تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله‏

انس گوید: ده سال خدمتکار پیامبر بودم؛ هرگز به من کمترین سخن خشونت‏آمیزی نگفت و اگر کاری را انجام می‏دادم، نمی‏فرمود: چرا کردی؟ و اگر انجام نمی‏دادم، نمی‏فرمود: چرا نکردی؟ او بهترین اخلاقها را داشت. نرمتر از دست آن حضرت هیچ حریر و خز یا چیز دیگری را لمس نکرده و از عرق او خوشبوتر هیچ مشک و عطری را نبوییده‏ام.
عایشه گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله سخن زشت بر زبان نمی‏آورد و بیهوده‏گو و در بازارها فریادگر نبود. بدی را با بدی پاسخ نمی‏گفت؛ بلکه می‏بخشود و عفو می‏فرمود.
و هم از او نقل شده که گفت: نزد آن حضرت بودم، مردی اجازه ورود خواست. آن حضرت فرمود: این شخص برای بستگان خود خویشاوند بدی است. آنگاه اجازه ورود داد. هنگامی که آن مرد داخل شد، با او با ملایمت سخن گفت. پس از خروج آن مرد گفتم: ای رسول خدا، درباره او چنان گفتی ولی سخنانت را با نرمی اظهار کردی؟! فرمود: عایشه! از جمله بدترین مردم کسی است که مردم از بیم آزارش از او دوری می‏جویند.
امام حسین علیه السلام گوید: از پدرم در مورد رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با همنشینان خود سؤال کردم. فرمود: همواره گشاده‏رو و خوش اخلاق و نرمخو بود. خشن، سنگدل، فریادگر، ناسزاگو، عیبجو، سخن چین نبود. از آنچه بدان میل نداشت، سر می‏تافت. امیدوار به خود را مأیوس نمی‏ساخت و از امیدش محروم نمی‏فرمود.
از سه کار پرهیز می‏کرد: جدل و زیاده‏گویی و بی‏ربط سخن گفتن. و مردم را هم از سه چیز باز می‏داشت: سرزنش دیگران، عیبجویی و جستجو در اسرار دیگران. در موردی سخن می‏گفت که امید پاداش الاهی در آن داشت. آنگاه که سخن می‏گفت در میان همنشینانش سکوت محض حاکم می‏شد و آنگاه که ساکت می‏گردید، سخن می‏گفتند. یارانش نزد او و در هیچ موضوعی به نزاع نمی‏پرداختند. هر که نزد او سخن می‏گفت، همگان، تا فراغت آن کس از سخن، سکوت می‏کردند. گفتگویشان در خدمت او درباره همان چیزی بود که نخستین آنان می‏گفت. با خنده آنها می‏خندید و با تعجب ایشان شگفتی می‏نمود. بر سخنان درشت غریبان صبر می‏کرد؛ تا آنجا که گاهی اصحاب او، آنان را باز می‏داشتند. می‏فرمود: هر گاه نیازمندی را می‏بینید که حاجتش را می‏خواهد، به او بدهید. ستایش و تعریف را نمی‏پذیرفت؛ مگر به پاسخ و پاداش. سخن کسی را قطع نمی‏کرد؛ مگر وقتی که به ناحق سخن گوید که در این صورت کلام او را با نهی کردن یا برخاستن، قطع می‏کرد.
جابر بن عبدالله گوید: هرگز چیزی از پیامبر صلی الله علیه و آله نخواستند که جواب منفی بدهد.
انس گفته است: پیامبر چیزی را برای روز آینده ذخیره نمی‏کرد.
عمر بن خطاب گوید: مردی نزد پیامبر آمد و چیزی خواست، فرمود: چیزی ندارم، ولی چیزی را که می‏خواهی به حساب من خریداری کن؛ هر گاه پولی به دست آوردم بدهی‏اش را می‏دهم. عمر گفت: ای رسول خدا! خدا تو را بر آنچه نمی‏توانی، مکلف نساخته؛ چرا به او دادی؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از این سخن عمر ناراحت شد. مردی از انصار گفت: ای رسول خدا، انفاق کن و از جانب خدای متعال از فقر ترس نداشته باش؛ پیامبر از این سخن تبسم کرد و فرمود: از جانب خدا به این کار مأمورم.