نامش زید و کنیهاش ابومغیره بود. از این جهت او را قصی گفتند که ربیعة بن حرام - از بنی عذرة بن سعد - با مادرش فاطمه دختر سعد بن سیل ازدواج کرد و او را به همراه فرزندش (زید) - که کودکی خردسال بود - به سرزمین عذره در مرزهای شام برد. فرزند دیگرش زهرة بن کلاب را - چون بزرگ بود - در میان قوم خویش باقی گذارد. فاطمه از ربیعة بن حرام فرزندی بدنیا آورد و او را رزاح(49) نامید که برادر مادری قصی میباشد. زید در دامان ربیعه پرورش یافت و چون از سرزمین خود دور شده بود، قصی ( دور مانده) نام گرفت.
چون قصی بزرگ شد همراه با حاجیان قضاعه راهی مکه شد و نزد برادرش زهره اقامت گزید و از حلیل بن حبشیه خزاعی دخترش حبی را خواستگاری و با او ازدواج کرد. در آن روزگار حلیل عهدهدار ولایت کعبه بود. حبی چهار فرزند برای قصی به دنیا آورد که عبارت بودند از: عبدالدار، عبد مناف، عبدالعزی و عبد قصی.(50) او بسیار ثروتمند شد و شرف و مقام او زیاد گردید. حلیل درگذشت و ولایت کعبه را به دخترش حبی واگذار کرد. حبی به پدر گفت: من قادر به گشودن و بستن در نیستم. پس گشودن و بستن در را به پسرش محترش - که همان ابوغبشان است - واگذار کرد. قصی ولایت کعبه را از ابوغبشان به یک مشک شراب و شتری پیر خریداری کرد. در عرب ضرب المثل شد که میگویند: زیانبارتر از معامله ابوغبشان.(51)
قصی کسی بود که طایفه خزاعه را از خانه کعبه دور کرد و قوم خویش را از دامنه کوهها و درهها و کوهستانها به مکه فرا خواند. و به همین جهت مجمع ( گردآورنده) نامیده شد. (حذافة بن نصر بن غانم) شاعر گفته است:
ابوکم قصی کان یدعی مجمعاً به جمع الله القبائل من فهر
پدرتان قصی بود که گردآورنده نامیده شد، زیرا خداوند بوسیله او قبائل فهر را جمع نمود.
پس از آن که قصی، قریش را در مکه و اطراف آن جای داد، او را فرمانروای خویش قرار دادند. او نخستین فرزند کعب بن لؤی بود که پادشاه سرزمینی شد که قومش او را اطاعت کردند. پردهداری کعبه و سقایت و رفادت و رایزنی و پرچمداری در اختیار او قرار گرفت. شرف و بزرگی قریش جملگی نصیب او شد. مکه را به چهار بخش تقسیم و میان قبیله خود توزیع کرد. آنان خانهها ساختند و از او در مورد بریدن درختها اجازه خواستند. ایشان را منع نمود. بنابراین بدون اینکه درختان را ببرند خانه سازی کردند. پس از مرگ قصی درختان را بریدند.
قریش مهتری او را به فال نیک گرفته مبارک میشمرد. لذا فقط در خانه او بود که آیین زناشویی مردان و زنان به انجام میرسید و درباره امور مشورت میشد. هیچ پرچمی برای جنگ جز در خانه او بستر نمیشد (توسط یکی از فرزندانش) و دختران جامه عروسی را فقط در خانه او بر تن میکردند. فرمان و دستور او در میان قومش چه در حیات او و چه پس از مرگش، مانند دستورهای دینی اجرا میگردید. او دارالندوه را ایجاد و در آن را در مسجد قرار داد. قریش در آنجا کارهای خویش را انجام میداد.
زمانی که قصی سالخورده شد، بزرگترین فرزند او، عبدالدار، شخص ضعیفی بود. عبد مناف و دیگر برادرانش در روزگار پدر به منزلت والایی رسیده بودند. قصی به فرزند خود عبدالدار گفت: به خدا سوگند تو را به مرتبه آنان خواهم رسانید. پس (مسؤولیت) دارالندوه و پردهداری (کعبه) و پرچمداری را بدو داد. (او بود که پرچمهای قریشیان را میبست) و سقایت را نیز. (او بود که آب در اختیار حاجیان قرار میداد) و همچنین رفادت را.(52)
در شرح احوال هاشم معنی رفادت را گفتیم.
پرده داری در فرزندان او تا زمانی که اسلام آمد، قرار داشت. ایشان فرزندان شیبة بن عثمان بن ابی طلحة بن عبد العزی بن عثمان بن عبدالدار بودند.(53)
پرچمداری نیز تا زمانی که اسلام آمد در فرزندان او باقی ماند. فرزندان عبدالدار به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: ای رسول خدا پرچم را در میان ما باقی گذار. حضرتش فرمود: اسلام وسیعتر از آن است. و به این ترتیب (سنت) پرچمداری باطل گردید.
اما رفادت و سقایت؛ فرزندان عبد مناف - که عبارت بودند از: عبد شمس و هاشم و مطلب و نوفل - تصمیم بر آن گرفتند که به واسطه شرف و بزرگی و برتریشان بر فرزندان عبدالدار، این دو منصب را از ایشان بگیرند. به این ترتیب در میان قریش تفرقه و جدایی افتاد. گروهی از فرزندان عبد مناف طرفداری کردند و دستهای از فرزندان عبدالدار؛ که عقیده داشتند نباید نسبت به آنچه که قصی تعیین کرده تغییری داده شود. صاحب اختیار فرزندان عبدالدار؛ عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بود. فرزندان اسد بن عبد العزی و فرزندان زهرة بن کلاب و فرزندان تیم بن مره(54) و فرزندان حارث بن فهر از فرزندان عبد مناف جانبداری کردند و فرزندان مخزوم و فرزندان سهم و فرزندان جمح و فرزندان عدی از فرزندان عبدالدار حمایت نمودند.
هر دستهای با هم پیمان محکم بستند. بنی عبد مناف کاسهای را پر از عطر کرده آن را کنار کعبه قرار دادند و با فرو بردن دست در عطر با هم پیمان بستند. بدین مناسبت مطیبین نام گرفتند. فرزندان عبدالدار و گروههایی که از آنها حمایت میکردند با هم پیمان بستند و احلاف ( هم پیمانان) نامیده شدند. آنان خود را برای جنگ، بسیج و آماده کردند. ولی به صلح دعوت شدند مشروط بر این که سقایت و رفادت را به فرزندان عبد مناف واگذارند. به این امر رضایت دادند و مردم نیز دست از جنگ کشیدند. برای سقایت و رفادت قرعه به نام هشام بن عبد مناف درآمد. پس از او به مطلب بن عبد مناف و پس از او به عبدالمطلب و سپس به ابوطالب بن عبدالمطلب - که ثروت و دارایی نداشت - رسید. او از برادرش عباس مبلغی به عنوان وام گرفت و آن را به مصرف رساند و چون در پرداخت وام خود عاجز ماند، سقایت و رفادت را به جای وام خود به برادرش عباس واگذار کرد. پس از عباس به پسرش عبدالله و سپس به علی بن عبدالله و پس از او به محمد بن علی و سپس به داود بن علی (و بعد از وی به) سلیمان بن علی و سپس به منصور رسید. بعد از او در اختیار خلفا قرار گرفت.
اما دارالندوه همچنان در اختیار عبدالدار بود و پس از او به فرزندانش رسید. تا اینکه عکرمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار آن را به معاویه فروخت و او آن محل را مرکز حکومت خود در مکه قرار داد.(55)
چون قصی در گذشت فرزندان او جانشین وی شدند. در حیات قصی هیچ کس از فرمان و دستورهای وی سرپیچی نمیکرد. هنگامی که در گذشت او را در حجون به خاک سپردند. آرامگاه او را زیارت کرده گرامی میداشتند. وی چاهی در مکه حفر کرد و آن را عجول نامید. این نخستین چاهی بود که قریش در مکه حفر کرد.(56)
قصی نخستین کسی بود که در مزدلفه(57)