تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

22- غزوه ذی قرد

در کتاب القول المختصر من سیرة سید البشر آمده:
ذی قرد، چاهی است به فاصله یک برید از مدینه. این جنگ در ربیع الاول سال ششم هجرت و پیش از حدیبیه اتفاق افتاد.
بخاری و مسلم سه روز قبل از خیبر گفته‏اند و مغلطای گوید: این سخن درست نیست زیرا سیره نویسان بر خلاف آن اجماع دارند... تا آنجا که گوید:
سبب این جنگ آن بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیست شتر ماده شیرده - که زمان وضع حملشان نزدیک بود - داشت. آنها در غابه(524) می‏چریدند. ابوذر نیز در آنجا بود. شب چهارشنبه عیینة بن حصن فزاری با چهل سوار بر آنها شبیخون زده آنها را ربودند و پسر ابوذر را کشتند.
ابن اسحاق گوید: یکی از مردان غفار همراه زنش(525) در آنجا بود. مرد را کشته زن را اسیر کردند. ولی زن شبانه سوار بر یکی از شتران رسول خدا صلی الله علیه و آله فرار کرد و نذر نمود اگر نجات پیدا کند، شتر را قربانی نماید. هنگامی که نزد آن حضرت رسید، ماجرا را بگفت. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: نذر در گناه پذیرفته نیست و هیچ کس حق ندارد نسبت به چیزی که در مالکیت او نیست نذر کند. آنگاه ندا دادند: یا خیل الله، ارکبی (لشکر خدا! سوار شوید)؛ این نخستین کاربرد این جمله بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با پانصد سوار (و به قولی هفتصد نفر) به حرکت درآمد و ابن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود قرار داد و سعد بن عبادة را با سیصد نفر برای مراقبت از مدینه گمارد. برای مقداد بن عمرو پرچمی روی نیزه‏اش درست کرد و فرمود: برو تا سواران دنبالت بیایند؛ من نیز دنبال شما خواهم آمد. (مقداد) خود را به پایان سپاه دشمن رساند. ابوقتاده، مسعده(526) را کشت و آن حضرت اسب و اسلحه او را به ابوقتاده بخشید. سلمة بن اکوع پیاده با قوم می‏جنگید و به آنان تیر پرتاب می‏کرد و می‏گفت:
خذها و انا ابن الاکوع و الیوم یوم الرضع(527)
بگیر که من پسر اکوع هستم و امروز روز هلاکت و کشته شدن لئیمان است.
شب هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردم و سواران رسید. سلمه گوید: گفتم: ای رسول خدا، مردم تشنه‏اند. اگر مرا با یکصد نفر بفرستید آنچه را که آنان گرفته‏اند از دستشان خارج خواهم کرد و آنان را گردن خواهم زد. آن حضرت فرمود: چون پیروز شدی، مهربانی و نیکی کن. (یعنی زیاد سخت نگیر؛ گذشت و مدارا کن. خدا را شکر که دشمن خوار و ذلیل گردید.) آنگاه فرمود: اینک آنان در غطفان پذیرایی می‏شوند.(528) پس فریاد کمک به قبیله بنی عمرو بن عوف رفت و کمک رسید. سواران و مردان پیاده و یا سوار بر شتر می‏آمدند تا به نزدیک آن حضرت در ذی قرد رسیدند. توانستند ده شتر را نجات بدهند و آن گروه با ده شتر دیگر فرار کرده بودند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در ذی قرد نماز خوف گزارد و یک شبانه روز آنجا ماند و به مدینه بازگشت. روی هم پنج روز از مدینه دور بود. آن حضرت در میان هر یکصد نفر یک شتر تقسیم کرد تا آن را بکشند.