - که به فجار چهارم یا فجار براض معروف است - بین قریش و کنانه با قیس و هوازن روی داد. رهبر قریش و کنانة حرب امیة بن عبد شمس بود. جنگهای فجار (که چهار تا بوده است) جنگهایی بوده که در ماههای حرام (رجب - ذی‏القعده - ذی‏الحجه - محرم) روی می‏داده است و این را گناه و فجور می‏شمردند. رک. تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله: 58 - 59 (پاورقی) و تاریخ یعقوبی (ترجمه آیتی) 1: 370 - 371.

256) الکامل 1: 571 - 573. و نیز رک. بحار الأنوار 15: 170 - 71 و سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله 1: 173 - 176 و تاریخ طبری (ترجمه پاینده) 3: 835 - 841.

257) بخوان به نام پروردگارت که آفرید.) (علق: 2)

258) و به انسان آنچه را نمی‏دانست آموخت.) (علق: 6)

259) مروج الذهب 2: 282.

260) در نهج البلاغه: ابتعثه.

261) در بعضی نسخه‏ها: منها.%%

262) در نسخه متن: ضوؤه.

263) نهج البلاغه: خطبه 160.

264) اشاره به آیه اسراء: 89: لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا، (همانندی برای آن نمی‏توانند آورد؛ اگر چه به یاری هم برخیزند) (مروج الذهب 2: 299)

265) مؤلف فقید به این حادثه اشاره‏ای ندارند. رک. بحار الأنوار 18: 120 و 19: 1 - 27 و 35: 94 و در منابع غیر شیعی برای نمونه: سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله: 359 - 368 (حکایت نقض عهدنامه که قریش نوشته بودند.)

266) از حکیمان عرب در دوره جاهلیت که عمر درازی داشت. دوران اسلام را درک کرد اما گفته‏اند که مسلمان نشد (الاستیعاب؛ جمهرة النسب: 269؛ الاعلام 2: 6).

267) بحارالأنوار 53: 114.

268) اصول کافی: 1: 448؛ شرح نهج البلاغه 14: 70.

269) اصول کافی: 1: 445.

270) الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب: 15.

271) الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب: 16.

272) الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب: 17. شرح نهج البلاغه 14: 68 به نقل از امام باقر علیه السلام.

273) الحجه علی...: 25.

274) دیوان امام علی علیه السلام: 536؛ با اندکی تغییر.

275) شرح نهج البلاغه 1: 29.

276) در نسخه متن: ذاک.

277) شرح نهج البلاغه 14: 84.

278) سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام... (اسراء: 2)

279) بوصیری می‏گوید:
سریت من حرم لیلا الی حرم کما سری البرق (البدر) فی داج من الظلم
شبانه از یک حرم (مکه) به حرمی دیگر سیر کردی؛ همچنانکه برق (یا ماه شب چهارده) در تاریکی سیر می‏نماید.
فظلت ترقی الی ان نلت منزلة من قاب قوسین لم تدرک و لم ترم
همچنان بالا و بالا می‏رفتی تا به قاب قوسین - که درک کرده نمی‏شود و هدف کسی قرار نمی‏گیرد - رسیدی.
و قدمتک جمیع الانبیاء بها و الرسل؛ تقدیم مخدوم علی خدم
همه رسولان و پیامبران تو را بر خویش مقدم داشتند؛ چنانکه مخدومی بر خادمان پیش افتد.
و انت تخترق السبع الطباق بهم فی موکب کنت فیه صاحب العلم
و تو از آسمانهای هفتگانه با آنان - در کاروانی که تو پرچمدارش بودی - گذر کردی.
حتی اذا لم تدع شأواً لمستبق من الدنو و لا مرقی لمستنم
تا اینکه برای سبقت گیرنده امکانی برای نزدیک شدن و برای بالا رونده جایی برای بالا رفتن نگذاشتی.
خفضت کل مقام بالاضافة اذ نودیت بالرفع مثل المفرد العلم
هر مقامی را در مقایسه با خود پایین آوردی آن هنگام که (به خطاب: یا محمد، ارفع) چونان علم مفرد برای معراج خوانده شدی. (در نحو، منادی مفرد، اعراب رفع می‏گیرد و مضاف الیه نیز مجرور می‏شود. بیت به این دو قاعده تلمیح دارد.)

280) در روایات ما المسجد الاقصی ( مسجد دورتر) در آسمان معرفی شده است نه مسجدی به این نام که بعدها در بخش شرقی شهر بیت المقدس (البیت المقدس) ساخته شده و مدتی قبله‏گاه نماز بوده است. برای نمونه رک. تفسیر العیاشی، سوره بنی اسرائیل، ح 13.

281) الخصال 2: 600؛ با این اختلاف: عرج النبی صلی الله علیه و آله و سلم.

282) ظاهراً منظور، مولد النبی صلی الله علیه و آله یا قصة المولد النبوی از زین‏العابدین جعفر بن حسن بن عبدالکریم برزنجی شافعی مفتی مدینه منوره درگذشته به سال 1177 است و نه جعفر بن اسماعیل بن زین العابدین درگذشته به سال 1317 مؤلف الکوکب الانور علی عقد الجوهر (شرح کتاب یاد شده) که ممکن است نواده او باشد. (رک. الکنی و الالقاب و الاعلام و کشف الظنون 5: 255 - 257 و معجم ما کتب عن... 30: 96 و 405)).

283) سراقه بن مالک بن جعشم مدلجی که در قدید منزل داشت.

284) قبا، آبادیی نزدیک مدینه بوده است. گفته‏اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله دوشنبه تا چهارشنبه در قبا اقامت فرمودند و روز جمعه به خود شهر در آمدند. (رک. معجم البلدان، قبا) انتظار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دوازدهم تا پانزدهم ربیع الاول با رسیدن امیر مؤمنان و فاطمه زهرا سلام الله علیهما به پایان رسید. برای دانستن جزئیات بیشتر رک. فروغ ابدیت 1: 446 - 447.

285) قلم: 2 - 5.

286) اعراف: 200.

287) نحل: 91.

288) لقمان: 18.

289) مائده: 14.

290) فصلت: 34.

291) قلم: 5.

292) رک. بحار الأنوار 75: 137 و 92: 184.

293) این حدیث به طور مرسل در منابع مختلف آمده است. از جمله: بحار الأنوار 16: 210 و 70: 372 و 71: 373 و 383.

294) المحجه البیضاء 4: 119 - 121.

295) اعراف: 200.

296) عیاض بن موسی بن عیاض (476 - 554 ق) عالم مغربی.

297) نوح: 29.

298) یوسف: 93.

299) در متن فتیله آمده است.

300) اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب العفو، ح 9.

301) مکارم الاخلاق، فی وصف النبی، الباب الاول، الفصل الثانی، فی جوده صلی الله علیه و آله، ح 1.

302) مکارم الاخلاق، فی وصف النبی، الباب الاول، الفصل الثانی، فی جوده صلی الله علیه و آله، ح 1. با این اختلاف: کما یفسد الخل العسل.

303) در کسر اول جعرانه اختلافی نیست؛ اصحاب حدیث آن را جِعِرانه می‏خوانند، ولی اهل ادب آن را اشتباه دانسته و عین را ساکن و را را بدون تشدید می‏خوانند (جعرانه). مکانی است میان مکه و طائف که به مکه نزدیکتر است. (توضیح مؤلف محترم در متن که به پاورقی منتقل شد.)

304) بحار الأنوار 16: 226.

305) الارشاد 1: 185 (ایصاء رسول الله صلی الله علیه و آله...)

306) بحارالأنوار 16: 231.

307) بحار الأنوار 16: 232.

308) از بوصیری.

309) احمد بن محمد بن زید (ابی نصر) بزنطی از اصحاب مورد وثوق دو یا سه امام. او هفت امامی بود اما هدایت شد و نزد حضرت رضا و امام جواد علیهما السلام جایگاه بلندی یافت. (رک معجم رجال الحدیث 2: 231 - 244 و الکنی و الألقاب 2: 80 - 81) مرحوم مؤلف در کتاب اخیر و دو کتاب هدیه الاحباب و تحفه الاحباب خود نسبت او را به شهری به بزنط دانسته که جامه هایش معروف است. اما به نظر می‏رسد بزنطی و منسوب به بزنطیه معرب بیزانس ( byzanceفر.) یا بیزانشیوم (byantiom انگ.) شهر روم قدیم است که بعدها به نام کنستانتین اول قسطنطنیه نامیده شد. (رک. 5:111Encyclopedia Americana) و بعدها با فتح سلطان محمد بن مراد هشتمین حاکم عثمانی (20 جمادی الثانی 857 1453 م) استانبول یا اسلامبول.
310) در نسخه متن: انما ارید.

311) عیون اخبار الرضا علیه السلام، باب 30، ح 20.

312) مروج الذهب 3: 170 - 171.

313) مقصود از براء بن عازب بن الحارث است که از اصحاب آن حضرت و نیز مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بود (رک. رجال طوسی، اسد الغابه و الاصابه) با توجه به اینکه مشهور آن است که پیامبر می‏فرمود: من شعر نمی‏گویم، ممکن است این اشکال برای برخی پیش آید که چگونه این قطعه از ایشان نقل شده است؟ محققان در پاسخ می‏گویند که رجز مشطور و منهوک از انواع شعر عرب شمرده نمی‏شود. (رک. توضیحات علامه مجلسی در بحار الأنوار 16: 205 به نقل از خلیل بن احمد فراهیدی در العین 6: 64 - 66.)

314) السیرة النبویة، ابن کثیر 3: 627 با کمی اختلاف.

315) مکارم الاخلاق، الفصل الثانی، فی شجاعته صلی الله علیه و آله، ح 1؛ نهج البلاغه من غریب کلامه، ح 9؛ تاریخ طبری 2: 426؛ المحجه البیضاء 4: 150 با کمی اختلاف.

316) بهم، بره و بزغاله و گوساله است و بهم (کصرد) جمع بهمه یعنی: دلاوری و سنگ بزرگ و لشکر (حاشیه در نسخه اصل).

317) از برده بوصیری.

318) دو قبیله از بزرگترین قبایل عرب که جمعیت زیاد به آنها مثال زده می‏شود.

319) رک. سیرت رسول الله صلی الله علیه وآله 2: 935. این ابیات در الاصابة با کمی اختلاف آمده است.
320) احزاب: 54.

321) مکارم الاخلاق، الفصل الثانی، فی تواضعه و حیائه، ح 14؛ المحجة البیضاء 4: 150.

322) مکارم الاخلاق، الفصل الثانی، فی تواضعه و حیائه، ح 15.

323) رک. المحجة البیضاء 4: 148.

324) المحجه البیضاء، ح 2.

325) بوصیری در برده.

326) لیلی و مجنون.

327) رک. مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی جمل من أحواله و...، ح 8.

328) آل عمران: 160.

329) فصلت: 35.

330) بحار الأنوار 16: 216.

331) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی تواضعه و حیائه، ح 11؛ با مقداری اختلاف.

332) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الرابع.

333) الاصابة فی تمییز الصحابة، جریر بن عبدالله بن جابر بجلی (در گذشته به سال 51 یا 54).

334) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی الرفق بأمته، ح 1.

335) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی مشیه، ح 5.

336) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی الرفق بامته، ح 8.

337) روضه کافی: 268 (ح 393) و اصول کافی 2: 671 (کتاب العشرة، باب النوادر، ح 1).

338) روضه کافی: 268 (ح 393) و اصول کافی 2: 671 (کتاب العشرة، باب النوادر، ح 1).
339) بحار الأنوار 16: 240 به نقل از مکارم الاخلاق، الفصل الثانی، فی جلوسه...

340) قرب الاسناد: 7.

341) از هائیه شیخ کاظم ازری.
342) توبه: 128.

343) انبیاء: 108.

344) المحجة البیضاء 4: 149.

345) حضرمی لقب عبدالله بن عماد بن اکبر پدر علاء بود. علاء والی بحرین شد و در سال 14 (یا 21) در گذشت. (الاصابه، اسد الغابه).

346) فصلت: 35.

347) بحار الأنوار 43: 69 - 70.

348) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی تواضعه...، ح 16.

349) اصول کافی 2: 648. سام در لغت به معنای مرگ است؛ یعنی مرگ بر شما!

350) بحار الأنوار 16: 293.

351) عامر بن واثله کنانی. درگذشته به سال 102 یا 107 (الاصابة).

352) بحار الأنوار 16: 281.

353) شناخته نشد. بخاری در تاریخ خود از دو نفر به این نام یاد می‏کند و ابن حجر آن دو را یکی می‏شمرد (رک. التاریخ الکبیر، 2038 و 2039 و تهذیب التهذیب 7: 450)

354) رک. بحارالأنوار 18: 195.

355) رک. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب التواضع، ح 5.

356) اسعد بن زرارة؛ از انصار بود که پیش از جنگ بدر درگذشت.

357) بحار الأنوار 16: 229.

358) بحار الأنوار: 240.

359) بحار الأنوار: 242 و 66: 410.

360) بحار الأنوار 16: 242.

361) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی تواضعه...، ح 10 و بحارالأنوار 66: 420 و 310 و 16: 281 با اندکی اختلاف.

362) بحارالأنوار 16: 238.

363) بحار الأنوار: 289. دنباله حدیث در 77: 138 است.

364) حیاة الحیوان 1: 293 (العصفور).

365) تفسیر قمی 1: 249.

366) انعام: 34.

367) نامش ابی و از قبیله بنی ثقیف بود. اخنس لقب وی می‏باشد. در مسلمان بودنش تردید است (رک. الاصابه).

368) هراکلیوس )Heraclius( امپراتور بیزانس در قرن هفتم میلادی.

369) نامش حرقوص بن زهیر بود. در جنگ صفین در سپاه مولای متقیان علیه السلام بود اما خارج شد و در نهروان با آن حضرت جنگید و به هلاکت رسید.

370) رک. بحارالأنوار 21: 173.

371) بحار الأنوار، 16: 224.

372) رک. مکارم الاخلاق، الباب الاول‏الفصل الاول.

373) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی.

374) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الاول.

375) ترجمه قدم الله أمرک. پاسخ مؤدبانه آری است.

376) فروع کافی، کتاب الزکاة، باب من أعطی بعد المسألة، ح 3 (4: 23 - 24)؛ بحار الأنوار 49: 101 - 102 و با کمی اختلاف در مناقب آل ابی طالب 4: 360 - 361.

377) بحار الأنوار 19: 42 با کمی اختلاف.

378) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی، فی الرفق..، ح 3؛ بحار الأنوار 16: 234.

379) در متن: معشر.%%

380) اصول کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 15؛ روضه کافی: 268 (ح 394).

381) المحجة البیضاء 4: 132 - 133.

382) مکارم الاخلاق این حدیث را با کمی اختلاف از ثابت بن انس آورده است که گویا درست این است: ثابت بنانی از انس بن مالک. (رک. الباب الاول، الفصل الثانی، فی جمل...، ح 7 و بحارالأنوار 16: 238 و پاورقی.)

383) بحار الأنوار 43: 114 - 115.

384) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الثانی.

385) عودی خوشبو که به قَمار (یا قِمار) - که ناحیه‏ای در هند بوده است - منسوب است. یاقوت حموی درست‏تر آن را قامرون می‏داند (رک. معجم البلدان) اما ابن خرداد به آن دو را دو ناحیه شمرده است (رک. المسالک و الممالک: 66).
386) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، فی طیبه صلی الله علیه و آله،ح 1، با اندکی اختلاف.

387) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، ح 2 و الباب الثانی، الفصل الاول، فی التطیب، ح 22. بدیهی است که خوشبو بودن بدن با استفاده از عطر منافات ندارد.

388) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، فی نظره صلی الله علیه و آله فی المراة.

389) مکارم الاخلاق، الباب الاول، الفصل الخامس، فی نظره صلی الله علیه و آله فی المراة.

390) رک. بحار الأنوار 16: 288.

391) طه: 2 و 3. روایت از اصول کافی 2: 95.

392) بحار الأنوار 16: 288 به نقل از امالی شیخ طوسی. با توجه به عصمت قطعی رسول خدا صلی الله علیه و آله، گناه یاد شده در آیه به معنای دیگری حمل می‏شود از جمله گناهان امت. برای توضیح بیشتر به توضیحات و روایات ذیل آیه فتح: 3 در تفاسیر مراجعه فرمایید.

393) بحار الأنوار 10: 40 و 70: 400.

394) مائده: 118.

395) بحار الأنوار 16: 293.

396) نساء: 42.

397) بحار الأنوار 16: 294. مرحوم مؤلف این باب کتاب را به طور کامل جداگانه با نام حسن الأثر من مکارم أخلاق سید البشر صلی الله علیه و آله با هدیة الاحباب همراه کرده‏اند. این کار به پیشنهاد ناشر این کتاب در نجف اشرف، محمد رضا غروی بود و به خط محمد علی تبریزی در 1349 ق تحریر شد. از این رو این نام در فهرست آثار مؤلف آورده نشد.

398) غزوه، خروج برای جنگ است؛ خواه پیکاری انجام شود یا نه.

399) ناصر بن عبدالسید بن علی (538 - 610 یا 616)

400) یا المعرب، چاپ دارالکتاب العربی - بیروت، بی‏تا.

401) احتمالا مقصود محمد بن هشام و سیره اوست.

402) المغرب فی ترتیب المعرب، س ر ا.

403) کتاب شناخته نشد.

404) در فارسی طلیعه: دیده‏بان، جیش: لشکر، جحفل: سپاه، خمیس: ارتش، بعث: گروه، کتیبه: گردان نامیده می‏شود.

405) ابواء دهکده‏ای است از توابع فرع نزدیک مدینه که در آن قبر حضرت آمنه مادر پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد. (مؤلف)

406) معادل حدود 9 تا 12 کیلومتر.

407) کَیْسانیّه به یاران مختار بن أبی عبید ثقفی گفته می‏شود. در علّت نامگذاریشان به این نام گفته‏اند: لقب مختار کَیْسان بوده و گروهی نیز گفته‏اند: به نام کَیْسان غلام امیرالمؤمنین علیه السلام نامیده شد و او کسی است که مختار را بر خونخواهی سید الشهداء علیه السلام ترغیب و بر قاتلانش راهنمایی کرد و صاحب سر او بود. (رک. بحار الانوار 45: 345)

408) این لقب - چون رسول خدا علیه السلام آن را به ایشان داده بود - بسیار محبوب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. شیعیان نیز ایشان را بدین نام می‏خواندند چون می‏دانستند ایشان این لقب را دوست دارد. دشمنان حضرت نیز ایشان را بدین لقب می‏خواندند؛ به گمان اینکه چون دارای لفظ تراب است اهانتی به ایشان محسوب می‏شود. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه (1: 11 - 12) می‏گوید: این لقب (ابوتراب) از بهترین کنیه‏های ایشان بود و بسیار مسرور می‏شد هر گاه به این کنیه خوانده می‏شد. بین امیه به سخنرانان دستور دادند تا آن حضرت را بدین کنیه سب نمایند. آنها آن را نقص و عیب و عاری بر حضرت قلمداد می‏کردند، ولی - همچنانکه حسن بصری گفته است - گویی با این کار او را زیور و زینت می‏دادند.

409) اعلام الوری: 83.

410) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با توجه به آمادگی کامل سپاه مشرکین قریش، نظر مسلمانان را جویا شدند. گویند: ابوبکر نخستین کس بود که سخن گفت و پس از او عمر. او گفت: به خدا اینان قریشند با همه نیرویشان! به خدا دیرگاهی است که همواره پیروز و شکست‏ناپذیرند! به خدا دیرزمانی است که ایمان نپذیرفته‏اند. هرگز کوتاه نخواهند آمد و سخت خواهند جنگید. آماده آنان باش! اما مقداد و پس از او انصار - بی‏آنکه مسلمانان را به هراس افکنند - از پایداری و آمادگی خود سخن گفتند. (رک. بحار الأنوار 19: 217 - 218 به نقل از ابو حمزه ثمالی و تفسیر قمی) واقدی با ذکر داستان سخن هر کدام از آن دو را نیکو توصیف می‏کند! (کتاب المغازی 1: 48) و دیگران از نقل گفته آن دو خودداری کرده تنها به توصیف آن اکتفا می‏کنند (از جمله فخر رازی در التفسیر 15: 126) احمد زینی دحلان یک جا به ستایش اکتفا می‏کند (السیرة الحلبیة 2: 149) و در جای دیگر سخن یاد شده را آن هم پس از گفتار مقداد می‏آورد.

411) شاعر عامری در دنباله ابیات به سه نبرد یاد شده در این جنگ اشاره می‏کند. علاقه‏مندان به بحارالأنوار: 41: 80 مراجعه کنند.

412) انفال: 49.

413) تفسیر قمی، ذیل آیه یاد شده.

414) تفسیر قمی، سوره أنفال؛ بحارالأنوار: 19: 257 با تصرف و تلخیص.

415) هم‏پیمانان شش قبیله بودند: بنی‏عبدالدار، بنی‏جمح، بنی‏مخزوم، بنی‏عدی، بنی‏کعب، بنی‏سهم (که در بحث زندگانی عبد مناف در این مورد سخن گفته شد).

416) تفسیر قمی، سوره أنفال؛ بحارالأنوار: 19: 257 (با اختلافهائی جزئی).

417) خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد قسری امیر حجاز (و بعد از آن عراق) که در سال 126 کشته شد.
418) روضه کافی: 110-113. از دیگر حوادث در جنگ بدر، آزاد کردن ابوالعاص بن ربیع بن عبدالعزی بن عبد شمس است. این سخن و انتقاد ابن ابی الحدید از دو خلیفه را در جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه 6: 157 - 159 بخوانید.
حادثه مهم دیگر در سال دوم هجرت، ازدواج آسمانی شیرمرد نبرد بدر مولا علی علیه السلام و بانوی بزرگ هستی دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله است در اول یا ششم ذی‏الحجة.

419) یهودیان به قلعه‏های بلند خود پناهنده شدند.

420) مائده: 52.

421) گویند سباع بن عرفطه غفاری (یا ابن ام مکتوم) در مدینه به نیابت ماند.

422) آرد سبوس گرفته گندم و جو.

423) روغن بر سر و صورت مالیدن مثل عطر زدن و نشان تجمل و شادی بود.

424) رک. معجم البلدان 4: 114 (العریض).

425) در تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله (ص 274) و نیز الطبقات الکبری (2: 34) و کتاب المغازی (1: 193) أمَر آمده است. ضبط مؤلف فقید درست‏تر است. رک. معجم البلدان 1: 252 و مراصد الاطلاع 1: 116. این دو، أمر را ناحیه‏ای در شام می‏دانند.

426) در نسخه متن وعثور خوانده می‏شود. خطیب شناخته نشد. در تاریخ بغداد این شخص معرفی نشده است.

427) مائده: 12.

428) برید مسافتی است بین دو سکه (محل اقامت پیک‏ها در جاده‏ها از قیبل خانه، خیمه، کاروانسرا) که معمولاً دو فرسخ، و بنابر قولی چهار فرسخ، است. جمع آن بُرد مخفف بُرُد است. پیک‏ها نامه‏رسانانی بودند که به سرعت می‏رفتند. (مؤلف؛ به نقل از النهایة فی غریب الحدیث. ایضاً رک. لغتنامه دهخدا، واژه سکه).
429) کتاب المغازی 1: 220 - 233.

430) می‏شود خواند: لانی... (چرا چنین نباشد؟!) زیرا من...

431) تفیسر قمی، ذیل آیه آل عمران: 123. تفسیر فرات: 22. بحارالأنوار 20: 113.

432) تفسیر قمی، آیه یاد شده.

433) یا حلیس بن علقمة بن عمرو. (رک. جمهرة النسب: 162، الطبقات الکبری 2: 96، الاعلام) یا حلیس بن عمرو بن الحارث (العقد الفرید 3: 293).

434) ترجمه: ذق عقق. عقق مبالغه عاق است. (رک. لسان العرب: ع ق ق)
435) السیرة النبویة 3: 99.

436) کتاب المغازی 1: 262 - 263.

437) کتاب المغازی 1: 263.

438) در نسخه متن: حزام. این هند عمه جابر بن عبدالله انصاری است.

439) کتاب المغازی 1: 264.

440) خیثمة بن حارث بن‏مالک بن کعب سلمی. پسرش سعد در بدر و او در احد به شهادت رسید. (جمهرة النسب: 645. الطبقات الکبری 2: 43 و 18)

441) کتاب المغازی 1: 264 - 262.

442) کتاب المغازی 1: 267 - 266.

443) کتاب المغازی 1: 266 - 267.

444) کتاب المغازی، 267-268.

445) نحل: 127 - 128. کلمات بین دو قلاب در مأخذ نیست.

446) تفسیر قمی، ذیل آیه آل عمران: 168.

447) کلمه استرجاع: انا لله و انا الیه راجعون می‏باشد.

448) السیرة النبویة 3: 40-42. (غزوه احد) و سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله 2: 683 - 684 (با اختلاف).

449) رک. امالی شیخ طوسی: 142 (ج 5، ح‏45).

450) رک. اعلام الوری: 94 و بحارالأنوار 20: 98-99.

451) رک. بحارالأنوار: 7: 233 و 234 و 235 و روایات دیگر.
452) روضه کافی: 267 (ح 392) و بحارالأنوار 7: 283.

453) بحارالأنوار: 7: 331.

454) رک. بحارالأنوار: 7: 8 و برای دیدن احادیث بیشتر رک. المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالأنوار 24: 18265-18268.

455) بحارالأنوار 8: 69 و 17: 245.

456) ابوالفضل سدیر بن حکیم بن صهیب صیرفی کوفی. خود و پسرش حنان از اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام بودند. (رک. معجم رجال الحدیث 8: 34-38 و 6: 299 و 300-350 و 23: 159-160 و لسان المیزان و میزان الاعتدال).

457) روضه کافی: 189-190 (ح 216) با این اختلاف: لأتلفا نفیسهما.

458) حسان بن ثابت شاعری بود که در پی قدرت و پول بود. بعد از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مانند بیشتر اهل آن زمان - با انحراف شدیدی از امیرالمؤمنین علیه السلام و از یاوران عثمان گردید. مردم را بر علیه خلیفه بلافصل پیامبر تحریض می‏کرد و آنان را به یاری معاویه می‏خواند! او امام را مسؤول قتل عثمان معرفی می‏نمود و با اینکه شیعه و غیر شیعه اجماع دارند - همچنانکه ابن ابی الحدید ادعا می‏کند - اولین مردی که مسلمان شد علی بن ابی طالب علیه السلام است، او می‏گوید: ابوبکر اولین مسلمان است! با اینکه خود در روز غدیر در اشعارش امام را اولین مسلمان معرفی کرده بود! و چه زیباست فرموده سید الشهداء علیه السلام:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم؛ یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.
مردم بندگان دنیا هستند و دینداریشان فقط زبانی است؛ تا آنجا با دین همراهند و بر گرد آن می‏چرخند که زندگی مادی آنها را تأمین کند و آنگاه که گرفتار آزمایش شدند (معلوم می‏شود که) دیندار کم است.

459) معمولاً قصاید را با حرف قافیه آنها می‏خوانند.

460) السیرة النبویة 3: 87.

461) السیرة النبویة 3: 70.
462) السیرة النبویة 3: 84

463) السیرة النبویة 3: 85.

464) ابویعلی کنیه حضرت حمزة بن عبدالمطلب علیه السلام بود.

465) السیرة النبویة 3: 87.

466) السیرة النبویة 3: 88.

467) السیرة النبویة 3: 91-92.

468) از حوادث شایان ذکر در جنگ احد فداکاریهای شجاعانه ام عماره نسیبه بنت کعب بن عوف از بنی‏نجار است و فرار سعد بن ابی وقاص و طلحة و زبیر و عثمان و ابوبکر و عمر و تنها ماندن امیر مؤمنان علیه السلام در دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و آله و اینکه آن حضرت پایداری آن زن را با فرار ایشان مقایسه فرمودند (رک. فروغ ابدیت 2: فصل 32 و الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله 6: 180-193 و شرح نهج البلاغه 14: 265-267).

469) السیرة النبویة 3: 44.

470) عمرو بن عبدالله. در اصل: ابوالعزه.

471) السیرة النبویة 3: 46.

472) در سیره ابن هشام (3: 46) آمده: معاویة بن مغیره به وسیله عثمان (که عموزاده‏اش بود) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امان گرفت. آن حضرت به شرط آنکه او سه روز بیشتر اقامت نکند بدو امان داد. او سه روز برای جاسوسی اقامت کرد و سپس متواری شد. آن حضرت زید بن حارثه و عمار یاسر را به محل اختفاء او آگاهی داد. آنها وی را در آنجا یافته به قتل رساندند. تفصیل ماجرا در الکامل 2: 58 آمده است. مادر عبدالملک بن مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیه عائشه دختر این معاویه است. این خلیفه از دو سو اموی، همان است که در لحظه تصدی خلافت قرآن را برای همیشه به کنار نهاد. (رک. مختصر تاریخ دمشق 15: 224).

473) قاره قبیله‏ای از قریش که شامل عضل هم می‏شد. عضل فرزند هون بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بود. (رک. معجم قبائل العرب 3: 935 و 2: 787).

474) ناحیه‏ای بین مکه و عسفان (معجم البلدان).

475) قتل صبر، کشتن اسیر یا زخمی است به این نحو که او را چندان نگاه دارند تا بمیرد. (منتهی الارب، المعجم الوسیط)

476) کوهی در تهامه.

477) یا بنی دیل.

478) الکامل 2: 59 - 62.

479) یعنی بازی کننده با نیزه‏ها.

480) در چاپهای مختلف الکامل، سعد و معد آمده است که با توجه به اینکه عمرو از فرزندان ضمرة بن بکر بن عبد مناة بن کنانة بن الیاس بن مضر است نادرست به نظر می‏رسد. (رک. جمهرة النسب: 134 - 154)

481) قرقره الکدر، موضعی است در ناحیه معدن. از آنجا تا مدینه هشت برید فاصله است.%%

482) رک. السیرة النبویة 3: 103 - 105.

483) السیرة النبویة 3: 106 - 108.

484) حشر: 3.

485) تفسیر قمی 2: 359.

486) الکامل 2: 65.

487) الکامل 2: 66.

488) الکامل 2: 66 - 67.

489) کتاب المغازی 1: 397. عباد بن بشر بن وقش بن زغبه اشهلی از انصار بود. برخی عباد بن بشر بن قیظی نامی نیز از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله ذکر کرده‏اند که غیر از این صحابی یاد شده است. برخی هم او را عباد بن قیظی دانسته‏اند. (رک. جمهرة النسب: 633 - 634 و تهذیب التهذیب 5: 90 و اسد الغابه 3: 100 - 101 و الاصابه و الاستیعاب)

490) اعلام الوری: 99.

491) جندل: صخره عظیم.

492) مراصد الاطلاع 2: 543 با این اختلاف: دو کوه طیی‏ء.

493) از قبیله بنی غفار بن ملیل که قبیله جندب بن جناده بن سفیان (ابوذر غفاری) است.

494) یاقوت حموی این فاصله را یک ساعت راه روزانه گفته است. رک. معجم البلدان، فُرع.

495) پیمانی که بر اساس آن برده مالی به اقساطبه صاحبش می‏دهد تا در پایان مهلت آزاد شود.

496) به این سخن او در قرآن مجید اشاره شده است. (منافقون: 9)

497) منافقون: 2.

498) الکامل 2: 82 - 81.

499) افک به چیزی گفته می‏شود که از حالت طبیعیش دگرگون شده باشد و به سخنی که از حق انحراف پیدا نماید و به خلاف واقع متمایل گردد؛ از جمله دروغ و تهمت. هر دروغی افک نیست بلکه افک دروغ بزرگی است که مسأله‏ای را از صورت اصلیش دگرگون سازد. آیه 12 سوره نور:
(ان الذین جاؤوا بالافک...)
(کسانی که آن تهمت عظیم را مطرح کردند...)،
به این داستان اشاره می‏کند. احادیث شیعه روایت کرده‏اند:
عایشه، ماریه قبطیه - یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله - را متهم ساخت زیرا فرزندی از حضرت‏به نام ابراهیم داشت. هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، آن حضرت شدیداً غمگین شد. عایشه گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ او در حقیقت فرزند تو نبود فرزند جریح قبطی بود! وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخن را شنید امیرالمؤمنین علیه السلام را فرمان داد تا جریح را به قتل برساند.
امام علیه السلام به سراغ او رفت. او از ترس بالای درختی رفت. زمانی که احساس کرد ممکن است دست حضرت به او برسد خود را از درخت به زیر انداخت. در این هنگام پیراهن او بالا رفت و معلوم شد که اصلاً آلت مردی ندارد.
امام علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت و ماجرا را عرض کرد. آن حضرت - که با این تمهید جان مرد را نجات داده و آبروی هر دو را حفظ کرده بود - فرمود: شکر خدای را که بدی و آلودگی را از دامان ما دور کرده است. برای توضیحات بیشتر در این مورد رک. به تفسیر قمی، سوره نور و نیز حدیث الافک - تاریخ و دراسة از سید جعفر مرتضی عاملی.

500) خندق معرب کندگ ( کنده) فارسی است.

501) در نسخه متن حی آمده است.

502) در نسخه متن اسید آمده است.

503) رک. الارشاد 1: 69 - 70 و الکامل 2: 71 - 72.

504) عمرو بن عبدود در جنگ بدر مجروح شده بود و نتوانسته بود در جنگ احد شرکت کند.

505) کان علی رؤوسهم الطیر ضرب المثل عربی است کنایه از بی‏حرکتی کامل.

506) الارشاد 1: 100 و اعلام الوری: 100 و السیرة النبویة 3: 134 - 135.

507) اینجا همه ایمان با همه شکر در مصاف شد که: برز الایمان کله الی الشرک کله (رک. کنز الفوائد 1: 297، شرح نهج البلاغه 19: 61 و به نقل از آن دو بحارالأنوار 20: 215 و 39: 3).

508) ابن ابی الحدید از استاد خود مصدق بن شبیب نحوی نقل می‏کند که هر وقت به اینجا می‏رسید می‏گفت: به خدا او را نمی‏خواست؛ بر خود می‏ترسید که کشته‏های او را در بدر واحد دانسته بود و می‏دانست اگر بجنگد کشته می‏شود اما از اظهار شکست می‏ترسید... (شرح نهج البلاغه 19: 64)

509) الارشاد 1: 100 - 102 با کمی اختلاف که بیشتر با چاپ مؤسسة الاعلمی (صص 53 - 54) مطابق است.

510) در نسخه متن: مشرقیه.

511) این تعبیر زیبا را علامه غروی اصفهانی رحمه الله در شعری که در زمینه مصیبت وارد به حضرت زهرا سلام الله علیها سروده، آورده است:
و للسیاط رنة صداها فی مسمع الدهر؛ فما اشجاها
تازیانه‏ها (یی) را (که بر پیکر دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله خورد) لرزش صدایی است که تا ابد در گوش دهر طنین‏انداز خواهد بود و چه دردناک است این فریاد!

512) بقره: 251.

513) الارشاد 1: 102.

514) بحارالأنوار 20: 257 - 258 و الارشاد 1: 104.

515) الارشاد 1: 104.

516) شیخ مفید از ربیعة (بن مالک - تهذیب التهذیب ظاهراً همین شخص را ربیعة بن شیبان معرفی می‏کند) سعدی روایت می‏کند که گفت: ((نزد حذیفة بن الیمان رفتم. از او پرسیدم: ابوعبدالله ما از علی علیه السلام و فضائلش سخن می‏گوییم. بصریان می‏گویند: شما مبالغه می‏کنید! آیا سخنی درباره او برای من می‏گویی؟ حذیفه پاسخ داد: ربیعة، درباره علی علیه السلام از من چه می‏پرسی؟ به خدا سوگند اگر همه نیکیهای امت پیامبر صلی الله علیه و آله، از هنگام بعثت تا رستاخیز، در کفه‏ای از ترازو نهاده شود و عمل علی در کفه دیگر، از آنها سنگین‏تر خواهد بود. آنگاه حذیفه با اشاره به جنگ با عمرو بن عبدود کشتن او را به تنهایی از عمل جمیع امت برتر می‏شمارد. (الارشاد 1: 103) این روایت را ابن ابی الحدید نیز آورده است (شرح نهج البلاغه 19: 60 - 61). حقیقت آن است که این مقایسه را پیشوای اسلام خود فرموده‏اند که: لضربة علی خیر من عبادة الثقلین (بحارالأنوار 39: 2 به نقل از علامه حلی در شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی و علی بن محمد قوشچی نیز در شرح خود بر همان کتاب‏و نیز از سعد السعود سید ابن طاووس از موفق بن احمد مکی اخطب خوارزمی در المناقب و ابو هلال عسکری در الاوائل.)

517) چون نماز عصرشان در گیراگیر جنگ قضا شده بود.

518) تلمیح است به آیه 178 صافات.

519) اعلام الوری: 102.

520) یا ریحانة دختر عمرو بن خنافه (یا جنافه) یا دختر شمعون قرظی. به شکلهای دیگر نیز آمده است.
521) الارشاد 1: 110 - 113.

522) یا لحیان (مؤلف). لحیان فرزند هذیل بن مدرکة بود.

523) الکامل 2: 78.

524) موضعی است نزدیک مدینه در مسیر شام. این غزوه را به نام این محل نیز خوانده‏اند.
525) نام او را لیلی گفته‏اند.

526) به جای مسعدة بن حکمة بن مالک فزاری، حبیب بن عیینة بن حصن نیز گفته‏اند (رک. تاریخ طبری 2: 603 و تاریخ الاسلام 2: 335). ابوقتاده نامش‏حارث (یا عمرو یا نعمان) بن ربعی بوده است. نامهای دیگر نیز گفته‏اند (رک. الاصابة و الاستیعاب).

527) از عبارت عربی لئیم راضع؛ یعنی، آنکه لؤم ( فرومایگی) را در شکم مادر نوشیده است (مؤلف).

528) ترجمه لیقرون. در نسخه متن لیفرون است. لیغبقون نیز آمده است.

529) شاید علت انتخاب عمر برای این کار خشنودی مشرکان از او بود؛ چه او قطره خونی از ایشان نریخته بود اما او مأموریت آن حضرت را آشکارا رد کرد.

530) السیرة النبویة 3: 199 - 202.

531) نام دیگر درخت ام غیلان یا درخت اقاقیا.

532) این بیعت به بیعت رضوان شهرت دارد و خداوند در پی آن این آیه را نازل فرمود: لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة. (فتح: 8)
(خداوند از مؤمنان - آن زمان که زیر درخت با تو بیعت کردند - راضی گردید.

533) ترجمه: نحن نسوق و انتم تردون.

534) ممتحنه: 11.

535) اشاره به پیمان آن حضرت با معاویه در جنگ صفین. عبارت آن صلحنامه چنین بود: میان علی امیر مؤمنان و معاویه... عمروعاص گفت: عبارت امیر مؤمنان را پاک کن زیرا ما امارت تو را نپذیرفته‏ایم! این پیشگویی عجیب بیانگر همسانی مقام آسمانی آن حضرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است. (رک. السیرة الحلبیة 3: 20 و امالی مفید: 190 - 191 و بحارالأنوار 20: 353)

536) نامش عتبة بن اسید بن جاریه بود. (الاصابة)

537) ترجمه ویل امه.

538) مجمع البیان، سوره فتح.

539) این حدیث با اسانید مختلف با کمی اختلاف در صحیح بخاری 5: 22 و 23 و 171 و صحیح مسلم 5: 195 و 6: 121 و 122 آمده است. به این دو فرار رسوایی ابن ابی الحدید نیز در قصیده بائیه خود اشاره کرده است:
و ما أنس لا أنس اللذین تقدما و فرهما و الفر قد علما حوب
هر چه را فراموش کنم آن دو را از یاد نمی‏برم و گریختنشان را که می‏دانستند گریز (از میدان جنگ) گناه است.
و للرایة العظمی و قد ذهبا به ملابس ذل فوقها و جلابیب
آنها در (داستان) رایت بلند جنگ - که آن را (برای فتح) پیش برده بودند (و بازش گرداندند) - لباس خواری و رسوایی به بر کردند.
(رک. القصائد السبع العلویات)

540) اعلام الوری: 107 - 108.

541) اعلام الوری: 108.

542) فدک آبادی‏ای بود که تا مدینه دو روز راه فاصله داشت. به طریق مصالحه از کفار خیبر گرفته شد و تحت تصرف رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آمد و به موجب آیه:
(و آت ذاالقربی حقه.)
(حق خویشاوندان خود را ادا کن.)
آن حضرت مأمور شد آنجا را به دختر گرامیش ببخشد. فدک تا زمان رحلت آن فرستاده الاهی در اختیار حضرت زهرا سلام الله علیها باقی ماند. چون ابوبکر را خلیفه ساختند، وکیل آن حضرت را از آنجا اخراج نمود. پس از اعتراض آن صدیقه معصومه از او - به خلاف قانون اسلام - شاهد طلبید و با آن که ایشان حضرت علی علیه السلام و ام سلمه را به گواهی برد - با این پاسخ که فاطمه همسر علی علیهما السلام است - دعوی ایشان را نپذیرفت! حال آنکه بدون گواه و بینه، دعوی زوجات پیامبر صلی الله علیه و آله را در مورد حجره‏هایشان تصدیق نمود و - چنانکه سیوطی در تاریخ الخلفاء آورده - فدک را حبوه و خاصه خود ساخت.
در روایتی آمده که ابوبکر در جواب آن خاتون بهشت حدیث موضوع و مجعولی را اظهار کرد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:
(نحن معاشر الانبیاء لا نورث.)
(ما پیامبران (چیزی را) به ارث نمی‏گذاریم.)
و آن حضرت در پاسخ فرمود:
الم یورث سلیمان داود؟! لقد جئت شیئا فریا.
آیا داود برای سلیمان ارث نگذاشت؟! چه شگفت افترایی (به خداوند) بسته‏ای!
در جزء پنجم از صحیح بخاری و جزء سوم از صحیح مسلم آمده است:
حضرت فاطمه سلام الله علیها در آن قصه از ابوبکر آزرده شده و بر او خشم گرفت و به طور کلی از او دوری گزید و در مدت حیات با او سخن نگفت. چون وفات یافت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام او را در شب دفن کرد و بر او نماز گزارد و - بنا بر وصیتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها در این باب کرده بود - ابوبکر و عمر را خبر نداد.
به هر حال، فدک تا زمان عمر بن عبدالعزیز در دست خلفا بود و او آن را به امام باقر علیه السلام داد. به او می‏گفتند: رد فدک به اولاد فاطمه سلام الله علیها اعتراضی است بر کار ابوبکر و عمر و طعنی است نسبت به ایشان و نسبت ظلم و جور دادن به آنان. گفت: او سرور زنان بهشت است و در نظر من راستگوست.
بعد از او برخی از خلفای عباسی - که حق اهل بیت علیهم السلام را می‏شناختند - مانند مأمون، معتصم، واثق آن را بازگرداندند و چون نوبت به متوکل رسید، آن را از ایشان گرفت. بعد از آن معتضد رد نمود و مکتفی باز گرفت و مقتدر باز پس داد.
چون حضرت فاطمه سلام الله علیها از ابوبکر مأیوس شد در دنباله خطبه تاریخی و آتشین خود چنین فرمود:
فدونکها مخطومة مرحوله، تلقاک یوم حشرک، فنعم الحکم الله و الزعیم محمد و الموعد القیامة، و عند الساعة ما تخسرون و لا ینفعکم اذ تندمون (و لکل نبا مستقر و سوف تعلمون). فاطمه زهرا سلام الله علیها بهجت قلب مصطفی صلی الله علیه و آله، احمد الرحمانی الهمدانی، ص 345.
پس آن را نگاه دار که شتری است لگام بسته و آماده سواری! (اما) در روز بازپرسی با تو روبرو خواهد بود، پس چه نیکو داوری است خداوند! کیفرخواه پیامبر است و وعده‏گاهمان، قیامت. زیانکاری شما در آن ساعت (روشن و آشکارا) خواهد بود و پشیمانیتان سود نخواهد داد. (هر خیری را زمانی معین است و بزودی خواهید دانست.) (انعام: 68).

543) اعلام الوری: 108 - 109؛ بحار الأنوار 21: 21 - 23.

544) عمرة القضاء (یا عمرة القضیة یا عمرة القصاص یا غزوة القضا) سفر آن حضرت به مکه بود برای انجام عمره‏ای که سال پیش از آن ممکن نشد. هر چند آن را در شمار غزوات آورده‏اند، برداشتن سلاح در آن تنها از روی احتیاط بود نه به قصد جنگ.

545) مجمع البیان، سوره فتح.

546) در نسخه متن حذف شده است.

547) بحار الأنوار 21: 118 - 119 به نقل از الخرائج و الجرائح 1: 162 - 164.

548) توبه: 25 - 26.

549) عافق قلعه‏ای است در اسپانیا. (مؤلف) غافق دست است (رک. معجم البلدان).

550) الارشاد 1: 140 - 141.

551) الارشاد 1: 179 - 182. اعلام الوری: 140 - 141. المحجة البیضاء 8: 268 - 269. بحار الأنوار 22: 465 - 467.

552) المحجة البیضاء 8: 269.

553) المحجة البیضاء 8: 270.

554) ارشاد القلوب 2: 338 - 340.

555) الارشاد 1: 182 - 183؛ اعلام الوری: 141. در ارشاد مآخذ غیر شیعی این روایت نیز آمده است.

556) شرح نهج البلاغه 9: 197.

557) ارشاد القلوب 2: 340 - 341 با اختلافهای جزئی.

558) الارشاد 1: 183 - 184.

559) مناقب آل ابی طالب 1: 235.

560) مناقب آل ابی طالب 1: 236.

561) شرح نهج البلاغه 12: 78 - 79.

562) ترجمه اصطلاح علیک دماء البدن.

563) ترجمه کان یربع فی أمره وقتاً ما.

564) شرح نهج البلاغه 12: 20 - 21.

565) الارشاد 1: 184 - 185.

566) بحار الأنوار 22: 459.

567) الارشاد 1: 185.

568) علل الشرایع، باب 131 ح 2 و 3.

569) امالی شیخ: 611 - 612 (مجلس آخر ربیع الاول 457، ح 1) با کمی اختلاف و نیز رک. صص 583 - 584 (مجلس 17 صفر 457، ح 12).

570) صالح المؤمنین. نمونه برتر صالح المؤمنین طبق روایات امیرالمؤمنین علیه السلام است. رک. التبیان 10: 48 و المیزان و تفسیر قمی و الدر المنثور (به نقل المیزان) و تفسیر ابن کثیر (التحریم: 5).

571) امالی شیخ 611-612 و به نقل از آن: بحارالأنوار 22: 501.

572) بحار الأنوار 22: 476 به نقل از کشف الغمه با اختلاف و نیز 38: 118 و 92: 80 به نقل از امالی شیخ (ج 17، ح 14).

573) بحار الأنوار 22: 476 - 477 به نقل از الطرف: 18-21.

574) نام کاملش کفایة الاثر فی النصوص علی الائمة الاثنی عشر علیهم السلام و از ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خراز قمی است (الکنی و الالقاب) این کتاب یکی از منابع بحار الأنوار می‏باشد.

575) بحار الأنوار 36: 288-289 به نقل از کفایة الاثر و نیز امالی صدوق، مجلس 46، ح 12.

576) المحجة البیضاء 8: 273-274؛ امالی شیخ: 104 (جزء 4، ح 15) با کمی اختلاف.

577) بحار الأنوار 22: 517 و 536 و 544؛ الارشاد 1: 181-182.

578) اصولی کافی 1: 297 با اندکی اختلاف؛ بحار الأنوار 22: 514 به نقل از بصائر الدرجات. غرس چاهی است در مدینه نزدیک قبا (معجم البلدان).

579) الخرائج و الجرائح 2: 804 و 805 (باب 16، ح 13 و ح 14).

580) بحار الأنوار 22: 493 به نقل از الطرف.

581) درهم واحد وزن و معادل 12/1 اوقیه و در نتیجه 144/1 رطل مصری است (المعجم الوسیط) و یا معادل 75/7 اوقیه (القاموس المحیط) و در هر صورت معادل 6 دانق ( دانگ دانه) بوده است.%%

582) علل الشرایع: 302 (باب 242)؛ بحار الأنوار 22: 504.

583) بحار الأنوار 22: 492 به نقل از الطرف.

584) بحار الأنوار 22: 493 - 494 با اندکی اختلاف به نقل از الطرف.

585) بحار الأنوار 22: 483 - 484 به نقل از الطرف.

586) اصول کافی 1: 450.

587) شرح نهج البلاغه 10: 267.

588) ابو علی محمد بن محمد بن اشعث) در جعفریات (یا اشعثیات) خود به سند از امام سجاد علیه السلام روایت کرده که از پدرشان نقل می‏فرمودند:
ابوذر گفت: در آن بیماری که رسول خدا صلی الله علیه و آله در پی آن رحلت فرمود بر ایشان وارد شدم. آن حضرت را بر سینه خود تکیه داده بودم. ناگاه امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد. آن حضرت فرمود: علی را به من نزدیک گردان تا بر او تکیه نمایم؛ او سزاوارتر است ابوذر گوید: برخاستم و از این کار به شدت غمگین شده بودم. فرمود: ای ابوذر، پیش رویم بنشین؛ بشمار: 1 - هر کس با شهادت به یگانگی خدا بمیرد داخل بهشت می‏شود... (مؤلف)

589) مناقب آل ابی طالب 2: 220.

590) کتاب سلیم بن قیس الهلالی 2: 814 (حدیث 36).

591) الارشاد 1: 185 - 186.

592) بحارالأنوار 22: 490 - 491 به نقل از الطرف.

593) کتاب الغیبة،شیخ طوسی، صص: 96 - 97.

594) بحار الأنوار 22: 479 - 481 به نقل از اصول کافی 1: 281 - 283 و الطرف.

595) ابوموسی عیسی بن مستفاذ بجلی یاد شده در حدیث گذشته.

596) بحار الأنوار 22: 484 - 485 به نقل از الطرف.

597) امالی صدوق: 226 - 227 (مجلس 46، ح 11).

598) مناقب آل ابی طالب 3: 336.

599) نامش ابراهیم یا أسلم یا جز آن بود. خاندان وی تا چند قرن بزرگانی از شیعه را شامل می‏شد. برای دیدن شرح حال او رک. الاصابه 4: 67 - 68.

600) قبلا توضیح داده شد.

601) بحار الأنوار 38: 2 به نقل از مناقب آل ابی طالب 3: 47.

602) بحار الأنوار 22: 458 به نقل از تفسیر فرات: 220 (تفسیر سوره بینه).

603) ممتحنه: 13.

604) فروع کافی 5: 527.

605) آل عمران: 144.

606) الارشاد 1: 186 - 187.

607) الارشاد 1: 186 - 187.

608) امالی صدوق: 509 (مجلس 92، ح 6).

609) اعلام الوری: 143 - 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل أبی طالب 1: 237.

610) اعلام الوری: 143 - 144 و ارشاد 1: 187 و مناقب آل أبی طالب 1: 237.

611) تهذیب 6: 2. شیخ طوسی در جمله نقل شده به جای یازدهم، دهم فرموده است که - همانطور - که علامه مجلسی فرموده است - بنابر احتساب تعداد سالهای گذشته از حادثه هجرت است که در شب اول ربیع الاول انجام شده است (رک. بحار الأنوار 22: 530).

612) مناقب آل ابی طالب 1: 176.

613) ابو اسحاق احمد بن محمد ثعلبی نیشابوری محدث و مفسر درگذشته به سال 427 یا 437 ق.

614) بحار الأنوار 22: 514 - 515.

615) کمال الدین 2: 391. بحار الأنوار 13: 299 و 22: 515.

616) بحار الأنوار 38: 173 به نقل از الخصال: 370 - 371 (باب السبعة، ح 58).

617) آل عمران: 186.

618) اصول کافی 1: 445 - 446 (کتاب الحجة، باب مولد النبی صلی الله علیه و آله، ح 19) و نیز بحارالأنوار 22: 537 و 59: 194.

619) همان: 240.

620) همان: 241.

621) مناقب آل ابی طالب 1: 238 به نقل از کافی 3: 218.

622) مناقب آل ابی طالب 1: 238 به نقل از کافی 3: 218.

623) در نسخه متن: تخلد.

624) همان.

625) تهذیب الأحکام 1: 468.

626) نهج البلاغه، خطبه 226.

627) رک. أمالی شیخ مفید: 102 - 104 (مجلس دوازدهم، ح 4). این روایت در بحارالأنوار (22: 527) آمده اما کلمه مد از آن افتاده است.

628) بحاراالأنوار 22: 517 و 81: 318 به نقل از فقه الرضا علیه السلام.

629) بصائرالدرجات: 431 (ج 8، باب 16، ح 7).

630) تهذیب الأحکام 1: 296؛ بحار الأنوار 22: 538 و 81: 318 و 338؛ کافی 3: 143. حبره نوعی پارچه کتان یا پنبه راه راه بود که در یمن ساخته می‏شد (مجمع البحرین، لسان العرب).

631) الخرائج و الجرائح: 801.

632) کتاب سلیم بن قیس 2: 577 - 578؛ بحار الأنوار 22: 506 و 81: 385؛ احتجاج 1: 203.

633) الارشاد 1: 187 - 188.

634) نامش بکر بن حبیب و از کوفه بود (معجم رجال الحدیث 3: 343 و رجال طوسی).

635) احزاب: 57.

636) اصول کافی 1: 450.

637) مناقب آل ابی طالب 1: 239.

638) اصطلاح ناحیه مقدسه کنایه از پیشگاه اقدس حضرت بقیة الله الأعظم است که شیعه از زمان غیبت صغری به تربیت بزرگان اهل معرفت و ادب از آن آستان چنین یاد می‏کرده است. اما در حقیقت این کاربردهای کنایی و پرهیز از ذکر مستقیم نام (جز آن که از روی تکریم بود) به آغاز حکومت عباسیان باز می‏گردد که خفقان و فشار ایشان مقارن امامت امام صادق و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شدت داشت. از اینرو با توجه به آنکه قاسم صیقل را بیشتر معاصر حضرت علی بن محمد هادی علیهما السلام دانسته‏اند حجت الاهی مورد خطاب وی آن وجود مقدس تواند بود.
639) بحار الأنوار 22: 540 - 541 به نقل از تهذیب الاحکام 1: 108 (ح 281) و نیز رک. استبصار 1: 108 (ح 323).

640) الارشاد 1: 188 - 189.

641) رک. مناقب آل ابی طالب 1: 176؛ بحار الأنوار 22: 529 و 82: 22.

642) کافی 3: 197 - 198.

643) کافی 3: 197 - 198.

644) تهذیب الأحکام 1: 461؛ کافی 3: 201.

645) ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن الحسن بن مالک مؤلف قرب الاسناد و دیگر آثار (رک. معجم رجال الحدیث 10: 139 - 144).

646) قرب الاسناد: 72 و به نقل از آن بحار الأنوار 22: 506 و 82: 37.

647) بحار الأنوار 27: 289 به نقل از بصائر الدرجات: 245 (ج 5، باب 3، ح 16).

648) نهج البلاغه، خطبه 188.

649) الارشاد 1: 89.

650) العقد الفرید 3: 194.

651) این کتاب ابراهیم بن محمد بن سعید ثقفی کوفی (مؤلف الغارات) در الذریعه 21: 243 نام برده شده است.

652) کشف المحجه، فصل 92. سخن یاد شده در بعضی نسخه‏های مأخذ به حضرت سیدالساجدین علیه السلام نسبت داده شده است نه به فرزند بزرگوارشان حضرت زید بن علی علیه السلام. صورت یاد شده بر اساس نسخه خطی در اختیار مرحوم مؤلف و ظاهراً درست‏تر از چاپهای موجود می‏باشد.

653) کشف المحجه، فصل 92.

654) الشمائل المحمدیة و الخصائل المصطفویة نوشته محدث یاد شده از علمای عامه در قرن سوم است که معاصر خلفای عباسی می‏زیست. در آن دوره آنچه از زندگانی مبارک آن مظهر رحمت الاهی و آگاهترین و دلسوزترین مربی بشر مورد اهمیت قرار می‏گرفت وصف ظاهری آن حضرت بود. هر چند یاد موی و روی دوست و حتی چگونه نشستنش یادی است لذتبخش و بالاتراز آن، سازنده؛ این یک پرسش جدی است که: آیا همه پیام پیامبر خاتم انگشتری به دست راست یا چپ کردن است؟! یا نه؛ در این نیز آن حضرت چنین می‏کرد؟
شاید ترمذی نخستین کسی است که این وصف‏ها را نگاشت و پس از او عبدالله بن محمد بن جعفر بن حبان اصفهانی (274 - 369) و حسین بن مسعود بغوی (432 - 516) و یحیی بن یوسف صرصری شاعر نابینای بغدادی (588 - 656) و دیگران.
ترمذی جز این، اثر مشهوری به نام الجامع الصحیح دارد که به سنن معروف است و چند کتاب دیگر در موضوعات مختلف. او (ظاهراً در اواخر عمر) نابینا بود. در بوغ، از روستاهای تابع ترمذ شمال رود جیحون (آمودریا)، درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. (مقدمه مصحح الشمایل)
در مورد الشمایل توضیحی در مقدمه ویراستار گذشت.

655) او را از اصحاب شمرده‏اند (رک. الاصابة).

656) و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات. محمد صلی الله علیه و آله: 20.

657) ظاهرا این ابن عربی محمد بن عبدالله معافری اشبیلی اندلسی درگذشته به سال 543 است. کتابی در شرح سنن ترمذی به نام عارضة الاحوذی فی شرح الترمذی دارد.

658) نامش وهب بن عبدالله بن مسلم بن جنادة بود.

659) در اصل: جهذمه است که درست نیست. او همسر بشیر بن خصاصیه بود. گویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله نام او را لیلی نهادند. (الاصابة)

660) اثمد: سنگ سرمه (منتهی الارب).

661) أسماء بنت یزید بن السکن بن رافع أشهلی از انصار بود او را خطیبة النساء لقب داده‏اند. در جنگ یرموک و فتح مکه بوده است (أعلام النساء 1: 66؛ لسان المیزان 7: 523؛ تهذیب التهذیب 12: 399. ابن اثیر دو تن بدین نام ذکر می‏کند - یکی از بنی عبدالاشهل اشهلی و دیگری نه - و یکسان بودن آن دو را ترجیح می‏دهد. رک. اسدالغابه 5: 398 - 399)

662) نامش سخت مورد اختلاف است. او را تیمی یا تمیمی یا بلوی دانسته‏اند. (الاصابة، الاستیعاب، تهذیب التهذیب، اسد الغابة)

663) صوفی معروف مغربی اسکندریه در قرن هفتم.%%

664) نوعی سنگ تزیینی رنگارنگ. (رک. لغتنامه فارسی دهخدا)

665) معیقیب بن أبی فاطمة الدوسی هم پیمان بنی عبد شمس (الاصابه: بنی امیه). او را مسؤول نگهداری انگشتری آن حضرت گفته‏اند (رک. تهذیب التهذیب، سیر أعلام النبلاء 2: 491، الطبقات الکبری 4: 116). محمد بن سعد کاتب واقدی از انس بن مالک روایت کرده است که عثمان بن عفان بود که بر فراز چاه اریس (چاهی در مدینه) ایستاده بود و انگشتری آن حضرت را در دست گرفته با آن بازی می‏کرد. آنگاه از دستش به چاه افتاد. (الطبقات الکبری 1: 476 - 477)

666) مصحح الشمایل جمله را چنین معنی کرده است که: او بهشت را به خود واجب کرد. طلحة بن عبیدالله یکی از اصحاب شورای شش نفری بود که منجر به خلافت عثمان شد. او در روز جنگ جمل در سال 36 در سپاه عایشه بود و به قتل رسید. ساختگی (یا دست کم مورد تحریف) بودن حدیث بسیار روشن است. مصحح یاد شده، علیرغم غیر موثق و دروغزن خواندن بعضی از راویان، آن را حسن شمرده است! (رک. الشمایل المحمدیه: 101 - 102 باب 15)

667) ازار پوشش نیمه پایین بدن است. مثل: شلوار، لنگ، حوله.

668) این سخن در عنوان شانه کردن... گذشت.

669) تردید ناشی از شباهت ثمر و تمر است که در نسخه متن چندان روشن نیست.

670) صاع معادل یک چارک و مد معادل یک من بوده است.

671) راوی محمد بن محمد بن الاسود یا راویان در سلسله منتهی به اویند. او از عامر بن سعد نقل می‏کند که او شجاعتهای پدرش را باز می‏گوید. چه بسا اگر می‏توانست دلیریهای برادرش را مایه داستانهای سرگرم کننده قرار می‏داد!
672) محقق اصل کتاب (سید بن عباس الجلیمی در چاپ مؤسسة الکتب الثقافیة) با بررسی سند این حدیث - و بسیاری از احادیث این کتاب - سند آن را ضعیف دانسته است. چنانکه پیشتر گفتیم جعل و دروغ به سود کامکاران مایه ارتزاق و زندگی بوده است.

673) احمدبن ابی احمد طبری، فقیه شافعی، درگذشته به سال 335 ق (الکُنی و الألقاب). احمدبن احمد (الأعلام).

674) انا انشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا (واقعه: 36 - 38). آیا این نیز از روایات امام حسن بن علی علیه السلام نیست که به حسن بن یسار بصری نسبت داده شده است؟ چرا که بزرگ کردن زاهد حکومت خلافت و او را راوی پیامبر معرفی کردن، دستگاه اموی را از اتهام تهی بودن از چهره‏های معنوی دور می‏سازد! گو اینکه این جناب در سال 21 متولد شده و هیچگاه آن حضرت را زیارت نکرده باشد

675) عبدالله بن رواحة بن ثعلبه از اصحاب بود و شعر می‏گفت. او در غزوه مؤته شهید شد.

676) این بیت در دالیه طرفة بن العبد شاعر جاهلی است. این قصیده او از معلقات است.

677) ترجمه کاد امیة بن أبی الصلت أن یسلم. امیه شاعر جاهلی بود و آشنای به کتب پیشینیان. شعرش آمیخته به حکمت بود. از بت و شراب دوری می‏کرد. گفته‏اند که می‏خواست مسلمان شود اما منصرف شد. در سال 5 ق درگذشت.

678) ظاهرا عبدالله بن سعد انصاری است نه سعید (رک. الاصابة، مختصر تاریخ دمشق).

679) و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً) نساء: 42.

680) بخشهای مختلف این حدیث در کتاب الشمائل المحمدیه در سه جا با یک سند واحد آمده است: ح 8، و ح 226 و ح 337. منظور از تمام حدیث در اینجا بخش یاد شده در ح 8 است.

681) ظاهر این است که ضمیر به هند برمی‏گردد. پدر هند ابوهاله بود. اما به قرینه جمله بعد بازگشت ضمیر به خود آن حضرت است یعنی از پدرش مولا امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال کرد.
682) مؤلف فقید به جای حدیث نقل شده - که بین دو قلاب آمد - جای خالی گذاشته و این عبارت را، شاید برای سرعت بخشیدن به تلخیص کتاب، نوشته‏اند: حدیث هند بن أبی هاله وصاف النبی صلی الله علیه آله. این حدیث در باب 48 اصل کتاب آمده است.

683) واحدی برای وزن در قدیم که نزد اهل حجاز و اهل عراق فرق می‏کرد.

684) سکرات جمع سکرة به معنی بیهوشی مرگ است.

685) این سخن را بدان حضرت بستند تا بهتر همه چیز را تاراج کنند. علاقه‏مندان به کتابهای مفصل رجوع کنند؛ از جمله بیت الاحزان، حاج شیخ عباس قمی، تحقیق دکتر باقر قربانی زرین، صص 187 - 189 و 202 - 203 و الغدیر 6: 190.