ام سلمه گوید: بهترین لباسها در نظر پیامبر صلی الله علیه و آله، پیراهن بود. اسماء دختر یزید(661) گوید: آستین پیراهن پیامبر صلی الله علیه و آله تا آرنج ایشان بود. و نیز روایت شده که آن حضرت پیراهنی میپوشید که بلندی آن تا پشت پا و آستینش تا مچ دست بود.
معاویة بن قره از پدرش نقل میکند که گفت: با گروهی از قبیله مزینة برای بیعت نزد آن حضرت صلی الله علیه و آله رفتیم؛ پیراهن آن حضرت دکمه نداشت - یا گفت: دکمه پیراهنش باز بود - دستم را در گریبان پیراهن کرده مهر نبوت را لمس کردم.
عبد بن حمید از محمد بن فضل از حماد بن سلمه از حبیب بن شهید از حسن از انس بن مالک نقل کرد که آن حضرت در حالی که بر اسامة بن زید تکیه داده بود و لباسی قرمز رنگ از بردهای یمانی از جنس پنبه بر تن داشت، خارج شد و بر مردم نماز گزارد.
عبد بن حمید میگوید که محمد بن فضل گفت: یحیی بن معین تا نزد من نشست همین حدیث را از من پرسید. گفتم: حماد بن سلمة برای من روایت کرد... یحیی گفت: چه خوب بود اگر حدیث را از روی کتاب برایم میخواندی! برخاستم تا کتابم را بیاورم؛ لباس مرا گرفت و گفت: از حفظ برایم بگو؛ زیرا میترسم عمرم وفا نکند و دوباره تو را نبینم. آنگاه حدیث را از حفظ برایش گفتم. سپس کتابم را آوردم و برایش خواندم.
ابو رمثه(662) گوید: رسول خدا را دیدم که دو جامه سبز رنگ بر تن داشت.
قیله دختر مخرمة گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که دو لباس کهنه که با زعفران رنگ شده بود بر تن داشت؛ رنگشان در اثر کهنگی رفته بود.
ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: از لباسهای سفید استفاده کنید؛ زندگانتان از آن بپوشند و مردگانتان را در آن کفن نمایید. لباس سپید از بهترین لباسهای شماست.
عایشه گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله یک روز صبح در حالی که عبایی از پشم سیاه بافته شده بر تن داشت، بیرون رفت.
ابراهیم بیجوری مصری شارح کتاب الشمائل المحمدیه گوید: از گفتار راویان در باب لباس پوشیدن پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته میشود که: آن حضرت لباسهای کهنه را ترجیح میداد و بیشتر لباسهای ساده و خشن میپوشید. در میان لباسها بر نوع مخصوصی اصرار نمیورزید و خواهان لباسهای گران قیمت نبود. به آنچه ضروری بود اکتفا میکرد لکن گاه لباسهای ارزشمند میپوشید. یک بار آن حضرت لباسی را که با قیمت 33 شتر خریداری و به ایشان هدیه شده بود پوشید - تا آنجا که گوید: - پیشینیان از پیامبر در سادگی لباس پیروی میکردند و آن هنگام که اهل لهو به زینت و لباس، فخر فروشی میکردند آنان آنچه را که خداوند کوچک دانسته، حقیر میشمردند. اما در این زمان قلبها قساوت و تیرگی یافته و آن معنی را فراموش نمودهاند. غافلان فقیرانه بودن لباس را دامی برای شکار دنیا قرار دادهاند و اوضاع دگرگون گردیده است. ژنده پوشی به (ابوالحسن) شاذلی(663) خرده گرفت. او در جواب گفت: هیأت ظاهری من سپاس خدا میگوید و قیافه تو گوید: به من کمک کنید!