تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

دستور تکفین‏

راوی گوید:
ابن عباس برای دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه خواست. به او اذن دادند. پس از ورود گفت: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد؛ آیا رحلت شما نزدیک شده است؟ فرمود: آری؛ ابن عباس. گفت: ای رسول خدا، مرا به چه امر می‏کنی؟ فرمود:
یا ابن عباس! خالف من خالف علیا و لا تکونن لهم ظهیرا و لا ولیاً.
ابن عباس! با مخالفان علی مخالفت کن و هرگز پشتیبان و دوست آنان نباش.
ابن عباس گفت: ای رسول خدا چرا دستور نمی‏دهید مردم از مخالفت با او پرهیز کنند؟ آن حضرت آنقدر گریست که بیهوش شد.
آنگاه که به هوش آمد فرمود:
یا ابن عباس! سبق الکتاب فیهم و علم ربی. و الذی بعثنی بالحق نبیا لا یخرج احداً ممن خالفه من الدنیا و انکر ولایته و حقه حتی یغیر الله ما به من نعمه. یا ابن عباس! اذا اردت ان تلقی الله و هو عنک راض فاسلک طریق علی بن ابی طالب. و مل معه حیث ما مال، و ارض به اماما، و عاد من عاداه، و وال من والاه. یا ابن عباس! احذر ان یدخلک شک فیه فان الشک فی علی کفر بالله.
ای ابن عباس! تقدیر درباره آنان انجام گرفته و خداوند مشیتش را رقم زده است. سوگند به آن که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد، هیچ یک از کسانی که با او مخالفت می‏کنند و ولایت و حق او را انکار می‏نمایند، از این جهان نخواهد رفت مگر اینکه خداوند نعمتهایی را که به او داده است، تغییر می‏دهد.
ابن عباس! اگر می‏خواهی که خدایت را در حالی ملاقات کنی که از تو راضی و خشنود باشد، از راه علی بن ابی طالب علیه السلام پیروی کن؛ به هر سو می‏رود به دنبال او برو. او را به امامت بپذیر. با دشمنانش دشمنی و با دوستانش دوستی کن.
ای ابن عباس! بپرهیز از اینکه در مورد او شکی به تو راه یابد چرا که شک در علی کفر به خداست.
سپس اصحاب برای عیادت حضرتش آمدند. آنگاه که جمع شدند چگونگی تغسیل و تکفین و نماز خود را شرح داد و انجام آن را بر عهده امیر مؤمنان علیه السلام نهاد.(576)
از جمله سفارشهای آن حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که کسی غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام آن حضرت را غسل ندهد؛ چرا که کور خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ای رسول خدا، شما بدن سنگینی دارید و من به کمک نیاز دارم. آن حضرت فرمود: جبرئیل با تو هست و تو را کمک خواهد کرد و فضل بن عباس برایت آب آورد ولی دستور بده چشمانش را ببندد زیرا هر کس غیر از تو عورت مرا ببیند دیدگانش نابینا خواهد شد.(577)
و چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده فرمود:
ای علی! وقتی روح از بدنم خارج شد، شش مشک آب از چاه غرس روی من بریز؛ مرا غسل بده و کفن کن و حنوط نما. آنگاه که از غسل من فارغ شدی اطراف کفنم را بگیر و مرا بنشان سپس درباره آنچه می‏خواهی سوال کن؛ به خدا سوگند هر چه بپرسی جوابت خواهم داد.(578)
و در روایت راوندی رضی الله عنه آمده است که فرمود:
آنچه را که به تو می‏گویم بنویس. راوی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آیا این کار را کرد؟ فرمود: آری.(579)
و در روایت عیسی بن مستفاد آمده است:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آنگاه که از شستن من فارغ شدی مرا بر لوحی قرار ده و از چاهم، چاه غرس، چهل دلو سرباز و یا چهل مشک آب بر من بریز. (تردید از راوی است) پس - ای علی - دستت را روی سینه‏ام بگذار و فاطمه و حسنین را نیز حاضر گردان؛ بدون آنکه به عورتم نگاه کنند. آنگاه آنچه را بوده و خواهد بود - به خواست خدا - خواهی دانست.
سپس فرمود: علی جان، پذیرفتی؟ گفت: آری. فرمود: خداوندا، شاهد باش. سپس فرمود:
یا علی! ما انت صانع لو قد تامر القوم علیک بعدی، و تقدموا علیک، و بعث الیک طاغیتهم یدعوک الی البیعة، ثم لببت بثوبک تقاد کما یقاد الشارد من الابل مذموماً مخذولاً محزوناً مهموماً؟ و بعد ذلک ینزل بهذه الذل.
علی جان! چه خواهی کرد آنگاه که قوم بعد از من بر تو توطئه کنند و بر تو پیش افتند و سر دسته طغیانگران تو را به بیعت فرا خواند؟ سپس پیراهنت را بر گردن انداخته بکشند آنچنانکه شتر فراری را می‏کشند؛ نکوهیده و بی‏یاور و غمگین و ناراحت؟ و از آن پس بی‏کسی به این (یعنی حضرت فاطمه سلام الله علیها) روی آورد.
(راوی) گوید:
هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنید، فریاد زد و به گریه افتاد. با گریه او پیامبر صلی الله علیه و آله گریست و فرمود:
دخترم! گریه نکن و فرشتگان همنشینت را آزرده نساز. اینک جبرئیل و میکائیل و رازدار خدا اسرافیل هستند که با گریه تو گریه می‏کنند، دخترم! گریه نکن؛ آسمانها و زمین با گریه تو به گریه افتادند.
مولا علی علیه السلام فرمود:
ای رسول خدا تسلیم این قوم می‏گردم و بر آنچه بر سرم می‏آید. - بی‏آنکه بیعت کنم - صبر می‏کنم و تا زمانی که پیروانی پیدا نکرده‏ام با آنان جنگ نمی‏کنم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوندا، شاهد باش.(580)
و روایت شده است:
جبرئیل علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و حنوطی آورد که وزن آن چهل درهم(581) بود. آن حضرت آن را به سه بخش تقسیم فرمود: بخشی برای خود قرار داد و قسمتی را برای حضرت علی و قسمتی را برای حضرت فاطمه صلوات الله و سلامه علیهم کنار گذاشت.(582)
و در روایت عیسی بن مستفاد آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
در سفارش جبرئیل آمده بود که حنوط را به من بدهند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از رحلتشان مرا خواندند و فرمودند: ای علی! ای فاطمه! این حنوط من است که جبرئیل از بهشت آورده است؛ او به شما سلام می‏رساند و می‏گوید: آن را تقسیم کنید و قسمت من و خودتان را جدا سازید.
حضرت فاطمه سلام الله علیها گفت: یک سوم آن برای شما و علی بن ابی طالب علیه السلام ناظر بر بقیه باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و او را در بر گرفت و فرمود: تو موفق و رشد یافته‏ای و هدایتگر و الهام شده. یا علی! در مورد باقی چه می‏کنی؟ گفت: نصف آن برای او باشد و نیمی از آن برای هر که صلاح می‏دانی. فرمود: آن (نیم دیگر هم) از آن توست؛ آن را بگیر.(583)
راوی گوید:
از جمله وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که در خانه‏ای که رحلت می‏کند، دفن گردد و در سه قطعه پارچه، کفن شود که یکی از آنها یمانی باشد.
مولا علیه السلام سؤال فرمود: ای رسول خدا، امر می‏کنید که اگر رحلت فرمودید، شما را در خانه‏تان به خاک بسپارم؟ آن حضرت فرمود: آری ای علی! خانه من قبر من است. آن حضرت می‏فرماید: من گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد؛ مشخص کنید در کدام قسمت از خانه شما را قرار دهم؟ فرمود: جا برایت معین است؛ آن را خواهی دید. عایشه به آن حضرت گفت: پس من کجا سکونت کنم؟ فرمود:
اسکنی انت بیتاً من البیوت. انما هی بیتی، لیس لک فیه من الحق الا ما لغیرک، فقری فی بیتک و لا تبرجی تبرج الجاهلیه الاولی، و لا تقاتلی مولاک و ولیک و انک لفاعلة ظالمة شاقة.
در یکی از اتاقها سکونت کن. این خانه من است و تو را هیچ حقی بر آن نیست مگر به همان اندازه که برای دیگران است. پس در خانه‏ات قرار گیر و خودنمایی به شیوه جاهلیت را پیشه خود نساز و با مولا و ولیت به ستم و سرکشی ستیزه مکن. اما تو این کار را از روی ستم و فتنه‏افکنی خواهی کرد.
چون این سخن به عمر رسید به دخترش حفصه گفت: به عایشه بگو: درباره علی با پیامبر صلی الله علیه و آله گفتگو مکن، زیرا او در زندگانی و هنگام مرگ شیفته اوست! خانه خانه توست؛ هیچکس در آن با تو ستیز نخواهد کرد و چون زن عده‏اش در خانه شوهرش به پایان رسد صاحب اختیار خانه خود می‏باشد و هر جا می‏خواهد می‏تواند برود.(584)