تربیت
Tarbiat.Org

قرآن در آیینه نهج ‏البلاغه
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نقش هدف در زندگی اجتماعی

در این جا به نقش هدف در زندگی اجتماعی نیز باید توجه داشت؛ زیرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگی اجتماعی نمی‏توان سخن از نظم اجتماعی گفت. هدف است که منطقا رفتارهای خاص را ایجاب می‏کند. افراد با انجام رفتارهای خاص در زندگی اجتماعی می‏خواهند به آن هدف دست یابند. هدف نیز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و اندیشه افراد جامعه است، به نحوی که هر جامعه‏ای بر حسب طبع اولی، در راستای فرهنگ و اندیشه خود، نظم اجتماعی خاصی را ایجاب می‏کند. و لذا قدرت‏های استعماری در راستای سیاست‏های استکباری خود سعی می‏کنند ملت‏ها را در جهت اهداف استعماری خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلی خود تهی کنند و از طریق تحمیل فرهنگ وارداتی نظم و فرهنگ ملت‏ها را در دست داشته باشند.
بنابراین باید دید فرهنگ و اندیشه حاکم بر جامعه، چه نظمی را ایجاب می‏کند. بدیهی است که فرهنگ دینی برخاسته از قرآن و جهان بینی توحیدی، نظم و سیاستی را ایجاب می‏کند که در راستای تحقق هدف خلقت و تأمین سعادت و رستگاری انسان در دنیا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تکامل انسان می‏باشد.
با کمال تاسف بعضی از روشنفکران و لیبرال‏ها که از یک طرف مسلمانند و از طرف دیگر در مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام بصیرت کافی ندارند، و در نتیجه دغدغه و تعصب دینی در آنها بسیار ضعیف است، از این نکته اساسی غافلند و وقتی سخن از نظم اجتماعی گفته می‏شود، نظم اجتماعی حاصل از دموکراسی غربی در نظر آنها تداعی می‏شود. در حالی که آن نظم اجتماعی غرب برخاسته از اندیشه سکولاریستی اوست. این روشن فکران به خاطر ضعف معلومات دینیشان گمان می‏کنند تنظیم امور اجتماعی و اداره جامعه بر مبنای نظم، تنها در جدایی از سیاست امکان‏پذیر است که این خود از نتایج استعمار فرهنگی است و از موفقیت‏های قدرت‏های استکباری محسوب می‏شود که توانسته‏اند با تخدیر افکار به اصطلاح روشن فکران کشورهای جهان سوم، آنها را از اندیشه دینی تهی کنند و به عوامل ترویج فرهنگ استعماری خود تبدیل نمایند.
به هر حال در فرهنگ توحیدی و اسلامی هر چیزی از جمله نظم اجتماعی، در راستای هدف خلقت ارزیابی می‏شود و بدیهی است که هدف از نظم اجتماعی در فرهنگ دینی و قرآنی تنها تأمین رفاه مادی و منافع دنیوی نیست؛ بلکه علاوه بر تأمین رفاه و منافع دنیوی، تکامل انسان و سعادت اخروی بشر مورد نظر است و روشن است که در مقام تعارض، سعادت اخروی بر امور دنیوی مقدم شمرده می‏شود.
حال با توجه به این مقدمه به بیان حضرت علی علیه‏السلام درباره نقش قرآن در تأمین نظم سیاسی و اجتماعی جامعه باز می‏گردیم و بیان حضرت را مورد دقت قرار می‏دهیم تا با دیدگاه ولایت در مورد نقش و جایگاه قرآن در زندگی اجتماعی بیشتر آشنا شویم.
حضرت علی علیه‏السلام با تعبیری اعجازگونه نقش قرآن را در تنظیم امور اجتماعی جامعه بیان می‏کنند و ما را بدان توجه می‏دهند تا مبادا از آن غفلت کنیم. حضرتش، بعد از آن که فرمودند قرآن نسخه شفابخش دردها و مشکلات شماست، می‏فرمایند: و نظم ما بینکم؛ نظم امور و روابط بین شما در قرآن است؛ یعنی اگر نظم مطلوب و معقول را که همه افراد جامعه در سایه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشید، می‏باید امور خود را بر اساس رهنمودهای قرآن سامان بخشید.
بر آگاهان پوشیده نیست که تعبیر و نظم بینکم متوجه امور و روابط اجتماعی افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصی و فردی خود را نیز بر اساس رهنمودهای قرآن تنظیم کنند؛ لکن تعبیر و نظم ما بینکم شامل نظم امور شخصی افراد نمی‏شود؛ چنان که بر اهل زبان پوشیده نیست، حضرت علی علیه‏السلام در فرازهای مورد بحث در صدد بیان نقش جنبه‏های اجتماعی قرآن کریم هستند.
حضرت با بیان این نکته که نظم اجتماعی شما در قرآن کریم است، به مسلمانان و پیروان خود می‏فرمایند شما باید امور سیاسی و روابط اجتماعی خود را بر اساس قرآن سامان دهید.
البته روشن است که توصیه‏های مذکور تا زمانی که از ناحیه مسوولان نظام اسلامی توصیه‏های اخلاقی غیر لازم الاجرا تلقی شود و مورد اعتقاد و باور و ایمان قلبی آنها نباشد، این نسخه شفابخش آسمانی دردی از دردهای اجتماعی جامعه ما درمان نمی‏کند. حضرت با بیان نکات سیاست نظام دینی، واقعیاتی را بیان می‏کنند که بدون به کار بستن آنها، رسیدن به یک جامعه انسانی مبتنی بر قسط و عدل که آنها افراد به حقوق خویش و تکامل مطلوب برسند، ممکن نمی‏باشد.
بنابراین اصلی‏ترین و کارسازترین عامل، عامل ایمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندرکاران حکومت، به برنامه و سیاست‏های کلی قرآن کریم است. تا آنها به قرآن و کارآمد بودن رهنمودهای آن در حل مشکلات جامعه و تأمین سعادت افراد، ایمان قلبی و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوی خود قرار نمی‏دهند، بلکه در صدد فهم معارف قرآن نیز برنمی‏آیند. البته چون در کشور اسلامی و بر مردم مسلمان حکومت می‏کنند، ممکن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، برای حفظ موقعیت خویش در میان مردم خود و دیگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حکومت خود را حکومت اسلامی بنامند؛ در حالی که تنها الگوی حکومتی که برای آنها مطرح نیست حکومت بر اساس قوانین اسلام و الگوی برگرفته از قرآن است. لیکن این بیگانگی دولت‏های به اصطلاح اسلامی از دین و فرهنگ قرآنی، به خصوص در زمینه سیاست و اداره جامعه، مطلبی نیست که برای مسلمانان ناشناخته باشد؛ زیرا ملل مسلمانان همه می‏دانند نظام‏های حکومتی کشورهایشان اسلامی نیست و فرهنگ و ذهنیت حاکم بر مسوولان حکومتی، با ذهنیت و الگویی که بر اساس فرهنگ قرآنی شکل می‏گیرد به کلی متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتی و تعجب وا می‏دارد و در عین حال جای تاسف و نگرانی دارد، وضعیت فرهنگی حاکم بر کشور اسلامی عزیزمان ایران است. در کشوری که بر اساس رهنمودهای قرآن و فرهنگ دینی و به رهبری ولایت فقیه انقلاب کرده و به پیروزی رسیده است؛ بسی جای تاسف و نگرانی است که سخنان و مواضع و عملکرد بعضی مسوولان فرهنگی نشان می‏دهد آنها نیز شناخت کافی از این کتاب آسمانی ندارند و کارآمدی الگوی حکومتی برگرفته از آن را بیشتر از هر الگوی شرقی و غربی دیگر نمی‏دانند. اینان پیوسته از اصول انقلاب اسلامی و ارزش‏های دینی عقب نشینی می‏کنند و به دلیل نداشتن ایمان کافی و اعتقاد قلبی گاه به کنایه و گاه به تصریح، با کمال بی شرمی، چنین اظهار می‏کنند که دوران حاکمیت قرآن و کارآیی فرهنگ دینی در عرصه حکومت گذشته است و در این زمانه، جامعه بشری به وحی الهی نیاز ندارد و خود به تنهایی می‏تواند راه‏های بهتری برای اداره جامعه و تأمین امنیت و برقراری نظم ارائه کند. بجا بود در این جا اشاره‏ای به ظالمانه بودن نظام‏های حکومتی موجود در جهان و فجایع و جنایاتی که در حق ملت‏ها به نام نظام‏های پیش رفته و متمدن می‏شود داشته باشیم تا بی‏مایگی سخن مذکور و بی‏ایمانی و خود باختگی گویندگان آن بیش از پیش برملا شود؛ لکن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهیز از طولانی شدن سخن، از بیان بی عدالتی‏ها و پای مال شدن حقوق انسان‏ها و ظلم و جنایت و ناامنی‏های موجود در نظام‏های بشری صرف نظر می‏کنیم و به منابع مربوطه ارجاع می‏دهیم.
به هر حال بدیهی است وقتی کارآیی حکومت بر اساس رهنمودهای قرآن در تأمین قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور می‏رسد که مسوولان و دست اندرکاران حکومت بدان باور و یقین داشته باشند و در مقام عمل، قوانین و دستورات قرآن را نصب العین خود قرار دهند؛ زیرا تا چنین نباشند قرآن بر جامعه حاکم نخواهد بود. بنابراین حاکمیت قرآن در جامعه در گرو ایمان و باور قلبی کارگزاران حکومت به این کتاب آسمانی است که این مساله نیز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به این نسخه شفابخش الهی و احساس نیاز آنها به دین و حکومت الهی است. این احساس نیز جز با ایجاد روحیه بندگی و زدودن روح استکباری و خود بزرگ بینی در مقابل حاکمیت خداوند متعال حاصل نمی‏شود. این روحیه استکباری همان روحیه مذمومی است که شیطان را از آستانه تشرف به مقام ملائکه اللهی و قرب به بارگاه خداوندی تنزل داد و شقاوت ابدی او را باعث گشت.
شایسته است در این مقام خطاب حضرت علی علیه‏السلام در خطبه 175 را که عواقب ناخوشایند دوری از قرآن کریم را بیان می‏کنند مورد توجه قرار دهیم. این بیان هشداری است برای کسانی که از یک طرف خود را پیرو علی علیه‏السلام معرفی می‏کنند و از طرف دیگر قرآن و الگوی حکومتی برگرفته از آن را برای اداره جامعه بشری امروز ناکافی می‏دانند و تراوشات فکری ناقص بشری را در ارائه سیاست‏های حکومتی بر حکومت ولایی قرآن ترجیح می‏دهند. امید که در پرتو چنین رهنمودهایی همه مردم جامعه ما و به ویژه برنامه ریزان و متصدیان امور حکومتی، بیش از پیش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامی ایمان پیدا کنند و این توصیه‏ها در صحنه عمل به کار گرفته شود.