تربیت
Tarbiat.Org

توتیای دیدگان زندگانی خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

3 - هاشم بن عبد مناف‏

نامش عمرو بود و برای مرتبت بلندی که داشت او را عمرو العلی می‏گفتند. کنیه‏اش ابونضله و مادرش عاتکه دختر مره سلمی نام داشت. او را هاشم نامیدند؛ زیرا نخستین کسی بود که در مکه برای قوم خویش نان خرد کرد و از آن (با آبگوشت) ترید ساخت و در آن روزهای قحطی به آنان خوراک داد.(40)
عبد مناف غیر از هاشم فرزندان دیگری به نامهای: مطلب، نوفل و عبد شمس داشت. هاشم از همه بزرگتر و مطلب از همه کوچکتر بود. بعضی گفته‏اند: عبد شمس و هاشم دو قلو بودند؛ یکی قبل از دیگری به دنیا آمد در حالی که یکی از انگشتانش به پیشانی دیگری چسبیده بود. وقتی آنها را از هم جدا کردند، خون جاری شد. آنگاه شخصی گفت: بین این دو برادر خونریزی خواهد شد.(41)
آدم بن عبد العزیز بن عمر بن عمر بن عبد العزیز بن مروان (در مدح عبد شمس) گفته است:
یا امین الله انی قائل قول ذی دین و بر و حسب
ای امین خدا، من سخن شخص دیندار و پارسا و با شرافت را می‏گویم:
عبد شمس لا تهنه؛ انما عبد شمس عم عبدالمطلب
عبد شمس را توهین نکن؛ چرا که او عموی عبدالمطلب است.
عبد شمس کان یتلو هاشماً و هما بعد لام و لاب(42)
عبد شمس به دنبال هاشم (به دنیا) آمده و هر دو از یک پدر و مادر هستند.
پس از اینکه عبد مناف درگذشت، پسرش هاشم سقایت و رفادت را عهده‏دار شد. سقایت آن بود که حوضهایی از زمان قصی بر جای مانده بود که در کنار کعبه قرار داشت و آب گوارا و زلال از چاهها بیرون آورده در آن می‏ریختند و حاجیان از آن استفاده می‏نمودند.
رفادت (پذیرایی حاجیان از محل درآمد) خراجی بود که قریشیان در جاهلیت، سالیانه از اموال خود جدا کرده به قصی می‏دادند. او از آن برای حاجیان غذا تهیه می‏نمود و هر کس که توشه و آذوقه‏ای به همراه نداشت، از آن استفاده می‏کرد. پس از او عبد مناف مأمور این کار شد. هاشم پس از پدر این کار را به عهده گرفت و در هر موسم حجی به مقداری که از اموال قریش در اختیار داشت برای مردم خوراک تهیه می‏نمود. این کار بدین صورت در جاهلیت و در اسلام ادامه داشت. این همان غذایی بود که خلفا هر ساله در منی تهیه می‏کردند.
هاشم همچنان به این کار ادامه می‏داد، تا اینکه یکسال مردم دچار قحطی شدید و خشکسالی شدند و هاشم به سوی شام رهسپار گردید. با پولی که در اختیار داشت آرد و نان خرید و در هنگام حج به مکه بازگشت. نانهای خشک را خرد کرد و شتری کشت و آن را پخت و از این دو ترید درست کرد و به مردم که در گرسنگی شدید بسر می‏بردند - داد تا سیر شدند. به همین جهت هاشم نامیده شد. روایت کرده‏اند: مردم در تنگدستی و قحطی بودند، تا اینکه هاشم آنها را گرد آورد و به دو کوچ فرستاد. زمستانها به سمت یمن و تابستانها به سوی شام کوچ کرده سود حاصله را به طور مساوی بین فقرا و اغنیا تقسیم می‏کردند، تا جایی که نیازمندان همانند ثروتمندان گردیدند.
ابن زبیر سهمی در این باره گوید:
قل للذی طلب السماحة و الندی هلا مررت بال عبد مناف؟!
به طالب بزرگواری و بخشندگی بگو که: چرا به خاندان عبد مناف مراجعه نمی‏کنی؟
هلا مررت (بهم) ترید قراهم منعوک من ضر و من اکناف؟
چرا به میهمانی آنان گذر نکردی تا تو را از پریشانی و تنگدستی رها کنند؟
الرائشین و لیس یوجد رائش والقائلین هلم للاضیاف
آن خاندانی که در روزگار سختی که کمک کننده‏ای نبود، به مردم کمک کردند؛ و آنان را به مهمانی و ضیافت دعوت نمودند.
والخالطین فقیرهم بغنیهم حتی یکون فقیرهم کالکاف
و آنان که نیازمندانشان را در کنار بی‏نیازان قرار می‏دهند؛ به گونه‏ای که مستمندان چون ثروتمندان گردند.
و الموعدین بکل وعد صادق و الراحلین برحلة الایلاف
و آنان که به هر پیمان درستی وفادارند و (کاروان‏ها و) و کوچ کنندگانی که با انس و الفت (برای رفع نیاز نیازمندان) کوچ می‏کنند.
عمرو العلی هشم الثرید لمعشر کانوا بمکة مسنتین عجاف(43)
هاشمی که برای مردمی که در مکه دچار قحطی گشته و از شدت گرسنگی لاغر شده بودند؛ ترید فراهم ساخت.
ابن ابی الحدید گوید:
هاشم دستور داده بود که حوضچه‏هایی چرمی در مکان زمزم - که هنوز حفر نشده بود - قرار دهند و از چاههایی که در مکه بود آب آورده در آنها بریزند تا حاجیان از آن آبها بیاشامند. او به حاجیان غذا می‏داد. اولین روز اطعام، روز قبل از روز ترویه (یعنی روز هفتم ذیحجه) بود و در مکه و منی و مشعر و عرفات حاجیان را طعام می‏داد. او نان را با گوشت و روغن و آرد و خرما مخلوط می‏کرد و برای آنان در منی آب می‏آورد - در آن روزگار آب اندک بود - تا اینکه حاجیان از منی خارج می‏شدند. در این هنگام بود که پذیرایی از حاجیان قطع می‏گردید و مردم به دیار خود بازمی‏گشتند.(44)
و نیز گوید:
زبیر گفت: قریشیان بازرگانانی بودند که فعالیت آنها به مکه منحصر بود و بازرگانان عجم کالاهای خود را به مکه می‏آوردند. بازرگانان قریش این کالاها را خریداری نموده به یکدیگر یا به دیگر اعراب می‏فروختند. تا اینکه هاشم بن عبد مناف راهی شام شد و در سرزمین قیصر اقامت گزید. او هر روز گوسفندی را می‏کشت و در ظرفی بزرگ با آن ترید می‏ساخت و از مردم پذیرایی می‏کرد.
هاشم در خلق و خلق از نیکوترین مردمان بود. آوازه او به گوش قیصر رسید. به او گفتند در اینجا جوانی از قریش آمده که نان را خرد می‏کند و با خورش در می‏آمیزد و گوشت در آن ریخته و از مردم پذیرایی می‏کند. قیصر گفت: پارسیان و رومیان خورش را در کاسه‏های بزرگ ریخته در آن نان ترید می‏کردند. آنگاه هاشم را فرا خواند و پس از دیدار و صحبت با او خرسند و خوشحال شد و پیوسته او را می‏پذیرفت. وقتی که هاشم نزد قیصر منزلتی پیدا کرد، از او خواست تا به قریشیان اجازه داده شود برای تجارت به شام بیایند و برای آنها امان نامه نیز صادر کند. قیصر پذیرفت. به این ترتیب هاشم در نزد قریش مقام والایی پیدا کرد.(45)
گفته‏اند که هاشم والاترین فرد قوم خود بود و سفره‏اش در نعمت و شادی و شدت و تنگدستی گسترده بود و هرگز جمع نشد. به در راه ماندگان کمک می‏کرد و بیچارگان را پناه می‏داد. نور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سیمای او بود و می‏درخشید. هر کس از بزرگان و احبار یهود که او را می‏دید دستش را می‏بوسید. هر کس و هر چیز در برابر (عظمت) او تواضع می‏کرد. قبیله‏های عرب به حضورش آمده دختران خود را برای همسری بر او عرضه می‏داشتند و هاشم از این کار خودداری می‏نمود. وی به کوه ثبیر(46) می‏رفت و از خداوند یاری می‏خواست. او این کار را ادامه می‏داد تا اینکه شبی در خواب دید که با سلمی از بنی نجار ازدواج کرده است. هاشم و مطلب را به خاطر زیبایی بدران (یعنی دو ماه چهره) می‏گفتند.
او در سن بیست سالگی در غزه درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. بعضی گفته‏اند بیست و پنج سال داشت. او نخستین فرد از فرزندان عبد مناف بود که در گذشت. پس از او عبد شمس در مکه از دنیا رفت و در اجیاد مدفون گردید. سپس نوفل در سلمان در راه عراق درگذشت. آنگاه مطلب در ردمان در خاک یمن(47) از دنیا رفت. رفادت و سقایت پس از هاشم به برادرش مطلب رسید زیرا فرزندش عبدالمطلب هنوز کوچک بود.