تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

15- غزوه ذات الرقاع‏

ذات الرقاع در نجد واقع شده است. علت نامگذاری این غزوه بدین نام آن بود که پاهای مردم از راه رفتن تاول زده بود و بر آن پارچه می‏پیچیدند. گفته‏اند به علت آن بود که پرچمهایشان وصله داشت و نیز گفته شده است ذات الرقاع کوهی است سیاه و سفید و سرخ؛ گویی وصله‏دار است.
و سبب جنگ آن بود که: به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر رسید که بنی محارب و بنی غطفان و بنی ثعلبه گروههایی را جمع نموده‏اند. آن حضرت پس از جنگ بنی نضیر دو ماه ربیع الاول و ربیع الثانی را در مدینه بود. آنگاه با چهارصد نفر از یاران خویش - و به قولی هفتصد نفر - به سوی نجد رفت و در نخل - مکانی در نجد در سرزمین غطفان - فرود آمد. در محل زندگی آنان جز زنانشان کسی را ندید. آنان را به اسارت گرفت ولی جنگی واقع نشد. دو لشکر از یکدیگر می‏ترسیدند. پس (دستور) نماز خوف نازل شد.(487)
ابن اثیر گوید:
مسلمانان یکی از زنان مشرک را به اسارت گرفتند. شوهر زن چون به نزد خانواده‏اش آمد و از ماجرا باخبر شد قسم یاد کرد تا خون یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله را نریزد از پای ننشیند و به دنبال آن حضرت روان شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در منزلی فرود آمده بود. فرمود: چه کسی امشب ما را نگهبانی می‏کند؟ یکی از مهاجران و یکی از انصار برخاستند تا در دهانه دره نگهبانی کنند. مرد مهاجر خفت و مرد انصاری در اوائل شب به نگهبانی ایستاد. برخاست و نماز گزارد.
همسر زن در رسید و مرد انصاری را دید. دانست که دیده‏بان مسلمانان است. تیری انداخت. به آن مرد اصابت کرد. مرد انصاری تیر را از بدن جدا کرد و همچنان به نماز ادامه داد. تیر دیگری پرتاب کرد. باز به او اصابت کرد. آن را نیز از بدن جدا کرد و به نماز ادامه داد. تیر سوم را رها ساخت و به او اصابت کرد. آن را از بدن جدا نمود و به رکوع و سپس به سجده رفت. آنگاه دوست خود را بیدار کرد و حال خویش را گفت. او برخاست. مرد مشرک آنها را دید و دانست که خبردار شده‏اند. زمانی که مرد مهاجر مرد انصاری را دید گفت: شگفتا! چرا اول بار که به تو تیر انداخت مرا آگاه نکردی؟ گفت: سوره‏ای می‏خواندم؛ نخواستم آن را ناتمام رها کنم. چون به تیر انداختن ادامه داد تو را خبردار ساختم. به خدا سوگند اگر بیم آن نبود که مرزی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به نگهبانی از آن مأمور کرده بود از دست بدهم، جان می‏دادم اما خواندن سوره را قطع نمی‏کردم.(488)
مرد مهاجر، عمار بن یاسر و مرد انصاری، عباد بن بشر بود. آنها شب را به دو قسمت کرده بودند که نیمه اول را عباد نگهبانی می‏داد و سوره‏ای را که می‏خواند سوره کهف بود.(489)